خواب یک دوست و خواننده وبلاگم

اين خواب رو یکی از دوستان اينترنتی ديده:regular چيزی که برام جالبه اينه که من از بس از تيپ و ظاهر اميد حرفا!!! زدم و فرافکنی کردم تو خواب اون بنده خدا هم همينطوری ظاهر شدهGrinevil.
دلم می خواد قضاوت و تعبير شما رو از اين خواب بدونم.:love
پ.ن: در ضمن شکلک ها از خودمه.:teeth

سلام
سه شب پيش يه خواب ديدم که شايد خيلي خنک به نظر بياد ولي من وقتي از خواب بيدار شدم خيلي حس خوبي داشتم و چون شما جوان اول اين خواب بودين ميخوام براي شما هم تعريفش کنم.
خواب من:
تو يه شهر غريب گير افتاده بودم.
شبيه پوسان بود که يک ماهي توش بودم ولي اونجا نبود مردم به زبوني حرف ميزدن که من اصلا بلد نبودم يه زبون خيلي خشن پر از خ و ظ قيافه ها هم خيلي خشن بود نه ، ترسناک بود:nailbiting. انگار اين مردم داشتن از جنگ برميگشتن و خون جلوي چشماشونو گرفته بود البته کاري به من نداشتن ولي من ميدونستم که اگه بيشتر معطل کنم حتما جونم به خطر ميافته همش ميگفتم حرف نزن، توجه کسي رو جلب نکن ، حتما يه ايروني يه همزبون يه ناجي پيداش ميشه خدا که بنده شو اينجوري رها نميکنه مراقب باش و صبر کن .
تو همين فکرا بودم که يهو ديدم يک نفر با لباس سپا*ه پا*سداران داره اونطرف خيابون يه ويلچر رو هل ميده پشتش به من بود. از من جلوتر بود و دور، ولي من فهميدم که اون اميده (ويلی::wink)و اوني که روي ويلچره ويولت، يه دفعه يه حس خوشحالي عجيبي بهم دست داد، عين يه تشنه که به واحه رسيده باشه، ولي با خودم گفتم از کجا که اصلا منو بشناسه:thinking ، از کجا که اونا هم جزو اين مردم نشده باشن شايد منو لو بدن.
بهتره جلو نرم… که يکدفعه اميد برگشت و با دست اشاره کرد که برم جلو قيافه اش از مردم اونجا هم ترسناکتر بود، عين پا*سداري بود که يه روز وقتي 18 سالم بود، تو خيابون يه ربع تمام کتکم زده بود و بعد که فهميد اشتباهي گرفته فحشم داد و رفت و من دوباره ترسيدم، عين همونروز توهيجده سالگي که ترسيده بودم ، ميدوني احساسات تو خواب يه جورايي آمپلي فاي ميشن ، قوي و خالص ميشن و اون ترس هم همينجوري بود قوي و فلج کننده و ازار دهنده ولي چاره نبود. اون منو ديده بود و اگه درميرفتم ميامد دنبالم. اينو مطمئن بودم پاهام بي اختيار به سمت اونا کشيده شد همينطور که داشتم به سمت اونا ميرفتم ، مردمي که تا اون موقع انگار منو نميديدن توجهشون به من جلب شد، مثل اينکه يه بويي از من تو فضا منتشر بشه و همه اونو بفهمن. ميايستادن و با دست منو به هم نشون ميدادن ودرگوشي حرف ميزدن ، انگار مردد بودن که به من حمله کنن يا نه ديگه کارم تموم بودShockh. دقيقا مطمئن بودم که آخر کاره و به خودم ميگفتم خوب هرکس يه جوري کارش تموم ميشه مال منهم اينجوري رقم خوردهRazzraying ولي باز هم مثل يه موش که مار بهش زل زده ميترسدم . :hypnoid
رسيدم به اميد با تاسف سري تکان داد و گفت قيافه شو نگاه کن ، بابا تو بزرگ شدي چرا نميفهمي ؟:angry من زبونم بند آمده بود، آدمهاي دور و بر هي به ما نزديکتر ميشدن و حلقه رو تنگتر ميکردن حالا ديگه گرماي نفسهاشون روي گردنم رو قلقلک ميداد سعي کردم حرفي بزنم ولي صدا نداشتم مجبور به سکوت بودم دلم ميخواست داد بزنم و در برم ولي فلج بودم و ساکن و ساکت.
اميد ادامه داد:
– نه حرف من حاليش نميشه ، گفتم کمک بيفايده است ، خودت بهش بگو.
يهو اوني که روي ويلچر بود و تا اون موقع پشتش به من بود برگشت و بهم نگاه کرد.
خودش بود ويولت عين همون عکسي که براي کلاه گيسش تو وبلاگ گذاشته بود با موهاي زيبا و بلوند و يک ماسک سياه روي صورتش ولي عجيب زيبا بود و خوش اندام و من وسط اون ترس خفقان آور که داشت قلبم رو از جا ميکند نميتونستم از تحسين اونهمه زيبايي غافل بشم(ويلی::eyelash ممنون:kiss) نگاهش تنها نگاه دلسوزي بود که در اون شهر ميديدم، دلسوز و دوستانه و دلگرم کننده. ناگهان صدايي شبيه به صداي هيلاري سوانک در دختر ميليون دلاري شنيدم ، بم و آرام و با طمانينه که ميگفت:
نترس ، مگه نوشته هاي منو نميخوني؟ من 5 ساله بين اينا زندگي ميکنم. اگر بترسي اگه بدوي اگه گريه کني کارت تمومه اميد خودشو اين شکلي کرده تا اينا ازش بترسن و بتونه از من محافظت کنه وگرنه اونا تا حالا منو کشته بودن. نترس ميدونم نميتوني حرف بزني ولي ميشنوي من چي ميگم. منم اولش زبونم بند اومده بود ولي ياد گرفتم که نترسم از وقتي نترسيدم اونا ديگه با من کاري ندارن و از وقتي اميد اونا رو ترسونده ما ميتونيم از اينجا بيرون بريم اما من نميخوام برم، ديگه از اينجا خوشم اومده. تو هم اگه نترسي کسي باهات کاري نداره و اگه بترسونيشون ميتوني با پرواز بعدي بري پيش مورسا (يا ميرزا؟ يا پورسا؟ نفهميدم چي گفت) بعد انگار از سکوتم چيزي فهميد گفت من به اميد گفتم صدات کنه تا شمشير رو به تو ببخشيم. حالا که ما نميخوايم بريم ديگه به درد ما نميخوره ولي اونا ازش خيلي ميترسن وتو اگه دستات خالي باشه کسي تو رو جدي نميگيره … ديدم که اميد يه خنجر رو به طرفم گرفته ، خنجر عجيبي بود دسته اش شبيه کوکر هندي بود ولي تيغه اش مثل خنجر عربي منحني بود و براق ، عجيب براق بود. و کلمه الله روي تيغه اش پرينت شده بود ويادمه که با خودم ميگفتم عجيبه اين خنجر پنجهزار ساله است، اون موقع که پرينتر حرارتي نبوده حتما بعدا اين کلمه رو روش پرينت کردن :thinkingکه اميد با صداي بلند و تمسخر آميز گفت “ابله جان ، اصله ، اگه از اول روش نمينوشتن که اصل نبود:nottalking” (ويلی::heehee) ومن با خجالت از شک خودم خنجر رو از دست اميد گرفتم و يه دفعه صحنه عوض شد ، وسط يه جنگل بودم و هيچکس دورم نبود نه اون آدمهاي ترسناک نه اميد و ويولت . من بودم و تنهايي و حس عجيب رهايي و خوشحالي …از اون دورها صداي اذان ميامد ، به خودم گفتم عاليه حالا اگه به سمت صدا برم به مکه ميرسم ، منهم که عربي بلدم، اونام حتما يه کم انگليسي بلدن و شاد شاد شاد شدم.:hug
بيدار که شدم ، قلبم به شدت ميزد ، خيس عرق بودم ولي دلم ميخواست دوباره بخوابم تا به اونجا برگردم و شادتر بشم.:smug


نظرات شما


  1. شيوا در 07/07/09 گفت :

    مثل اينکه من اول شدم.#smile


  2. امير در 07/07/09 گفت :

    من دوم


  3. خانمه در 07/07/09 گفت :

    خوب به نظرت چی آدم بايد بگه؟؟؟؟(آخه اگه حرف نزنم يه وقت ميگی لال هستم)
    يعنی منم بايد بگم سوم#thinking


  4. هانيل در 07/07/09 گفت :

    #grin خوبه ها تو خواب مردم هم تاثيرات داشتي . به اين ميگن انسان موثر#heart


  5. BaHaar در 07/07/09 گفت :

    راستش..من..چند..ساليه..بلاگت..رو..ميخونم
    ..الان..هم..اين..خوابو..با..دقت..خوندم..
    اما..معننيی..به..ذهنم..نرسيد


  6. هانيل در 07/07/09 گفت :

    ببين ولی خدايی اينی که اين خوابو ديده بوده شام زياد خورده بوده… مثل فيلم های هيجان انگيز نوجوانان بود#grin


  7. فلفل بانو در 07/07/09 گفت :

    اميد خان هميشه منجين
    تعبير خوابتون عاليه
    وای ويولت ميدونی تو اميد تو يه جايی گير کردين که ديگه بهش عادت کردين
    ولی کليد بيرون اومدن از اين حالت و وضعيتم دارين ولی نمی خواين استفاده کنيد ولی با اون کس ديگيو نجات دادين#kiss


  8. ستاره نقره ای در 07/07/09 گفت :

    با سلام به ويولت عزيز
    من جند ماهی هست که با شما آشنا شدم اول همه آرشيو را خوندم و حالا اولين باره که اينجا نظر می دم. خوب در اين که شما انسان تاثير گذاری هستيد شکی نيست ولی احساس من از خوندن اين خواب اين بود که اين شخص تو زندگيش با مسائل و سختی هايی که روبرو می شه بايد از شما الگو بگيره تا بتونه به اونها غلبه کنه.
    شاد باشی


  9. ستاره نقره ای در 07/07/09 گفت :

    ببخشيد منطورم اين بود که نظر می دم #flower


  10. الهه در 07/07/09 گفت :

    وای خيلی جالب بود. خوابش عين فيلم سينمايی بود. خيلی مهيج بود… ولی فکر کنم کلی پيام هم توش بوده ها… محافظت اميد از تو در برابر آدم بدها اونم با خنجری که روش نوشته شده الله…
    خيلی جالب بود… بيچاره اونی که اين خوابو ديده…. ميتونم تصور کنم که چقدر احساس بدی داشته توی اونهمه آدم وحشتناک….


  11. نفيسه در 07/07/09 گفت :

    بابا من فکر نمی کنم بيچاره اميد اينطوری باشه ها!!!!!!!!!!#surprise


  12. لیلا در 07/07/09 گفت :

    اون بخش : امید با لباس سپاه پاسداران خیلی باحال بود #grin خب مشخصه تقریبا تمام حس و حالی که تو راجع به امید در اینجا منتقل کردی هم از بعد ظاهری و اعتقادی هم محبت و حمایتش نسبت بهت به انضمام سایر افکاری که این دوست در ذهنش داشته برایندش شده این خواب . در واقع امید ناجی بزرگ #applause شاید هم این دوستمون سریال یانگوم هم زیاد تماشا می کنه !!!


  13. مژگان در 07/07/09 گفت :

    #thinking من که تعبير خواب بلدنيستم ولی اون طرف هم حق داشته يه همچين چيزی تو خواب ببينه از بس در مورد قيافه اميد بد وبيراه گفتی#grin منم فکر می کنم يه روز تو تهران يه نفر با ريش وپشم وببينم که داره يه دختر مامانی وترگل ورگل که رو ويليچر نشسته رو راه می بره …خب اين درست نيست عزيزم از اميد يه همچين چيزی ساختی#nottalking #rolling


  14. ويولت در 07/07/09 گفت :

    به ليلا:
    اين آدم ايران نيست که يانگوم رو ببينه بعدشم اقاست يعنی منظورم اينه که احساسات پاک و لطيف زنونه#smug #eyelash در ديدن خوابش دخيل نبوده#grin


  15. توتیا در 07/07/09 گفت :

    نظر من این است که این آدم از زندگی فعلی اش می ترسه و می خواهد از جایی که هست برود البته در ضمیر نا خود اگاه و احتیاج به کمک دارد
    از انجا که تو و امید را خیلی قبول دارد تکیه اتکایش هستید این خواب را دیده تا بهش پیام بدهد تو هم می توانی ویولت باشی


  16. رويا در 07/07/09 گفت :

    خوندن این متن منو ياد يکی از دوستای دانشگاهيم انداخت .اونقدر ذهن خلاق و خيال پردازی داشت .گاهی برامون یک ساعت از خوابهاش میگفت .البته آخر معلوم میشد ساخته و پرداخته ذهن خیال پردازشه .این نوشته هم خيلی خيلی زیاد شبيه داستانهای خيالی نوجوانان بود و آدم هاش منو ياد داستان شهر سرب انداخت.


  17. maryam در 07/07/09 گفت :

    فکر کنم اون جا نمادی از دنيايی که ما توش زندگی می کنيم داشته باشه و آدمهاش هم همينطور …. که البته بازم نشون ميده بين همه ی اون آدمهای بد استثناهايی مثل اميد هم پيدا ميشن و همچنين آدمهای با روحيه ای مثل تو #flower #kiss


  18. آیدا در 07/07/09 گفت :

    گاهی وقتا آدما به شخصیت ها ی مجازی بیشتر فکر میکن تا شخصیت ها ی حقیقی……فکر کردن به شخصیت هایی که دوسشون داریم خیلی لذت بخشه ….حالا میتونه شخصیت یه کتاب داستان باشه یا شخصیت یه وبلاگ دوست داشتنی!!!!!!!!!#winking


  19. مهستا در 07/07/09 گفت :

    سلام این رویای صادقه بیده؟ عجب شرابی نفس تو داره #hug ببین ویولت انرژی مثبتت تا کجا رسیده خوب شفا بخشی ها#heart


  20. سينا در 07/07/09 گفت :

    من تعبیر خواب بلد نیستم و فقط نظر و برداشت خودم رو میگم. به نظر من این خواب معنی دار و زیبایی بوده.
    در این خواب استواری و استقامت تو و همینطور حمایت قوی و همه جانبه آقاامید به خوبی نشان داده شده و اینکه دوستان دیگه هم با انرژی و الگویی که از شما دو نفر می گیرن و البته با توکل به الله می تونن به موفقیت و خوشبختی برسن.


  21. آسمان در 07/08/09 گفت :

    ويولت جونم من برگشتم و دلم برات يه دنيا تنگ شده.ويلی اين خواب خيلی عجيبه.من وقتی خوندمش تمام موهای بدنم سيخ شد.همه بدنم لرزيد.نميدونم چرا اما حس ميکنم اين خواب يه تعبيری داره و ای کاش اجازه نميدادی هرکسی برات تعبيرش کنه و از يکی که در اينکار استاده ميپرسيدی.آخه من شنيدم هر تعبيری که برای يه خواب بکنن حتی اگه غلط باشه اتفاق ميفته.واسه همينم ميگن خوابتون رو به هرکسی نگين تا خدای نکرده تعبير اشتباه نکنه.اگه پرسيدی تعبيرش رو هم بذار اينجا.#heart #hug


  22. نسرين در 07/08/09 گفت :

    وای
    چه خواب قشنگی تو آدم عجيبی هستس مشهد که رفتم همش فکرت بودم يه بارم که خواب ديدم خوب شدی
    کلا آدم جذابی هستی #flower


  23. ادمو ياد فيلم (( رزيدنت ايول )) ميندازه .. که يهو ادمخوارا حمله کردن#laugh #surprise #flower


  24. آلما در 07/08/09 گفت :

    سلام ويولت جونم
    خوبی؟
    خيلی دلم برات تنگ شده… چه خبرا؟ #kiss


  25. سلام
    داشتم ارشيوتون رو ميخوندم
    اخه تازه پيداتون کردم#heart #kiss
    خواستم بگم اگه اشتباه نکنم امروز تولدتونه
    واسه همين گفتم بگم :
    تولدت مبارک ويولت جان#flower #party #hug
    اگرچه قصد نداشتم تا تمام ارشيوتو بخونم برات کامنت بذارم
    پايدار باشيد#hand


  26. ژاله در 07/08/09 گفت :

    سلام
    آخ جون يه عالم پست جديد بود که من تو يه هفته ای که مسافرت بودم نخونده بودم.کلی دلم تنگ شده بود.نميدونم واسه شما يا وبلاگ يا … به هر حال الان که تو اين وبلاگم حس خوبی دارم#hug
    بعضی وقتها آدم يه خوابايی ميبينه که خيلی روش تاثير ميذاره.اين از اون خوابا بوده.


  27. ويولت در 07/08/09 گفت :

    به رها:
    ممنون
    ولی قربونت برم فرداست اگه امروز بود که اينجا رو گذاشته بودم رو کله ام#winking


  28. يه زن در 07/08/09 گفت :

    ويولت جان پاک گيج شدم … تاريخ اينجا زده ۹/۹/۲۰۰۷ يعنی فردا #worried بعد تو نوشتی تولدم هم فرداست ؟ يعنی کی اونوقت ؟؟؟ امروز ؟
    به من ربطی نداره اگه شگون نداره زودتر تبريک بگی …تفلدت مبارک جوجو #heart #kiss #party


  29. فف در 07/08/09 گفت :

    امروز شنبه ۱۷ شهریوره . تولدت مبارک امیدوارم همیشه شاد و سرزنده باشی .#flower #flower #heart #kiss


  30. ويولت در 07/08/09 گفت :

    تولدم فردا يک شنبه ۱۸ شهريوره#eyelash


  31. سوگلی* در 07/08/09 گفت :

    #party #party #party #party #heart #heart #kiss #kiss #kiss تـــــــــــولـــــــــــــــــــدت مبارکککککککککککککک#applause #applause #applause #applause ( پيشاپيش بپذير)


  32. الهه در 07/08/09 گفت :

    تولدت مبارک دختر دوست داشتنی#flower #kiss #kiss #kiss #kiss #smile


  33. محمد حسن حيات در 07/08/09 گفت :

    سلام من کسی هستم که به ن.وعی با اين مسئله درگير هستم . اين موضوع باعث ناراحتی در من شده است .
    من ميخواهم به نوعی با شما ارتباط برقرار کنم تا بدونم شما چطور با اين مسئله کنار اومديد
    ميخوام ان رو هم به شما بگم که من خودم مشاور هستم و به همين دليل هم ميخوام که به من اعتماد کنيد شايد بتوانيد کمی از افکار من کاسته و من را دگرگون کنيد
    اگر ممکن است لطفاْ با من تماس بگیريد
    اين هم شماره موبايل من هست
    خواهش ميکنم که به هر صورتی که شده با من تماس بگيريد
    اين را هم بگويم که من دارای امکانات محدودی هستم و همين که توانستم به شما خبر بدهم نيز با مشقات فراوانی به همراه بوده است زيرا در مکان فعلی من امکانات خيلی پايين است
    خواهش ميکنم که با من تماس بگيريد
    ۰۹۱۷۳۷۵۱۰۹۹


  34. روزبه در 07/08/09 گفت :

    تعبير خواب
    از يک پيشگو پرسيدم و تعبير آن بود که امريکا به وسيله ۲۰۰ بمب افکن و با پشتيبانی ناوهای هواپيمابر و نيروهای مستقر تو عراق و افغانستان و آذربايجان و ترکيه و بحرين و قطر….ظرف۳روز ۱۲۰۰هدف رو در ايران نابود ميکنه و به موازات اون ايران هم با يک کلاهک هسته ای تل اوييو رو مورد حمله اتمی قرار ميده ولی بدبختبي اينجاستکه به محض شليک موشک اتمی ايران


  35. ويولت در 07/08/09 گفت :

    اقای حيات عزيز:
    اطلاعات و نحوه برخورد من با بيماريم و کناراومدن با اون همين چيزيه که شما اينجا می خونيد و نه بيشتر برای اطلاع عموم.
    منم يه فرد عاديم مثل خيلی های ديگه … فکر نکنم تماس گرفتن من با شما نه کمکی به من بکنه و نه به شما. ببخشيد#flower


  36. #laugh
    سلام…..خوبی ويولت جون….من از خيلی وقتا پيش خواننده وبلاگت بودم…از اون پستايی که با اميد اشنا شدی و….هرچند وقت يه بار که سر می زنم به نت وفرصت کنم زودی ارشيو نوشته هاتو ميخونم……..بای بای
    #hug


  37. مهسا در 07/08/09 گفت :

    #heart