پراکنده گويي

1- حوصله تمرکز کردن و نوشتن از يک موضوع خاص رو ندارم.
2- ديروز صبح بعد خوردن صبحانه، پس از سالها! احساس کردم حالم چندان بد نيست و خسته نيستم و هوس کردم ظرفها رو بشورم ، اقدامات ايمني رو کامل بجا آوردم يعني صندلي رو کشيدم جلو سينک که هرجا خسته شدم روش بشينم … همينکه اولين ليوان رو کف مالي کردم دررر دررر (زنگ تلفن) دستهام رو آب کشيدم و تلو تلو خوران رفتم سمت تلفن… بعد جوابگويي دوباره مشغول کار شدم که ….دررر دررر دررر…باز همون عمليات شستشويي دستها و تلو خوردن Shockh… ديگه براي بار سوم که گوشي رو برميداشتم عصباني عصباني بودم که از شانس اميد بود و مي تونستم يه دل سير غر بزنم … خوبه من امروز تصميم گرفتم ظرفها رو بشورم که همه عالم و آدم يادم بيفتن و يادم بکنن! هرچي انرژي تو پاهام داشتم صرف رفت و آمد بين سينک و تلفن شد، شما ها کار و زندگي نداريد اينقدر زنگ ميزنيد به آدم (اينو ديگه واقعا از سر حرص گفتم وگرنه عين روز روشنه که زر مفت بود:heehee)، تا من باشم هوس ظرف شستن به سرم نزنه.
3- اگه ميگيد خوب تلفن رو جواب نميدادي بايد عرض کنم نسبت به صداش آلرژي دارم و نمي تونم نسبت به زنگش بي تفاوت باشم.
4- گوش شيطون کر چند روزه اِي حالم بدک نيست.
5- اين سرگرد فتاحي تو مدار صفر درجه عجيب من و ياد اميد ميندازه … به همون ميزان محکم و قابل اعتماده.:love
6- بايد تمرين کنم به کسی که روزه است نگم “مبارک باشه.”:eyebrow
7- عصبانيم. :angry


دیدگاه ها خاموش