يک بوسه2

*************************
دلم مي خواد بهت ت ج ا و ز کنم !!! مگه هميشه شروع کننده يک رابطه چه ملايم چه خشنش بايد يک مرد باشه؟ نميشه خدا يه زني رو بيافرينه که از اين لحاظ خيلي جسورتر و وحشي تر باشه؟
يادته اون لباس شب مخملي رو که نوازشگر هيکلم بود و سرونده مي شد روش يادته از سرشونه هام آويزون مي شد پايين؟ يادته بي هيچ ملاحظه ايي زيرش از هيچي استفاده نمي کردم و با اعتماد به نفس زياد سرم رو مي گرفتم بالا و مي خراميدم؟ يادته تمام خطوط بدن بي ملاحظه عيان مي شدن و شايد آتش هوس رو شعله ور مي کردن تو جون بعضي ها … نگاه هيچکي برام مهم نبود جز تو … تو با اون چشمهاي وحشي و پر تمنات … وقتي به خلوتمون مي رسيديم مي چسبوندمت به ديوار و خودم رو بهت فشار مي دادم در حاليکه دستام حائل بدنت بود براي گريز از تکون خوردنت … سرم و کج مي کردم و لبام رو مي گذاشتم رو لبهاي داغت … تندي نفسها سبب مي شد بيشتر از بوت مست شم و ريه هام رو پر کنم از بودنت از وجودت … يادته مي گفتي عاشق موهاي کوتاهمي؟ مي گفتي وحشي تره !و چنگ مينداختی لای موهام و سرم رو ميدادی عقب و زمزمه می کردی موهاي تو جون ميده واسه کوتاه بودن طره موهات مي لغزن رو هم … يادته اون شب تموم موهاي هرچند کوتاهم رو با ژل چسبوندي به سرم و گفتي اين پوست سفيد يه رژلب قرمز مي خواد چيزي که باهاش در جنگ باشه … يادته با يک حرکت از زمين بلندم مي کردي و وقتي کر کري هاي منو مي شنيدي مي گفتي فسقلي خيلي روت زياده!!! خيلي وقته از اون سالها گذشته ولي من هنوزم کله خرابم … هنوزم دلم مي خواد بچسبونمت به ديوار ازت يه لب آرتيستي بگيرم و شهد لذت رو بريزم تو کامت … ولي نيستي، منم ديگه قدرت حرکت ندارم و نه پايي براي محسور کردنت … خيلي بخواي بهم حال بدي بغلم کني و از اين طرف جابجام کني به اون طرف در حاليکه بازوهات در برگرفتتم ولي اين در آغوش گيري ديگه خالي از هر حس و لذت و تمناييه فقط کمکه يک کمک … اين و بفهم احمق.
(دلم نمی خواست موقع نوشتنش چشمام بارونی شه … ولی شد اونم خيلی زياد … مهتاب قصه های من کجايي؟):cry
پ.ن: دلم نمی خواد دل داريم بدی که ميشه دوباره اون روزها رو تجربه می کنی و چنين و چنان… اين حسی بود که در لحظه اومد سراغم و مطمئنم با اين وضعيت هم اگه قرار باشه کسی رو خِفت کنم گوشه ديوار می تونم.:teeth پس نياز به دلداری نيست.


دیدگاه ها خاموش