آبچینوس

اين اقا آبچينوس ما از اون دسته آدمهاي گليه که من تو اين دنياي مجازي باهاش آشنا شدم.
دومين دوست مجازي بود که به عالم حقيقت پيوست و تا الان که بيش از سه سال از قدمتش ميگذره اين دوستي همچنان ادامه داره.
عکسهاي ايشون که معرف حضورتون هست؟ بعضي هاش شکار لحظه هاست و بعضي ها هم از ديد تيزبيني که به اطراف داره نشات ميگيره …
از وقتي که من دوربين به دست شدم ( که خود آبچينوس هم اقرار کرده که سند شش دانگ وبلاگش رو ميخواد به نامم بزنه که عکسام رو بذارم اونجا! :teeth) راه به راه تا يک چيزي خارج از عرف البته به زعم اميد مشاهده ميشه، اميد ميگه دوربين رو بده به من يه عکس آبچينوسي بگيرم !!! حالا مثلاً اين ميتونه يه آشغال پفک کف خيابون باشه … والله من که نفهميدم اين سوژه ها چه ربطي داره به عکساي اون بنده خدا !
آخريش همين عکسي که مشاهده ميکنيد که دوربين رو گرفت و يه عکس به اصطلاح آبچينوسي گرفت از ويترين طرف.!!
:thinking
Picture 131.jpg
Grinontknow
اين عکس که به نظر من هيچ ربطي به عکساي آبچينوس نداره و تنها چيزي رو که واسه من يکي يادآوري ميکنه اين جوکه:
خروسه دست زنش خانم مرغه رو ميگيره ميبره دم ويترين مرغ فروشي و ميگه : نگا کن مي خوام تو خونه اينجوري بگردي. :smug


اينم ايميليه که آبچينوس برام فرستاد چون تو يکی از نظر خواهی ها يکی بجای اون کامنت گذاشته بود.
که البته دستگير شد.!!!!!
ويولت جان سلام!
شخصي در كامنت هاي مطلب يلداي تو نظري نوشته و به جاي اسم خودش، اسم و آدرس وبلاگ من را نوشته و لينك گذاشته! حرف بدي هم ننوشته و فقط گفته كه مطلب تو بهترين مطلبي بوده كه راجع به يلدا خونده. حالا راست مي گه؟ Smile به هر حال فكر كنم بد نيست يه جايي راجع بهش توضيح بديم و خب البته چه جايي بهتر از اينجا. هرچي باشه وبلاگ من روزي فقط 20 نفر بازديدكننده داره و مال تو، دوميليون نفر! بعدش هم گذاشتن اين مطلب توي وبلاگ تو باعث مي شه كه تو اجباراً بهم لينك بدي و مال من هم بشه 90 تا! (اگه اسممو بدون لينك بنويسي حسابتو مي رسما. اصلاً شيرمو حلالت نمي كنم)
بنابراين ممنون مي شوم اگه صلاح بدوني توضيحات زير رو « به جهت تنوير افكار عمومي و جلوگيري از تشويش اذهان!» در اولين شماره ( چيزي معادل سه سوت) توي وبلاگت منعكس كني. اگر هم نه كه خب نه ديگه. چي كارت كنم ويولتي ديگه. از يه مجسمه اي مثل آبچينوس كه آب از دهنش مي ريزه چه انتظاري هست؟ ( اگه اين قسمت هم توي وبلاگت گذاشتي، يه توضيح بده به خواننده هات كه داستان اين مجسمه هه كه آب از دهنش مي ريزه رو بدونن )
اول – دوستي من و ويولت در حال حاضر بيشتر از اينكه وبلاگي باشه، غير وبلاگيه. بنابراين بد نيست براي آشنايي بيشتر، بدونيد كه:
– اوايل وبلاگ نويسي ويولت، توي وبلاگ زيتون خوندم كه همچين وبلاگي راه افتاده يا داره راه ميوفته. اون وقتها وضعيت شغليم يه جوري بود كه زمان آزاد بيشتري داشتم و مي تونستم برم سراغ علاقه ام و وبلاگ هاي بيشتري بخونم. اسم ويولت و بيماري ام اس هم به دليلي كه الآن مي گم براي من جالب توجه بود
چون من ترديد داشتم كه اين، همون دوست و همكار ارمني خواهرم باشه كه اسم واقعي اش ويولت بود و مبتلا به ام اس بود. حتي به خواهرم هم گفتم كه اينو بخونه شايد مربوط به اون باشه وتا مدتي هر روز پيگيري مي كردم نوشته هاشو. اما بعد متوجه شدم كه اسم اين ويولت مستعاره و مشكلش بيشتر در زمينه ي تحركشه و الآن هم سر كار مي ره يعني اون موقع مي رفت.اما اون اسم واقعي اش ويولت بود و به خاطر مشكل بينايي مجبور شده بود كارشو ترك كنه.اين شد كه يه نامه براش نوشتم و موضوع رو بهش گفتم و يواش يواش با هم دوست تر شديم.
– من خيلي كم وبلاگ ويولتو مي خونم. چون رنگ آميزي ش مثل خودش اونقدر شاده كه نمي تونم هرجايي بازش كنم. علاوه بر اون از اين شكلك هاي ياهو خيلي زياد استفاده مي كنه كه البته متناسب با روحيه خودش و مطالبي كه مي نويسه هست اما فرياد مي زنه كه نوشته ي روي مونيتور، يه نوشته شخصيه و نمي تونه يه مطلب تحقيقي جدي باشه. البته اگه فرصت بشه، توي خونه و بصورت آفلاين مي خونم. همين هم باعث شده كه اين اواخر خيلي كم و به ندرت برايش كامنت بذارم. گرچه تا همين پارسال پيرارسال ها كامنتاي زيادي ميذاشتم كه اغلب مزه پروني هايي راجع به مطلبش بود.

– حالا اينم بگم كه عليرغم دوستي زيادي كه بينمون هست، من خيلي كم ويولت رو مي بينم و اغلب تلفني در ارتباطيم. وقتامون با هم جور نيست. چند وقت پيش كه آورا آمده بود ايران حساب كرديم ديدم آخرين بار بيش از يك سال قبل ديده بودمش.

– ويولت، دوست خوبيه كه خيلي انرژي مثبت ميده به اطرافيانش و معمولاً اگه كاري از دستش بر بياد، حتماً تمام تلاششو مي كنه. هيچ وقت يادم نمي ره كه يه بار براي يه شخصي كه من معرفي كرده بودم چقدر وقت گذاشت وهزارجا تماس گرفت و مدام پيگيري مي كرد كه چي شد بالاخره؟
– من از طريق ويولت با خيلي از دوستاي ديگه يي كه مشكل مايكرو سافت( ام اس) دارن و پي سي شون خراب شده، آشنا شدم. من كه هيچ از ام اس نمي دونستم امروز به واسطه اين آشنايي ها متوجه شده ام كه هنوز هم هييچي از ام اس نمي دونم : ) احتمالاً بايد يه دوره ي آفيس بگذرونم.
دوم- علي رغم اينكه از ديدن كامنت بسيار خوشحال مي شم، مدت زياديه كه خيلي به ندرت جايي كامنت ميذارم. كامنت نذاشتنم دليل بر كلاس گذاشتنم نيست.كساني كه از نزديك مي شناسن منو،مي تونن اينو تاييد كنند چون من توي روز واقعاً فرصت نمي كنم كه بعد از خوندن يه مطلب، اگه نظري داشته باشم، راجع بهش فكرمو متمركز كنم و كامنتي بنويسم كه بي ربط نباشه. اين هم زمان خودشو مي خواد كه من متاسفانه فعلاً ندارم. خيلي هم مقيدم به اينكه كامنتم راجع به خود مطلبي كه نوشته شده باشه تا اينكه صرفاً از كامنت بعنوان راهي براي اثبات و ابراز دوستي و اينجور چيزا استفاده كرده باشم. بنابراين اگر كامنت بذارم، صرفاً تعريف از نحوه ي نوشتن وبلاگها و ارزيابي اونا و يا تعريف از نويسنده شون نيست. اينجور چيزا رو ممكنه توي نامه براشون بنويسم. ضمناً توي كامنت ها از شكلك ياهو ( اينطوري كه دوستمون بيست تاشو پشت سر هم رديف كرده) استفاده نمي كنم ومعمولاً هم قاطي بحث و جدل ها نمي شم.
سوم- نامه بازي رو خيلي دوست دارم و هيچ چيز به اندازه نامه گرفتن منو خوشحال نمي كنه. گرچه به همون دليل دوم يه كم دير جواب مي دم ولي وقتي جواب مي دم، آي جواب ميدما! بنابراين بيشتر ترجيح مي دم به جاي كامنت، يه وقتايي كه طرف انتظارشو نداره، براش نامه بنويسم. اگر هم دوست نزديك باشه كه احتمالاً تلفن مي زنم. شايد يكي از دلايل تنبلي ام در كامنت گذاشتن همين باشه. بد نيست بدونيد كه يه وبلاگي هست كه من بس كه دوستش دارم، شايد بيش از دو سال باشه كه بدون استثنا ( واقعاً بدون استثنا) هروقت كانكت مي شم، باز مي كنم و ميخونم اما تا حالا هيچ وقت نه اسمي ازش بردم توي وبلاگم و نه حتي خودش خبر دار شده كه مي خونمش. فقط اخيراً يه مطلبي راجع به يه عكسي مربوط به بمب اتم توي وبلاگش نوشته بود كه من نظرمو براش نوشتم و تازه دوماهه كه اون هم با من آشنا شده.
( ويولت جان گولت زدم و توي وبلاگت يلدا بازي رو ادامه دادم : ) اما حيف كه پنج تا نشد. )
– براي ويولت خوشحالم كه اميد هميشه همراهشه. چه اميدي كه در كنارش هست و چه اميدي كه در افكارش هست.

خب ديگه. حالا كه بيشتر آشنا شديد، بريد خونه هاتون و گول كامنتايي كه به من تعلق نداره رو نخورين.


نظرات شما


  1. ايدن در 07/12/02 گفت :

    عکس خيلی بامزه ای بود سبکی واسه خودش #grin #winking


  2. يک مامان در 07/12/02 گفت :

    #laugh


  3. نازنين در 07/12/02 گفت :

    چه خروس باحالی!#rolling


  4. مرضیه در 07/12/02 گفت :

    جالبه اسم مغازه ستار است بعد کلی مرغ لخت رو نمایان کرده به این میگن تفاهم اسم با محتوا#grin


  5. آرش در 07/12/02 گفت :

    خوب شد قيافه اين ضعيفه ها کم کم داشت از يادمون ميرفت …
    يه عکی ازينا تو فر نداری؟ آخه اونجا فتو ژنيک تره ها …#rolling


  6. نسيم در 07/12/02 گفت :

    سلام به ابچينوس ماکه دو سه ماه پيش شما و ويولت را در نمايشگاه جامعه مجازی ديديم درسته عکسشو واسم بفرست به ويولت ويلچر در خدمته خودم ۲۷ ميام تهران


  7. شهلا در 07/12/02 گفت :

    آبچینوس خیلی آقاست من که خیلی دوستش دارم#flower
    خوب البته که امید و ویولت جونم را هم دوستشون دارم#winking #kiss


  8. لیلا در 07/12/02 گفت :

    واییییییییییی چقدر این عکس باحاله #laugh اما ویولت جون این عکس واسه خروس ها تحریک کننده است #grin زبونم لال واسه گذاشتن این عکس فیلتر نشی #grin


  9. زن زمانه در 07/12/02 گفت :

    ذم اميد ؟؟؟؟
    زعم عزيزم!#eyelash


  10. آورا در 07/12/02 گفت :

    این عکس بیشتر امیدیه تا آبچینوسی.
    من و اراد هم این اصطلاح آبچینوسی را داریم. هر چند عکسهای بنده کجا و مال آبچینوس کجا!!!!
    ****
    اگر بدونی من چقدر دلم برای تو و امید و آبچینوس تنگ شده. اگر بدونی گل نازنین و پر انرژی و خندان من#flower #thinking #thinking


  11. سانی در 07/12/02 گفت :

    تبليغاتيه؟! #grin مرغ و ماهی ستار #thinking


  12. کورال در 07/12/02 گفت :

    مطلب آبچینوس جالب بود… اما منم از عکس مرغ ها هيچی نفهميدم.#tongue


  13. بهار در 07/12/02 گفت :

    #grin
    ولی عکس خوبی شده. حیوونیا رو گذاشتن تو شیشه
    #tongue


  14. رونيکا در 07/12/02 گفت :

    #laugh #laugh
    #rolling #rolling #rolling
    آی خدا مردم بس که خنديدم#rolling #laugh
    وای اينا چه باحال چسبيدن به شيشه#rolling #silly #rolling
    ايول آقا اميد#laugh خوشم اومد
    ماشالا ۱۰۰ تا آبچينس رو تو جيبتون گذاشتيد#devil #laugh
    من هنوز خندم بند نيومده#laugh


  15. آخييييييييی مرغای گناهی!


  16. رونيکا در 07/12/02 گفت :

    ايول به افتخار خودم که دستت رو تو پست قبل درست تشخيص دادم#party #smug #applause #laugh


  17. دختر کرد در 07/12/02 گفت :

    #laugh #rolling #silly #rolling #rolling


  18. خانومی در 07/12/02 گفت :

    سلام ويولت جان…
    خوبی؟
    ميخواستم اجازه بگيرم ازت اگه ميشه بهت لينک بدم….#heart #kiss


  19. نرجس در 07/12/02 گفت :

    آفرين به آبچينوس كه انقده مهربانه….#eyelash آفرين به اميد كه عكاسيش حرف نداره#winking


  20. ويولت جون ترشی دوست داری؟ اگه نخوری حتما يه چيزی ميشی#winking


  21. سيروس در 07/12/02 گفت :

    زدی تو خط پورنوگرافی؟!!!


  22. رونيکا در 07/12/02 گفت :

    وای خدا#laugh
    هی ميام اينجا اين عکس رو می بينم
    هی آقا اميد رو تصور می کنم که وايسادن به شما گفتن دوربينت رو بده
    بعد عکس گرفتن#laugh


  23. رونيکا در 07/12/02 گفت :

    ببخشيد من می خوام يه شهامت احمقانه به خرج بدم#surprise و حدس بزنم تو عکس قبل دست صاحب خونه کدومه#smug
    دست راستی ه دست صاحب خونه نيست؟#worried #worried #worried


  24. ویولت در 07/12/02 گفت :

    به رونيکا:
    اره دست راستی همونی که تپله دست صاحبخونه است
    از کجا فهميدی شيطون؟#winking #kiss


  25. ساتين در 07/12/02 گفت :

    طفلکی مرغا
    از آشنایی بیشتر با آبچینوس هم خوشحال شدم


  26. شبنم در 07/12/02 گفت :

    وااااای جوکه خيلی بامزه بود :‌) … عکسای شما هم حرف نداره …شاد باشی …شبنم


  27. نرگس در 07/13/02 گفت :

    حالا لازمه اینجا عکسای بی ناموسی بذاری#grin
    http://40cheragh.org/40cheragh/News.aspx?NID=397&Keyword=غزال%20چگيني


  28. نرگس در 07/13/02 گفت :

    ایشون بسیار متشخص هنرمند و دوست داشتنی هستند ایشالا سایه شان از سر دوستان و بلاگستان کم که نشود هیچ دوتایی شود#winking


  29. غزل در 07/13/02 گفت :

    قبل از اينکه جکتو بخونم خودم زل زده بودم به عکسه و ياد جکه افتادم وقتی ديدم تو هم نوشتيش دوچاره جلب شدم#rolling


  30. بهار۱ در 07/13/02 گفت :

    سلام #kiss #laugh … آخه نميشد اين تنه درخت و نمی گرفت … قشنگ کل ويترين و می گرفت همين ديگه اگر می داد ويلی بگيره حرفه ای تر ميشد #smug #grin


  31. بهار۱ در 07/13/02 گفت :

    بعدشم اين مراغارو چرا سرو ته گذاشته نامرد #nottalking #thinking


  32. سبزينه در 07/13/02 گفت :

    ويولت عزيز سلام. فقط به خاطر اسم وبلاگت واردش شدم و بيوگرافيتو خوندم. نزديك ترين دوست من ام اس داره و متاسفانه حالش مدام بدتر ميشه اما باز هم متاسفانه دو تا خصلت به نظر من بد داره كه در رشد بيماريش ممكنه موثر باشن: ۱- دائم دكتر عوض ميكنه ۲- داروهاشو نميخوره تا روزي كه از پا بيفته و بره پالس تراپي. ميتونم ازت كمك بخواهم؟ خودش كمي در مورد اينترنت تنبله. مرسي


  33. آلما در 07/13/02 گفت :

    من هم وبلاگ آبچينوس رو ميبينم عاليه
    ويولت جان اميدوارم خوب و خوش باشی


  34. مريم در 07/13/02 گفت :

    #rolling ويولت اين آبچينوس زد رو دستت تو عکاسی ها #winking


  35. nazmehr در 07/13/02 گفت :

    می گم اين آبچينوس بنده خدا که از اين عکسای بی ناموسی نمی گيره که#grin


  36. نازنين در 07/13/02 گفت :

    سلام . من هميشه ميام اينجا و پستهای شما رو ميخونم و چند بار هم با آدرس ايميلم براتون پيغام گذاشتم ( ماه رمضان ) امروز اومدم اجازه بگيرم لينکتون کنم . البته لينک کردم بعد اومدم اجازه بگيرم #eyelash


  37. لئون در 07/13/02 گفت :

    تبليغ ستاره يا آبچينوس؟


  38. سعيده در 07/13/02 گفت :

    سلام ويولت جان
    من با اجازه ات کل آرشیو تو و امید رو خوندم. خیلی خوشم اومد. امیدوارم مثل صاایران هر روز بهتر از دیروز بشی. راستی چرا دیگه امید تو وب لاگش چیزی نمی نویسه.؟؟
    #heart #heart #heart


  39. فرزانه در 07/13/02 گفت :

    #laugh تفسير تو از عکس قشنگتر از خود عکس بود ويوی #hug


  40. سیر در 07/13/02 گفت :

    والنتاين بر شما مبارک#flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #hand


  41. مژگان در 07/13/02 گفت :

    #rolling #rolling #rolling #rolling #rolling #rolling #rolling عجب جوک باحالی بود پس کلا تو تماد نره ها اين موضوع مصداق پيدا می کنه#rolling #rolling #rolling


  42. غزل در 07/13/02 گفت :

    سلام ويولت جان امروز نشستم تمام آرشيو های قبليتو خوندم و موقع خوندن يکي ازشون واقعا اشکم در اومد دلم زل زده بودم به مانيتور و نوشته هات و بی صدا اشک می ريختم خيلی خوب می تونم درکت کنم واقعا چقدر سخته آدم نتونه مثل بقيه راحت از پله بالا بره يا حتی راه بره من خودم اين مشکل رو دارم و واقعا نگاهای مردم تو کوچه آزارم می ده اونم توی غربت حالا نکنه منم ام اس دارم و خودم نمی دونم#worried


  43. نازنين در 07/13/02 گفت :

    سلام دوست خوبم براي اولين باره به خونه ي زيبات اومدم ….
    از اومدنم خوشحالم شما چه طور
    دلتون ميخواد يه دوستي مثل من داشته باشيد …. من اين نظرم جرقه اي براي آ؛شنايي بود
    به وبلاگ من هم سر بزنيد و شما هم با نظرتون شعله ي
    آشنايي رو روشن کنين … من منتظرتون هستم


  44. رونيکا در 07/13/02 گفت :

    به دو دليل:
    ۱.دستش رو خيلی راحت تر رو ميز قرار داده
    ۲.سالم ترين کيوی رو دست اونه#laugh #grin


  45. مولود در 07/14/02 گفت :

    ويولت خانوم بد نيس يه بارم ما رو بتحويلی هاا
    بی خيال دوس جديد شدی نه ؟ هی ميام اينجا هی نمیایی اونجا هی ميزنی تو ذوقم