فحش نامه1

اينجا صفحه شخصي و خصوصي منه و هرچي دلم بخواد و حسم بهم بگه توش مي نويسم و اصن و ابدا دليل بر اين نميشه که من بايد و بايد فقط از خودم و اميد بنويسم و نوشته هام هيچ حس ديگه ايي رو به کسي القا نکنه … مثلا امروز مي نويسم، با تمام حس بد و گندَم مي نويسم، نوشته ام مخاطب خاص داره ولي اين نه دليل بر اينه که مخاطبش اميد طفلکيه و نه بر اين معناست که مخاطبش خواننده نوشته هاي منه و خواستم به در بگم که ديوار بشنوه … فقط مي نويسم … دلتون خواست بخونيد و نظر بديد فقط و فقط در مورد حسم و نه فضولي کردن و مو رو از ماست بيرون کشيدن … آره باباجون هم گوشتکوب قلمبه است هم آب تو تلمبه … ولي از بودن گاز تو لوله ها چشمم آب نمي خوره شمايي که نگران دين و اصليات و فروعيات اون هستيد لطف کنيد اين قسم سئوالهاتون رو از اهلش و کاره اش بپرسيد.
روزهاي عجيبي دارم، يک روز پرم از انرژي از عشق و يک روزي مثل امروز پرم از احساسهاي ناخوشايند و منفي و حتي نفرت.
ضرب المثلهاي خوبي گفتن مثل اينکه اگه جلو طرف نگو… فکر مي کنه گو… بلد نيستي … هرچي کوتاه مياي و رعايتش رو مي کني فکر مي کنه علي آبادم شهري واسه خودش و خرش رو درازتر مي بنده، داشتم آهنگ بينش پژوه رو گوش ميدادم، حرف دل من بود…
واقعا فکر مي کني کي هستي؟ فکر مي کني بري ميميرم؟ نه بابا رد شو بذار باد بياد … همه اينا بخاطر اينه که زيادي تحويلت گرفتم فکر کردي واقعا يه پخي هستي … نه جونم عوضي گرفتي … من ديگه زيادي به آدمها محبت مي کنم و ماخوذ به حيا رفتار مي کنم و هميشه يادم ميره که بابا ظرفيت افراد متفاوته … طرف حاليش نميشه و همش رو ميذاره به حساب باحالي خودش… بدبختي اينجاست که خدا يه مريضي رو انداخته به جونم که شدم بند يه حس منفي و با اومدنش از اين رو به اين رو ميشم.
نه جون هرکي دوست داري به چيت مينازي؟ آخه بدبخت من با همين يک چهارم بدن که سگم شرف داره به تو وامثال تو … ميدونم الان چاکراي قلبم سياه سياه شده بايد سعي کنم ببخشمش نه بخاطر خودش بلکه بخاطر خودم ديگه جسمم بيشتر از اين ظرفيت نداره دلم مي خواد برم تو برفها قَلت بزنم شايد از اين نکبت و کثافت رها بشم.
اگه فکر می کنی خيلی مشکلات داری و بايد درک شی،خدمتتون بايد عرض کنم من کوهی از مشکلات جسمی و روحی رو بردوش دارم…گول قيافه خندون و صدای قهقه هام رو نخور.:nottalking
ديگه هيچي ازت نمي خوام نه به ظاهر دوستيت و نه دشمني ات رو … برو کنار بذار باد بياد.
ديشب خنده دار و گريه دار بود … مسواکم رو برداشتم برم دستشويي مسواک بزنم … تو يک لحظه سکندري خوردم و مسواک پرت شد تو عمق چاه توالت! حالا مسواک معمولي هم نبود که درش بيارم و از خيرش بگذرم … خير سرم مسواکم برقيه … نميشه بي خيالش شد… همين واقعه رو به فال بد گرفتم خيلي بد… تا حالا يه کپه گ* تو دهنت مزه مزه کردي؟ حس امروزم همينه.


نظرات شما


  1. سميه در 08/06/09 گفت :

    #brokenheart آدم نميدونه چي بگه!!!!؟؟؟؟#cry