تولدم مبارک

اولش بگم که اين پست احتمالا خيلی سنگين در مياد پس لطفا کمی تحمل کنيد.:eyelash
بخواي نخواي سن ميره بالا … خوشحالم که دليلي دارم براي راضي بودن از بالا رفتن سنم و اونم اينه که شايد اين بيماري دلش به رحم بياد و خيال پير شدن به سرش بزنه و از تک و تا بيفته و راحتم بذارهRazzhbbbt، البته که اگه به خودم رفته باشه زهي خيال باطله و چنين اتفاقي يعني پير شدنش نخواهد افتاد.:silly
يه آقايي که چهل رو رد کرده بود از لحاظ سني خيلي وقت پيشا اون موقع که هنوز سي سالم نشده بود بهم ميگفت که 20 تا 30 خيلي زمانش دير ميگذره و هر وقت ياد خودت مي افتي مي بيني که مثلا بيست و فلان سالته ولي وقتي وارد سي سال ميشي زمان به سرعت برق و باد ميگذره و اصلا نمي فهمي چي شد و کي شد چهل سالت؟ … ولي باز چهل تا پنجاه همه چيز در آرامش و کندي فرو ميره و الي آخر.
الان که به حرفش فکر ميکنم مي بينم راست ميگه انگار همين ديروز بود که بال بال ميزدم سي سالم بشه و برسم به شکوفايي عقلي و جسماني زنانگي و اين حس خوب رو تجربه کنم … بعد نفهميدم چي شد که يهو پنج سال از اون زمان گذشت.Shockh
بازم انگار همين ديروز بود که براي دومين بار بود که اميد رو ديدم و با اطمينان و لبخند موذيانه بهش گفتم 31 سالمه :shadesو الان چهار سال از اون زمان ميگذره … با وجودي که اصلا راحت نگذشت و سالهايي بود که من عصا،واکر و بعد ويلچر نشيني رو با همه تلخي هاش تجربه کردم ولي چقدر زود گذشت.:whew
وقتي خيلي جوون بودم فکر مي کردم آدمهاي از سي گذشته و بيشتر چقدر حاليشونه و چقدر پخته و پر از تجربه اند ولي حالا که به خودم نگاه مي کنم مي بينم نه بابا همچين هم از اين خبرها نيست و ویولت ده سال پيش به جرات مي تونم بگم با الانش هيچ فرق خاصي نکرده حتي از لحاظ ظاهر هم اون طوري که بايد شکسته شده باشه نيست و هنوز همون کله خراب هميشگيه.:thinking
هميشه با ماه تولد و هفته و بالاخص روزش خيلي خيلي حال ميکردم فايده وبلاگ نويسي و داشتن دوستان زياد و خوبي مثل شما هم سبب شد که از خيلي قبل تر تبريکات تولد به طرفم سرازير بشه … ولي امسال يه فرق اساسي با همه سالهاي قبل داره، اولين دليلش داشتن يه مهمون عزيز که بيشتر وقت مفيدم رو به خودش اختصاص داده و دوم عروسي دوست عزيزم که در ضمن خواهر اميد نازنينم هم هست و مصادف شدنش با روز تولد من که سبب شد تصميم بگيرم برم بترکونم:teeth اميد هم حسابي درگير شده و سرش شلوغ و پر از مسئوليت براي اماده کردن مخلفات جشن و هم خودم پر از استرس و دلشوره که چيکار مي خوام بکنم و چه جوري مي خوام برم و چطور خودم رو زفت و رفت کنم با توجه به اينکه چند روزه اصلا حال خوشي ندارم که فکر کنم بخاطر استرس اين جشن باشه.:hypnoid
تبصره: اين مصادف شدن سالروز تولد من و عروسی خواهر اميد يه خوبی داره يه بدی.:thinking
بديش اينه که هرسال من جشن گرفتن بخاطر تولدم رو مجبورم يکروز اينور اونور کنم که با سالگرد گرفتن اونا تداخل نکنه.Shockh
خوبيش هم اينه که به هر علتی که رابطه من و اميد به قهقهرا رفت و اون از فيض وجود من بی نصيب موند:teeth بخواد نخواد با سالگرد گرفتن اونا مجبوره ياد من و سالروز تولدم رو بکنه.Grinevil
آهنگ انتخابي براي تولدم هم سرچشمه گرفته شده از چشمه لايتنهي خودشيفتگي بنده است!.:smug
تولد 35 سالگيم مبارک. بوس واسه خودم.:hugKisskiss

vilichildhoodcopy1.jpg

پیوست:
اینم از طرف امید KisskissKisskissKisshug


نظرات شما


  1. لئون در 07/10/09 گفت :

    تولدت مبارک ويولت.ايشاللا تويه تولد ۱۰۰۰ سالگليت يه عکس ثابت بذاری و فريد پاکش نکنه


  2. ژاله در 07/10/09 گفت :

    سلام
    اميدوارم عروسی ديشب حسابی خوش گذشته باشه.حتما ترکوندين ديگه ه ه ه ه#winking


  3. ويولت در 07/10/09 گفت :

    به اتيش پاره:
    اتفاقا این کیفم به کیسه کانگوره مشهوره
    #winking #laugh کم بيراه فکر نکردی
    به آرش ل:
    روش خطهای بنفش با گله های کوچيک با پولک بنفش داشت نگران نباش#winking


  4. ژاله در 07/10/09 گفت :

    با اون همه خستگی ديشب چه زود بيدار شدين#tongue