آخرین قسمت ازماجرا تزریق

تزريق انجام شده بود و دراز کشيده بودم،اجازه نداشتم حتي يه بالش بگذارم زير سرم… کاملا تخت تخت … بهم سرم وصل کرده بودند يه سرم يک ليتري …آخرهاي سرم بود ديگه درد مثانه ام شروع شده بود به مامان گفتم و اون هم به پرستار گفت و اون گفت براش لگن بذاريد چون حق نداره از جاش بلند شه … نيم ساعتي ميشد که زيرم لگن گذاشته بودن ولي دريغ از يک قطره که ازم دفع شده مني که در حالت عادي 100 ميلي ليتر تو مثانه ام جمع شه ديگه قادر به کنترلش نيستم و ول ميشه ميره حالا نزديک به 1000 ميلي ليتر تو مثانه ام بود و خارج نميشد. به توصيه پرستار شروع کردم به آروم فشار دادن مثانه ام از طرفي مامان دستمال خيس از آب سرد گذاشت رو مثانه و هر از چندگاهي آب سرد مي ريخت روم ولي انگار نه انگار ديگه دست مي خورد به مثانه ام جيغم مي رفت هوا از شدت درد، پرستار گفت هرجوري هست بايد مثانه ات رو خالي کني وگرنه بايد برات سوند بگذارم … معذب بودم با اون همه آدم دور و برم چه جوري مي تونستم تو لگن جي* کنم؟! اونم بصورت خوابيده! هيچ رقمه نمي شد از مامان خواهش کردم برام پوشک بخره و پهن کنه زيرم شايد خالي شه… با اين ترفند چند سي سي خالي شد ولي درد به قوت خودش باقي بود تو همين هير و وير اميد و دنبالش آبچينوس اومدن ملاقاتم… به ظاهر مي خنديدم ولي از شدت درد مثانه کلافه بودم طوريکه بعد گذشتن چند دقيقه وقتي اميد از ميميک صورتم فهميد اوضاعم بي ريخته و پيشنهاد داد که برن با کمال ميل قبول کردم و حتي نيمه تعارف هم نزدم که حالا که بعد ساعت ملاقات با کلي جنگولک بازي اومديد بالا بمونيد… به محض رفتن اونها زدم زير گريه… دکتر رو خبر کردن اومد بالا سرم خودش فهميد چه دردي رو دارم تحمل مي کنم مني که موقع تزريق آخ نگفتم و پر از روحيه بودم حالا داشتم عين بچه ها گريه مي کردم، وقتي وضع رو اينطور ديد گفت فقط يکبار بهت اجازه ميدم از جات بلند شي بري توالت …
شب دکتر به همه سفارش کرد کوچکترين تغيير تو وضعيتم رو بهش گزارش بدن و بعد معرفي من به دکتر کشيک رفت …دکترهاي زيادي اومدن بالا سرم و اولين سئوالشون از ايستگاه پرستاري اين بود که مريضي که Stem Cell انجام داده تختش کدومه؟ و منم فضول داد ميزدم منم! اين دکتر از اون يکي مي پرسيد چطوري کار انجام شده چند سي سي تزريق شده؟ و از اونجايي که خودم ختم اطلاعات بودم و ميديم دکتر اولي داره من من ميکنه از اول تا آخر داستان رو توضيح ميدادم .ساعت 8:30 وقتي ديگه از حرف زدن با موبايل و گوش سپردن به موزيکها خسته شده بودم خوابيدم در حاليکه لرز داشتم و دوتا پتو انداختن روم باضافه اورکت خودم و مامان … نصفه شب از شدت لرز از خواب پريدم تبديل به يک تيکه گوشت شده بودم حتي نمي تونستم از اين پهلو به اون پهلو بشم تمام بدنم از توي يک وضعيت خوابيدن درد گرفته بود سرم هم سنگين بود مامان رو صدا کردم که جابجام کنه وبه پرستار خبر بده دکتر رو خبر کنه، دکتر بعد نيم ساعت پيداش شد! از زور عصبانيت داشتم منفجر ميشدم و از اونجاييکه هم حالم خيلي بد بود و هم با احدالناسي رودروايستي ندارم بهش توپيدم که خوبه من نمونه شما هستم و بايد حواستون به لحظه به لحظه حالتهاي من باشه و يک مريض معمولي نيستم وگرنه که کي مي خواستيد بيايد؟ گفت ترس نداره از چي مي ترسي؟ گفتم مننژيت و اينکه شايد داره بدنم سلولها روپس ميزنه! گفت نه دليل نداره مننژيت بگيري وسلولها هم مال خودت بوده غريبه نيست که بدنت نپذيرتشون با حرص گفتم جهت اطلاعتون عرض کنم رشته هاي عصبي هم مال خودمه که سيستم دفاعيم دشمن تشخيصشون ميده و حمله ميکنه بهشون در ضمن اگر خطر نداشت دکتر ص هيچ وقت 30% که درصد کمي هم نيست رو احتمال بدتر شدن حال بيمار نمي گذاشت … ديدم طفلکي رو نصفه شبي خيلي توپيدم بهش واسه همين کمي کوتاه اومدم و گفتم زيادي اطلاعات دارم نه؟ فکورانه سري تکون داد و گفت آره ولي خيلي خوبه… درجه گذاشت تو دهنم و خواست فشارم رو بگيره از تماس دست سردش بيشتر سردم شد و با ايما و اشاره حاليش کردم که دستش به تنم نخوره مور مورم ميشه فشارم 10 (فشار طبيعي من 9 يا 10) بود و حرارت بدنم 37 بهش گفتم من با اين حالتها آشنام دقيقا مثل اولين باري که آونکس زدم مي دونم که يکي دوساعت ديگه تب مي کنم و بعد صبح حالم خوب خوبه… چشم نمي تونستم رو هم بگذارم از شدت لرز و بدن درد و داشتم تو ذهنم يه فحش نامه اساسي در مدح هرچي دکتر بخصوص از نوع بي خيالشه مي نوشتم Razzhbbbt… نمي دونم دقيقا چقدر گذشته بود که از شدت تشنگي و خيسي عرقي که موهام رو آلوده کرده بود چشمام رو باز کردم و ناليدم مامان… همون مراحل انجام شد ولي اينبار دکتري که دکتر ص آورده بود بالا سرم و بهم معرفيش کرده بود اومد بالا سرم (يک خانم دکتر)که خدا خيرش بده کامل معاينات رو بدون زدن هيچ گل واژه ايي انجام داد و وقتي فهميد از مننژيت مي ترسم معاينات مخصوص رو انجام داد اينبار حرارت بدنم نزديک به 39 و فشارم 12 بود بعد مشورت با دکتر ص بهم استامينوفن کدئينه دادن … ديگه خوابيدم تا ساعت 5:30 صبح.
صبح که دکتر اومد و شرح حالم رو شنيد خيلي راضي بود از عکس العمل بدنم و اينکه بدن حاليش شده يک چيز خارجي تزريق شده و واکنش نشون داده ولي خوب چون هيچ تجربه خاصي در اين زمينه در دسترس نيست وهيچ چيز رو نميشه قطعي گفت.
شب خيلي بد و سختي رو گذروندم فلجي و يک تيکه گوشت کامل شدن رو به واقع به چشم ديدم، گريه کردم ناراحتي کشيدم، به مرگم راضي بودم … ولي همش گذشت خوشحالم که شجاعت به خرج دادم و اينکار رو انجام دادم… نتيجه اش نه اينکه مهم نباشه ولي خوشحال و راضيم پيش وجدان خودم که هرکاري از دستم بر مي اومد و قبول هر ريسکي و براي جسمم انجام دادم حالا چه بشه نه نشه.:regular
اگه نتيجه و تغييري بخواد ايجاد شه چه مثبت چه منفي از يک ماه تا دوماه آينده بايد منتظرش باشيم.


نظرات شما


  1. موشی در 08/18/01 گفت :

    سلام …آخی چقدر اذيت شدی #sad
    ولی حتما نتيجشو ميبينی …
    زود زود خوب شو ويلی جون #kiss #heart


  2. پی براه در 08/18/01 گفت :

    #heart


  3. مرمر در 08/18/01 گفت :

    محکم باش ويلی…


  4. صدف در 08/18/01 گفت :

    آخ الهی ميفهم چی کشيدی ولی منم جای تو بودم حتما همين کارو ميکردم. حالا نتيجش هر چی ميخاد باشه ولی زندکی ريسکه.


  5. محسن در 08/18/01 گفت :

    سلام
    چقدر مفصل نوشتی. خوبه حالت بده!! اگه خوب بود حتما کتاب می‌نوشتی #winking
    این حس انتظار برای خوب شدنت رو درک می‌کنم و از ته دل آرزو می‌کنم سلامتی کاملت رو بدست بیاری و این روزها رو به عنوان خاطرات قشنگ همیشه به یاد داشته باشی.
    #flower


  6. سیر در 08/18/01 گفت :

    حتما نتيجه مثيت خواهد بود بهبودی نزدیک است
    شاد باشی #flower #flower #hand


  7. لیلا در 08/18/01 گفت :

    به امید بهترین ها #heart #flower


  8. مهربانو در 08/18/01 گفت :

    بميرم برات عزيزم .. همه ما در کنارت حضور غير فيزيکی داشتيم گلم#flower


  9. Darya در 08/18/01 گفت :

    kheili khoob sakhti ro bayan kardi…asoon nist aslan vali barayeh Volet momkeneh#flower


  10. sami در 08/18/01 گفت :

    andaki sabr sahar nazdik ast#flower #flower


  11. فاطمه در 08/18/01 گفت :

    خوب ميشی عزيز دلم ان شاالله
    امروز برات يه عالمه دعا ميکنم


  12. زیتون در 08/18/01 گفت :

    #applause #heart #kiss
    برای همينه اينقدر برام عزيزی ويولت جون. جسارت و شجاعت و پايداريت نمونه‌ست. با اين اوصاف سلول‌ها غلط می‌کنند پس زده بشن!


  13. آرمان در 08/18/01 گفت :

    #flower #flower #flower
    من بميرم دردتو نبينم آبجی خانومی جونم!
    #kiss


  14. پاييز در 08/18/01 گفت :

    خدايا ويولتمون خوب بشه! ای خدای بزرگ کمکش کن تا مثل همیشه قوی و با روحیه باشه… #flower


  15. فاطمه در 08/18/01 گفت :

    امیدوارم اینا خاطرات اخر بیماریت باشه ان شاالله برات از ته دل دعا میکنم در ضمن افرین به شجاعتت


  16. معصوم در 08/18/01 گفت :

    من يك دانشجو هستم كه در پاريس تحصيل ميكنم گاهي وسط درسم وبلاگ شمارا مئخوانم به اين همه شهامت و صبر شماغبطه مئخورم از راه دور ميبوسمتان واز صميم قلبم ارزوي بهترينها را برايتان دارم


  17. شهلا در 08/18/01 گفت :

    گل من باید همون موقع که ادرار زیاد در مثانه ات تلنبار شده بوده بهت سند میزدند.
    منم نمیتونم روی لگن اردرا کنم و هیچی ازم در نمیاد#tongue
    همون شبی که با فشار 7رو 5 و تب رفتم بیمارستان ، گفتم طبق تجربه 20 ساله من با ام اس باید به من سند وصل بشه و اونها نیز انجامش دادند.
    میدونی اگر این ادرار به بیش از 1.500 برسه بر میگرده به کلیه!؟ و چقدر خطرناکه!!!؟
    این رو میگم تا اگر خدای نخواسته با چنین مشکلی روبه رو شدی بدونی که باید سند بهت بزنند.
    هنوز و تا همیشه روحیه نازنینم خوب و بهتر میمونه.#kiss #hug
    بنده خدا مادران که همیشه درگیر مشکلات ما هستند#flower


  18. امير در 08/18/01 گفت :

    ان شاء الله هرچه زودتر خوب ميشی


  19. سورنا در 08/18/01 گفت :

    نميتونم هيچ وقت تصور کنم که چه شبی رو پشت سر گذروندي اما مهم همون جمله آخری بود که گفتی اينکه همه تلاشت رو کردی… نتيجه دست تو نيست…هميشه پر از زندگی باشی ويولت عزيزم#kiss


  20. عسل در 08/18/01 گفت :

    اميدوارم که فقط تغيير مثبت انجام بشه و سلامتيت رو بدست بياری#kiss


  21. رويا در 08/18/01 گفت :

    دعايی که از سر خلوص و با تمام وجود باشه حتمآجواب داره.امروز صبح وقتی چشمام رو باز کردم با خلوص وخشوع برات دعا کردم. ميدونم ديگران هم همينطور برات دعا ميکنن.پس تا ۱ ماه ديگم تحمل کن.و فکرهای خوب بکن.#hug


  22. آرش در 08/18/01 گفت :

    #applause شجاعتت قابل تقديره رفيق…
    اندکی صبر سحر نزديک است…#surprise


  23. کورش در 08/18/01 گفت :

    منم برات دعا کردم.#flower


  24. پرنده آتش در 08/18/01 گفت :

    خداوندا به سلامت دارش


  25. غزل در 08/18/01 گفت :

    عزيز جونم،‌
    آف لاين هاي منو گرفتي؟؟
    راستي بدون که من بهت خيلي افتخار مي کنم… نه فقط براي استقامتت،‌بلکه براي هزار و يک چيز خوب ديگه اي که داري.


  26. مریم در 08/18/01 گفت :

    با خوندن این خطوط اول بغض کردم بعد فروخوردمش اما بعدش اشکها سرازیر شدن! رنج روحی مریضیت خیلی دردناک تر از درد جسمیشه . هر قدر هم که یکی مثلا عین من قوه تخیل و همزادپنداریش قوی باشه و سعی کنه خودشو تو اون لحظات جای تو حس کنه باز هم نمیتونه درک کنه که تو واقعا با چه احساسات و حالت هایی دست و پنجه نرم میکنی. آفرین به شجاعت و اراده ات. مطمئنا این پایداری و تلاش بی نتیجه نمیمونه.
    روراست، احتمال این وجود داره که این آزمایش جواب نده و وضعیتت همینطور که تا حالا بوده ادامه پیدا کنه اما اونچه که تردیدی درش نیست اینه که مبارزه و تلاشت به یه نحوی جایی تو زندگیت نتیجه اشو نشون میده که شاید خیلی با وسعت تر و بهتر از اون چیزی که برای به دست آوردنش زحمت کشیدی باشه!


  27. عزيزم امروز که غروب تاسوعاست از ته دل شفايت رو از امام حسين خواستم…..تو هم دست به دامانشون بشو


  28. سانی در 08/18/01 گفت :

    تيتر پستی که اميد نوشته بود اين بود مقصد نزديکه خيلی نزديک #flower #applause


  29. گل ياس در 08/18/01 گفت :

    گاهی اوقات لازم است با خداوند مبارزه کرد .هر انسانی در هر ورطه ای از زمان دچار مصيبتی می شود .اين مصيبت ممکن است ويرانی شهری باشد اتهام بی دليلی باشدويا بيماری باشد که تا ابد شخص را معلول کند .در آن لحظه خداوند آن شخص را به مبارزه می طلبد واز او می خواهد به سوالش پاسخ دهد Frownچرا به زنگی ای چسبيده ای که اين چنين کوتاه و پر از مشقت است ؟مفهوم اين نبرد تو چيست ؟
    انسانی که پاسخ به اين سوال را نمی داند تسليم می شود در حالی که شخص ديگری که به دنبال معنی زندگی است احساس می کند خداوند عادل نيست وبا سرنوشت خود به مبارزه برمي خيزد .در همين زمان است که آتشی از نوعی ديگر از آسمان نازل می شود -نه آن آتشی که می کشد بلکه آتشی که ديوارهای قديمی را فرو می ريزاند وبه هر انسانی توانايی واقعی اش را باز می دهد . بزدلان هيچ گاه اجازه نمی دهند اين آتش قلب آنها را شعله ور کند تنها چيزی که می خواهند تغيير اوضاع است تا بيدرنگ به وضعيت قبلی باز گردند و بتوانند به زندگی اشان ادامه دهند وبه طريقی قديمی بينديشند .اما شجاعان آنچه قديمی است به آتش می کشند حتی به قيمت دردی جانفرسا همه چیز را رها می کنندوبه پيش روی ادامه می دهند . ((شجاعان هميشه لجوع و سر سختند ))
    خداوند با رضايتمندی از ميان آسمانها لبخند ميزند زيرا او همين را می خواهد او می خواهد که هر انسانی مسئوليت زندگی اش را خود بر عهده گيرد . هر چه باشد او درنهايت به فرزندانش بزرگترين موهبت ها را بخشيده است : توانايی انتخاب و تصميم گيری در اعمالشان .تنها مردان و زنانی شهامت مقابله با خداوند را دارند که آتش مقدس در قلبشان شعله ور باشد . و فقط آنها هستند که راه بازگشت به سوی عشق خداوند را می شناسند چون درک کرده اند مصيبت تنبيه خداوند نيست بلکه دعوتی است به سوی نبرد .
    انسان بايد سرنوشتش را انتخاب کند نه آن را بپذيرد .(نوشته پائولو کو ئيلو کتاب کوه پنجم)
    ويولت عزيز و شجاعم مطمئن هستم که در اين مبارزه پيروز و سربلندی


  30. شبنم در 08/18/01 گفت :

    از همين حالا تا يکی دو ماه ديگه انرژی مثبت برات ميفرستيم که مثبت مثبت مثبت بشه جواب …ميبوسمت دوست شجاعم …شاد باشی …شبنم


  31. chris در 08/18/01 گفت :

    خیلی گلی#flower


  32. هستی در 08/18/01 گفت :

    الهی بميرم که تو اينقدر سختی کشيدی عزيزم . اينم بدون از الان تا يکی دوماه آينده همه واست از صميم قلب دعا ميکنيم و منتظر بهبودی کامل کاملت هستيم عزيز دل.#kiss #heart به اين فکر کن که سال ديگه اين موقع ميای و اين پستارو ميخونی و ميگی چه خوب شد همچين ريسکی کردی و اين ام اس لعنتی رو از بدنت با اردنگی انداختی بيرون #tongue مواظب خودت باش عزيزم.
    راستی امروز که تعطيل بود ولی من از منزل مادرشوهر جان اومدم تا از آخرين اخبار مطلع بشم! خلاصه که هر جور بود خودمو رسوندم بهت#eyelash #grin


  33. خپونی در 08/18/01 گفت :

    به نتيجه مثبت فکر کن. اينهمه سختی نکشيدی که جواب منفی باشه!
    فقط مثبت فکر کن. قطعاْ خوب ميشی#kiss


  34. Solmaz در 08/18/01 گفت :

    By last line, do you mean we can not bug you every day: “are you climbing mountains yet?”
    #kiss


  35. Ocean در 08/18/01 گفت :

    salam Violet Jaan,
    vaghean ke dokhtare shojaee hasti. Omidvaram khoda padashe shojaatet ro har che zoodtar behet bedeh. Moshkel jishet ro kheili khoob dark mikonam chon man ham hodoode 15 sale pish Tyroeedam ro amal kardam va nabayad az takhat boland mishodam va dar zemn dar lagan ham nemitoonestam jish konam daghighan vaze to ro dashtam! Omidvaram ke In tazrigh behet behboodi kamel bedeh man az samime ghalb barat arezooye salamti mikonam. Saye mikonam moghe be donya amdane bach ke kamtar az do hafteh digeh hast yadam bash doaa konam. migan doaye zane zaoo ehtemal ejabatesh bishtareh!
    Movazeb khodet bash va ghavi va mohkam bash mesle hamish.


  36. سینا در 08/18/01 گفت :

    وقایع رو بسیار زیبا توصیف می کنی. آفرین به این قلم#applause
    از اینکه یه دوست مجازی بیشتر نیستم و جز دعا و نگرانی کاری ازم بر نمی اومد احساس شرمندگی می کنم#blush


  37. ويولت در 08/18/01 گفت :

    به سولماز:
    چرا نتونی عزيزم#kiss خودم هم دست بکار هر روز و شبم#winking


  38. نازنين در 08/18/01 گفت :

    قبلا هم گفتم
    شک ندارم که به اميد خدا خوب مي شی#smile


  39. يه زن در 08/18/01 گفت :

    #hug
    ويولت جون از ته دل برای بهترشدنت خوشحالم و می‌دونم که نتيجه هم بد نخواهد بود.. تو خواستی‌اش و بهت داده می‌شه …شک نکن و به تصورات ذهنی‌ات از خوب شدنت ادامه بده عزيزم حتی يه لحظه هم از دستش نده …
    ولی خودمونيم منم دلم برای دکتره سوخت Smile


  40. ساتین در 08/18/01 گفت :

    بميرم برات . من الان بعد چند روز او مدم نت#sad


  41. پدرام در 08/18/01 گفت :

    انشاءالله مثبت …..
    ویولت همیشه محکم و پایدار…
    مطمئنم…
    یا علی


  42. ويلی عزيزم مطمئن باش تو اين روزا هر کدوم از دوستات وقتی دلشون لرزيد و خواستن دعا کنن تو هم يکيشون هستی مواظب خودت باش #flower


  43. آسمان در 08/18/01 گفت :

    ديروز باز سرورت قاطی کرده بود.فکر کنم به خاطر آمار بالای بازديد وبت باشه#winking الهی من بميرم که انقدر اذيت شدی اون شب.اما وقتی ميدونی نتيجه‌ش سلامتی دوباره‌س خيلی تحملش آسونتر ميشه.امروز هر لحظه تو جلوی چشمم بودی.امام حسين رو کلی قسم دادم که شفای تو رو بده.ببين ويلی من انقدر برات دعا ميکنم ديگه وقت نميکنم برای خودم دعا کنم که قبول بشم تو کنکور.زحمتش رو تو بکش.تو برام دعا کن دوست جون خوشگل و نازنينم#hug #heart #kiss برای رسيدن نتيجه که ميدونم بهترينه روزشماری ميکنم #heart #flower


  44. تندر در 08/19/01 گفت :

    تو يه خانوم به واقع شجاعی#kiss


  45. فاطمه در 08/19/01 گفت :

    امشب اولین نفر بودی که واسه ات دعا کردم
    سر قولم بودم
    از آقا خوب شدنتو خواستم
    و شاد بودنتو


  46. sherry در 08/19/01 گفت :

    ویولت عزیزم به راستی شما قوی و مایع رشک و افتخاری. این همه روحیه و قدرت ریسک، بالاتر از اون هست که با هر کلمه ای بخوام توصیف کنم. فقط اینکه من کل این آزمایشات رو الان با هم خوندم و حتی خوندنش واسم سخت بود تو که تحملش کردی به راستی برای من قابل وصف هم نیست. ببین خانمی من که این رو می گم واسه خیلی ها مظهر تحمل و زن قویم اما جلوی تو سر خم می کنم. صمیمانه آرزو می کنم هر چه زودتر نتایج خوب و موندگار آزمایش معلوم بشه و برای همیشه سلامت و شاد بی درد و اندوه زندگی کنی که به راستی تو لیاقت زندگی خوب رو داری.#flower #flower


  47. پدرام در 08/19/01 گفت :

    سلام..
    خداييش من اگه اين روحيه تو رو داشنم الان کوه قاف رو هم فتح کرده بودم!..يا شایدم يه کوه ديگه بود؟!..
    ياشایدم اصلا خودت زودتر فتحش کردی؟!..ای بابا..پس چی واسه ما موند؟!..
    در هر حال..فعلا یه ۴۴تایی انرژی مثبت پشتته! (البته یکیش مال خودت بود قبول نیست..میشه ۴۳تا!)..برو که داریمت!..


  48. پدرام در 08/19/01 گفت :

    ای بابا..موقعی که من اين کامنتدونی رو باز کردم که بنويسم ۴۳تا بودا!..
    جل الخالق!..اينجا سوختش هسته ايه؟!!..


  49. نمی دونم چی بگم تا بفهمی چقدر برات خوشحالم!!!! تو وبم هم نوشتم و گفتم!!! راه دیگه ای برای ابرازش نمی دونستم!!


  50. پانی در 08/19/01 گفت :

    #hug #flower #heart


  51. ستاره در 08/19/01 گفت :

    سلام ويولت عزيزم…….
    از خدا می خوام هم نتيجه و هم تغيير مثبت باشه…..وجودت لياقت بهترين بودن رو داره.
    بی صبرانه منتظر لحظه ایم که بعد از خوندن وبلاگت نماز شکر بخونم برای سلامتی کسی که خیلی وقته برام حکم یه دوست….خواهر و عزیز ندیده رو داره….#heart #kiss #flower
    مواظب خودت باش خوب ِ دوست داشتنی…..#flower
    به امید روزهای قشنگتر!
    یا علی!
    #flower #hand


  52. لوبیا در 08/19/01 گفت :

    منتظر خبرهای خوبت هستم. خبرهای خوب برای خودت و همه ام اسی های عالم.#heart #flower
    ديگه فقط مال خودت نيستی ها. بايد زود خوب بشی عزيزم.#flower #heart #heart #heart


  53. مادر سپيد در 08/19/01 گفت :

    اميدوارم به کمترين درد و خطر به نتيجه مثبت مقصود برسی و وضعیت جسمیت خوب خوب بشه . #flower


  54. صوفی در 08/19/01 گفت :

    به اميد خبرهای خوب و مثبت و بهترينها#heart


  55. بي تا در 08/19/01 گفت :

    واقعن جای تحسین داره این همه شجاعتت. جدن تصمیم ساده ای نبوده. امیدوارم نتیجه کارت رضایت بخش باشه.#applause


  56. مهستا در 08/19/01 گفت :

    دوستت داریم ویولت جان#hug


  57. یه زن در 08/19/01 گفت :

    با تمام وجود آرزو میکنم درمان بشی.
    من شنیدم این یک روش درمان برای بیماری لوپوس هم است البته هنوز در مرحله تحقیقاتیه واطلاعی داری؟


  58. غضنفر در 08/19/01 گفت :

    به يک زن: بعيد ميدونم درباره بيماری مولتی ارگانيکی مث لوپوس بشه از همين روش استفاده کرد. مساله اينه که تو تعداد کمی سلول جوان مزانشیمال ميتونی پرورش بدی و اينا قراره برن تو بدنی که داره آنتی بادی های غير اختصاصی توليد ميکنه و ارگانهای مختلف اعم از کليه و خون و اعصاب و مفاصل و حتی قلب و ريه رو مورد حمله قرار ميده. لوپوس بيماری مفصلتريه نسبت به ام اس ولی خوبيش هم در عين حال اينه که کمتر و معمولاجزئی تر پشت سد خونی-مغزی رو متاثر ميکنه.


  59. هيوا در 08/19/01 گفت :

    سلام عزيزم….چقدر خوشحالم که کاری که می خواستی رو انجام دادی…شجاعتت رو تحسين می کنم و مطمينم که صد در صد بهتر می شی …چون به خودت ايمان داری … از هيچ چيز نترس و اميدوارم که خبر بهبودی هر روزتو از اين به بعد بخوانم…يه دنيا می بوسمت….اينم جای يه شاخه رز از من قبول کن …#flower


  60. ويولت در 08/19/01 گفت :

    به غضنفر:
    نمنه؟#worried
    لطفا سطح رو يک کم بيار پايين يه خنگ هايی مثل منم حاليشون بشه چی گفتی