سفر به گذشته

خوابم نمي برد و بي هد ف کانالها رو بالا و پايين مي کردم ، يکهو دستم رو يه کانال خشک شد… آهنگي از گروه بي تلز با لذت تا آخر آهنگ رو گوش کردم … آهنگ بعدي گروه آبا بود واي خدا جون چه لذتي داشت آهنگهايي که بيشتر از بيست سال پيش گوش داده بودم و برام پر از خاطرات خوش کودکي و بي خيالي اون موقع ها بود باز مي شنيدم چقدر اون موقع ها از خواننده زن مو مشکي گروه خوشم مي اومد و برام ملکه زيبايي و جذابيت تو اون سن بود … آهنگ بعدي مال گروه باني ام بود، يادمه با چه شور و شوقي وقتي مي رفتيم خونه يه فاميلي که ويدئو داشت ( بتاماکس خرس ها يادتونه؟) خدا خدا مي کرديم که محبتش گل کنه و برامون يه فيلم يا شو بذاره اون موقع شوهاي رنگارنگ رو بورس بود و يک آهنگ از گروه باني ام رو شاخش بود که تو آهنگها باشه، حالا داشتم همون آهنگ رو در حاليکه آسوده رو تختم دراز کشيدم و بدون دلهره اينکه صاحب خونه سر لطف هست که ويديواش رو روشن کنه يا نه، گوش ميدم و لذتش رو مي برم و مي ميرم از خنده وقتي خواننده مرد گروه کتش رو در مياره و هيکل مارمولکيش رو ميندازه بيرون و تماشاچي ها واسه اين بدن لخت چهار پاره استخوون چه ابراز و احساساتي ميکنن … بعدي دميس روسوس بود قبل از اينکه اسمش رو بنويسه به مغزم فشار آوردم که صاحب اين صداي آسماني رو بخاطر بيارم، ميشل استروگوف؟ نه بابا اون که شخصيت يه سريال محبوب اون زمان بود، راسپوتين؟ شايد… وقتي اسمش رو نوشت آه از نهادم دراومد که چطور نفهميدم اين همون خواننده ايي که آهنگاش گرمي بخش محفلهاي سال 58 يا 59 ما بوده Shockhتا حالا شويي ازش نديده بودم اون صداي آسماني متعلق به آدمي بود که انگار همين الان از ديگ آدم خورها فرار کرده بود و نشسته بود جلو دوربين.:sick
کم کم آهنگها رفت تو دهه 80 و 90 آهنگي از مايکل جکسون متعلق به زماني که هنوز خودش رو به شکل و شمايل بوزينه در نياورده بود و قيافه يک سياهپوست درست و حسابي رو داشتGrinontknow اون آهنگ معروفش بيلي جين؟ درستش چيه؟
خلاصه که بسي حظ سمعي و بصري بردم.:love
پيوست: حالا که اينقدر اطلاعات دقيقي از آشيل داريد و کلي کيف کردم از خوندن اطلاعات و ممنون که نوشتين برام ميشه بگيد زيگفريد کي بود؟:wink


نظرات شما


  1. ویولت در 07/14/01 گفت :

    ا چه جالب ساعت پست اين مطلب با ديروزی يکيه#silly


  2. بهار در 07/14/01 گفت :

    سلام#flower
    چه خوش به حالتون شده پس#smile


  3. کورال در 07/14/01 گفت :

    زيگفريد هم يک رويين تن بوده اگر اشتباه نکنم که فقط يک گياه می تونسته اونو از پا در بياره…
    رسم دنيا به ماندن نيست… بنابراين هر رويين تنی ضعفی دارد.


  4. آورا در 07/14/01 گفت :

    اين کدوم کانال بود؟


  5. نازنين در 07/14/01 گفت :

    کدوم کانال اينها رو نشون داد؟
    زيگفريد هم يه جور آشيل بود (یعنی شخصیت رویین تن افسانه ای)اما قدرتش توی موهاش بود و نبايد موهاش رو کوتاه ميکرد.#grin


  6. سيروس در 07/14/01 گفت :

    خانومی لااقل يه اسم فاميل از اين آقاهه ميدادی. به هر حال من زيگموند ميشناسم؛ زيگفريد رو شرمنده تونم! اين کانال که بعیده شبکه خبر باشه؛ لابد VH1 بوده پس …


  7. camelia در 07/14/01 گفت :

    sigmund frued…siegfried&roy…l#laugh
    ok siegfried bacheye sigmundam az in beghole shoma ghulaye ruintan boode,,,khoda shans bede,ke ishunnn tanha jaeee hasasesh beyne shunehash boode,,,dar zemn nazanin nemidoonam shukhi kardi ya na..ama ooni ke ghodratesh too moohash bood samson bood#tongue


  8. زن زمانه در 07/14/01 گفت :

    یکی از اسطوره های المانی هستش که در خون اژدها روئین تن شد ولی یه برگ به شونه اش چسبیده بوده و اون قسمت روئین نمی شه
    کرمهیلد که زیباترین زن دوران خودش بوده بوسیله مادرش که پیشگو بوده می فهمه که قراره عاشق بشه و اون عشق به بدبختی منجر می شه.
    خلاصه اینکه کرمهیلد، زیگفرید رو می بینه و ….
    از اون ور مامان این کرمهیلد که اسمش برنهیلد بوده برای ازدواج کردن یه عالم شرط و شروط داشته که زیگفرید با پوشیدن یه عبای نامریی به گونتر کمک می کنه تا با مادر زنش ازدواج کنه (عروسی شون توی یه روز بوده)
    مامانه که می فهمه سرش کلاه رفته تصمیم به انتقام می گیره و یه نفر رو مامور می کنه تا راز نقطه آسیب پذیریش رو کشف کنه و در یک روز که برای شکار رفته بودن از پشت به زیگفرید خنجر می زنن و اون هم نامردی نمی کنه و اونا رو نفرین می کنه و خلاصه کلی از آدمایی که نفرین شده بودن کشته می شن و چند تاشون رو هم کرمهیلد می کشه و…….
    راستی اسم يکی از جوايز ادبی هم هست که توی آلمان می دن#silly


  9. الميرا در 07/14/01 گفت :

    از دست سيروس#rolling
    آخ اون زمان رو يادم مياد که فقط بعضيها ويدئو داشتن. انقدر دوست داشتم برم خونشون


  10. نرگس ۲ در 07/14/01 گفت :

    زيگفريد لنتس نويسنده شهير آلمانى
    زيگفريد لنتس در روز ۱۷ ماه مارس ۱۹۲۶ در لوک، شهر کوچکى در پروس شرقى، چشم به جهان گشود.
    در سال ۱۹۴۳ هنوز ۱۷ساله نشده بود که به خدمت در نيروى دريايى فراخوانده شد. بمباران کشتى‌ها، غرق‌شدنشان و گريز مردم را به چشم ديد. از زير پرچم گريخت و به اسارت نيروهاى انگليسى درآمد. پس از آزادى از اسارت به هامبورگ رفت و در رشته‌ فلسفه و علوم و ادبيات نام نويسى کرد.
    در هنگامه‌ى تحصيل همکاري‌اش را با روزنامه‌ى «دى ولت» (Die Welt) آغاز کرد. در آن سالهاى دهه‌ى پنجاه نخستين رمان او بنام «شاهين‌ها در هوا» منتشر شد که در آن به مسئوليت و گناه در نظام ديکتاتورى کمونيست پرداخته است و هنگاميکه در سال ۱۹۵۷ رمان «مردى در رود» را انتشار داد نامش بعنوان يکى از مهمترين نويسندگان معاصر آلمان برجسته شد.
    زيگفريد لنتس خواننده را وادار به انديشه‌ى دائمى درباره‌ى تاريخ و مسئوليت‌هاى فردى مي‌کند. لنتس مي‌گويد: «ادبيات دوبار آفريده مي‌شود: نخست نويسنده و سپس خواننده است که آنرا بازمى‌آفريند و اين پيماني‌ست که هر دو را، نويسنده و خواننده را به يکديگر پيوند ميزند


  11. نازنين در 07/14/01 گفت :

    روزگاری در هلند پادشاهی زندگی میکرد به نام زیگموند.همسر این پادشاه زیگ لنده نام داشت و آن ها در شهر کسانتن، در ساحل رودخانه ی راین، به سر می بردند.این دو پسری داشتند به نام زیگفرید که به خاطر زیبایی و شجاعت و مهارت در فنون جنگی شهره ی خاص و عام بود.زیگفرید در سرزمین خود و دیگر سرزمین ها ماجراهای زیادی را از سر گذرانده بود و در زمانی جوانی بیش نبود جنگجویی بزرگ و پر آوازاه شده بود. از جمله چیزهای با ارزشی که در این ماجراها به دست آورده بود یک گنجینه ی پر از جواهر بود که در جهان نظیر نداشت.علاوه بر این، او از کوتوله ای که در سرزمین های شمالی زندگی می کرد شنلی گرفته بود به نام تارن کاپه که هر وقت آن را بر تن می کرد نامرئی می شد.زیگفرید باری خود شمشیری ساخته بود به نام بالمونگ که قبضه ای جواهرنشان داشت و او با همین شمشیر اژدهایی را کشته بود.می گفتند که او در خون همین اژدها حمام کرده است و دیگر هیچ سلاحی بر او کارگر نیست.و نیز می گفتند که وقتی در خون اژدها حمام می کرده برگی در میان دو کتفش چسبیده بوده و خون اژدها به آن نقطه نرسیده است.تنها نقطه ی آسیب پذیر او همین نقطه بود. زیگفرید شنیده بود که در ورمس، در کنار رود راین، دختری بسیار زیبا زندگی می کند به نام کریم هیلد.زیگفرید در یک صبح بهاری چند تن از جنگ جویان مورد اعتمادش را برداشت و برای دیدن دختر عازم سفر شد.او و همراهانش با شادی و سر خوشی در کنار رودخانه ی راین اسب راندند تا به شهر ورمس رسیدند.این شهر در سرزمین بورگوندی بود، که گونتر شاه همراه با برادرانش گرنت و گیزلهر بر آن فرمان می راندند.ملکه ی آن جا اوته نام داشت که مادر که مادر کریم هیلد و گونتر و گرنت و گیزلهر بود. وقتی زیگفرید به ورمس رسید گونتر و برادرانش به گرمی از او استقبال کردند زیرا آوازه ی او قبل از خودش به آن جا رسیده بود.زیگفرید وقتی کریم هیلد را دید با خود گفت که او حتی از آن چه تصور می کردم هم زیباتر است.به این ترتیب زیکفرید مصمم شد که که با او ازدواج کند.زیگفرید یک سال در ورمس ماند و با دوستان جدیدش روزهای خوشی را گذراند. در همان زمان در آیزنلند، در آن سوی دریا، ملکه ی جوانی زندگی می کرد به نام برون هیلده که هم زیبا بود و هم در فنون جنگاوری مهارت فراوان داشت.مردان بسیاری به خاطر زیباییش از به خواستگاری او آمده بودند، ولی او سوگند خورده بود که با کسی ازدواج کند که بتواند رد نیزه اندازی و پرتاب سنگ و پرش او را شکست دهد.هر خواستگار می بایست در این سه مسابقه شرکت کند.اگر مسابقه را می برد می توانست با برون هیلده ازدواج کند.اما اگر شکست می خورد جانش را از دست می داد.گونتر بی آن که به کسی بگوید آرزو داشت به آیزنلند برود و بخت خود را بیازماید.اما شک داشت و می ترسید جانش را در این رها از دست بدهد.یک روز رازش را پیش زیگفرید برملا کرد و از او راهنمایی خواست.زیگفرید به او گفت: -با هم به آیزنلند میرویم.من شنلی دارم به نام تارن کاپه، که وقتی آن را میپوشم نامرئی میشوم.در میدان مسابقه من شنلم را میپوشم و بی آن که دیده شوم در کنار تو قرار می گیرم.مطمئنم که ما دو نفری می توانیم برون هیلده را شکست دهیم. گونتر شروع کرد به تشکر از زیگفرید،اما زیگفرید حرفش را قطع کرد و گفت: -دوست من، من این کار را به خاطر تو نمیکنم.به خاطر خواهرت میکنم.می دانی که آرزوی من این است که با او ازدواج کنم. گونتر جواب داد: -من همسری شایسته تر از تو برای خواهرم سراغ ندارم. به این ترتیب گونتر و زیگفرید به هم قرار گذاشتند که به آیزنلند بردوند و فقط هاگن یک چشم و دانک وارت، برادر کوچکتر هاگن را با خود به آن جا ببرند.در روز موعود هر چهار نفر در امتداد رود راین به طرف دریا حرکت کردند و سپس با کشتی از دریا گذشتند و در روز دوازدهم به آیزنلند رسیدند


  12. آرش در 07/14/01 گفت :

    #grin زيگفريد مال الماناست …
    اژدها می کشه با خونش دوش می گيره رويين تن می شه ولی يک برگ درخت ميوفته بين دو تا کتفش خون ازدها به اونجا نمی رسه اون يه تيکه رويين تن نمی شه! يعد هم از همون جا می ميره … #yawn


  13. نرگس ۲ در 07/14/01 گفت :

    زيگفريد پهلوان و قهرمان اسطوره‌اي نژاد ژرمن است. او شاهزاده‌اي بود که جادوگران و اهريمنان قدرت را از پدر و مادر او گرفتند و او را به يک ديو تبديل کردند. آنان گياه کوتاهي را به زيگفريد دادند که گياه کوتاه هر از چند گاهي يک برگش مي‌افتاد. با افتادن هر برگ، زيگفريد يک گام به لحظه مرگ خود نزديکتر مي‌شد.
    نقطه ضعف او هم در اين بود که بايد از اين درختچه مواظبت مي‌کرد در غير اين صورت اگر اين برگ‌ها مي‌ريخت يا شاخه‌هاي آن آسيب مي‌ديد، درخت از بين مي‌رفت. در واقع زيگفريد اينجا زمين‌گير شده بود و نمي‌توانست از کنار درختچه فاصله بگيرد مبادا نسيمي بوزد و بر‌گ‌‌هاي آن را بريزد.


  14. :) در 07/14/01 گفت :

    نیبلونگن در اساطیر ژرمنی، نژادی از موجودات بسیار کوتاه قامت است که در جهان زیرین، به نام «سرزمین مه» سکونت دارند و به سبب نام شاهشان که «نیبلونگ» است، به این نام خوانده شده‌اند و گنجی بزرگ در زیر زمین دارند. زیگفرید پس از کشتن شاه آن‌ها و پیروزی بر کوتوله‌ای به نام آلبریش[7]، گنج را به تصرف در می‌آورد. پس از آن صاحبان گنج، یعنی نخست زیگفرید و جنگاورانش و سپس بورگوندها نام نیبلونگن را برای خود انتخاب می‌کنند.
    بورگوندها، قومی ژرمنی از تبار اسکاندیناویایی هستند که نخست در جنوب شبه جزیره‌ی اسکاندیناوی و کرانه‌های بالتیک می‌زیستند، سپس به صورت متحدان رومیان در شرق گُل و در آلمان علیا سکنی گزیدند. پادشاهی آن‌ها در اوایل قرن پنجم میلادی، تا رود راین گسترش یافت. پایتخت آن‌ها ورمس[8]، شهری آلمانی واقع در کنار رود راین بود. پادشاهی آن‌ها دیری نپایید و بر اساس افسانه‌ نیبلونگن، به دست هون‌ها[9] منقرض شد.
    این منظومه اثر شاعری اتریشی است که در آغاز قرن سیزدهم آن را در سی و نه سرود و دو بخش تدوین کرد. بخش اول نوزده سرود دارد و با مرگ زیگفرید پایان می‌یابد. بخش دوم که شامل بیست سرود دیگر است، اتسل (آتیلا) [10]را نشان می‌دهد که همسر خود را از دست داده است و تصمیم دارد از کریمهیلده[11]، خواهر گونتر [12]شاه بورگوندها خواستگاری کند.
    در بخش اول، بیشتر سرودها در شهر ورمس و در کنار رود راین و کاخ گونتر روی می‌دهد. در سرود نیبلونگن، گونتر پادشاهی را میان برادران خود، گرنوت[13] و گیسلر[14] تقسیم می‌کند. در کنار آن‌ها مادر خردمندشان با هنر پیشگویی و خواهرشان، کریمهیلده که زیباترین دوشیزه بورگوند بوده است زندگی می‌کنند.
    شبی کریمهیلده خواب هراسناکی می‌بیند. باز دست‌آموز او از دامنش پرواز می‌کند، اما ناگهان در آسمان به دست دو عقاب پاره پاره می‌شود. این خواب خبر از عشق و بدبختی می‌داد. او قصد داشت تا با امتناع از ازدواج، جلوی این درد و رنج را بگیرد. اما سرنوشت با او مخالفت می‌کند. چون زیگفرید را به دربار برادر او می‌فرستد و کریمهیلده با یک نگاه شیفته این قهرمان جوان می‌شود. در این زمان، زیگفرید گنج نیبلونگن را در تصرف خود داشت.
    زیگفرید به دلیل غوطه‌وری در خون اژدها رویین‌تن می‌شود. اما یک نقطه در میان کتف او به علت چسبیدن یک برگ زیزفون، آسیب‌پذیر باقی می‌ماند. در این بین گونتر از زیگفرید می‌خواهد تا او را در راه رسیدن به برونهیلده، ملکه زیبای ایسلند یاری کند.
    برونهیلده در این زمان، قدرتمندترین زن دوران خود بوده است و برای ازدواج، آزمونی سخت در پیش پای خواستگاران قرار می‌داد. زیگفرید با پوشیدن شنل جادویی، نامریی می‌شود و به گونتر کمک می‌کند تا در این نبرد پیروز شود.
    مراسم ازدواج گونتر با برونهیلده و زیگفرید با کریمهیلده در یک روز، در کنار رود راین و در کاخ پادشاهی گونتر برگذار می‌شود. اما دوران شادی دیری نمی‌پاید. در مشاجره میان برونهیلده و کریمهیلده، ملکه ایسلند به فریبی که خورده است پی می‌برد و تصمیم می‌گیرد تا توهینی که به شرافت او شده است را جبران کند.
    در این میان هاگن[15]، وزیر مکار گونتر وظیفه انتقام از زیگفرید را به عهده می‌گیرد. ابتدا با حیله راز آسیب‌پذیری زیگفرید را از زبان کریمهیلده بیرون می‌کشد، سپس در طی یک شکار از پشت به او خنجر می‌زند. زیگفرید در حالی که قاتلان خود را نفرین می‌کرد، کشته می‌شود. سپس گنج افسانه‌ای به تصرف پادشاه بورگوندها، گونتر در می‌آید.
    کریمهیلده، پس از مرگ همسر خود فقط برای انتقام گرفتن زندگی می‌کند. به همین خاطر با آتیلا ازدواج می‌کند. تنها به شرطی که این پادشاه هون‌ها و خدمت‌گزار او قسم به اطاعت از او بخورند.
    از آن پس دوازده سال در دربار اتسل زندگی می‌کند، تا سرانجام زمان انتقام فرا می‌رسد. گونتر با همراهان خود، علی رغم هشدار هاگن به سرزمین هون‌ها می‌رود. در طی ضیافت بزرگی که تمام بزرگان بورگوند در آن دعوت داشتند، سربازان به اشاره بلودلین [16]برادر اتسل و به خواهش کریمهیلده، تمامی سرداران را می‌کشند.
    هاگن به نشانه انتقام، اورتلیب[17]، فرزند اتسل را می‌کشد. شاه هو‌ن‌ها که تا آن زمان سعی می‌کرد در این جریان وارد نشود، مجبور به صدور فرمان حمله می‌شود. کریمهیلده برای انتقام بیشتر، فرزند دیگر خود را به نبرد با دایی خود وا می‌دارد و در مقابل، گونتر فرزند را در مقابل چشمان مادر می‌کشد.
    در نبرد بزرگی، تمامی بورگوندها و هون‌ها، کشته می‌شوند. خدمت‌گزار آتیلا از کریمهیلده خواهش می‌کند تا او را وادار به مبارزه نکند، اما ملکه نمی‌پذیرد و در نبرد بزرگی این خدمت‌گزار نیز کشته می‌شود.
    شب هنگام، به فرمان کریمهیلده آتش بزرگی در تالار برپا می‌شود. یکی از بزرگان دوست با آتیلا، هاگن و گونتر را اسیر می‌کند و نزد کریمهیده می‌برد. او التماس می‌کند تا ملکه از جان این دو تن درگذرد. اما بانوی زیبای رود راین که دیگر احساسی در قلب خود ندارد، نمی‌پذیرد.
    کریمهیلده با اصرار از هاگن می‌خواهد تا جای گنج نیبلونگن را فاش کند. اما او نمی‌پذیرد و ملکه در یک لحظه خشم، با شمشیر زیگفرید سر از تن هر دوی آنها جدا می‌کند. یکی از اسیران بورگوند در مقابل با کریمهیلده مبارزه کرده و در نهایت او را نابود می‌کند. سپس منظومه با مرگ ملکه پایان می‌یابد


  15. :) در 07/14/01 گفت :

    #eyelash


  16. کمبوجيه در 07/14/01 گفت :

    زیگفرید یا بهتر بگویم “زیمنس یاکوپ گنزالنس فرید” همین فرید خودمونه که قبلا ماجرا هاشو از زبان خودش در پست http://violet.special.ir/archives/2005/11/about_farid1.html خوندیم . زیمنس یاکوپ گنزالنس فرید یکی از مشهورترین دوستان ویلی اندرسون امید ، معروف به ویولت هست که تاکنون کسی چهره واقعی وی را ندیده است .در یکی از اسناد تاریخی از فرید بعنوان هشتمین عجایب جهان اسم برده شده است . نوسترا داموس در مورد وی اینگونه پیشبینی کرده است:
    – پدر چرا زیمنس یاکوپ گنزالنس فرید( زيگفريد) کشته شد ؟ مگه روئين تن نبود ؟
    – برات که تعريف کردم پسرم . به خاطر اينکه وقتی داشت با خون اژدهائی که شکار کرده بود بدنش رو غسل ميداد ، برگی از درخت بالای سرش کنده شد و روی کتفش افتاد و خون اژدها به اون قسمت نرسيد و نقطه ضعفش شد .
    – چرا بايد اينجوری بشه پدر ؟
    – هميشه همين طور بوده . در همه داستانها ، هر روئين تنی ، نقطه ضعفی داشته . چشم اسفنديار ، پاشنه آشيل ، کتف زيگفريد …
    – آخه چرا ؟ چرا بايد همه روئين تنها نقطه ضعفی داشته باشند ؟
    – تقدير چنين بوده فرزندم .
    …بهرحال خب پیشبینی دیگه ؛ تقصیر این حقیر چیست؟ بگذریم … در طول تاریخ خیلی ها سعی کردن با ملقب کردن خود به اسم مستعار زیمنس یاکوپ گنزالنس فرید یعنی زیگفرید از شهرت وی سوء استفاده کنند منجمله زيگفريد ماركوس(Siegfried Marcus ) سازنده
    اتومبيلي باموتور بنزيني و كاربراتور ( ناقص ) و نیز زيگفريد لنتس نويسنده معاصر آلمانى اما در هر حال زیگفرید یا فرید خودمون تنها کسی هست که تونسته اجازه آپ کردن وبلاگ من و ام اس رو بگیره بهرحال همین که کسی تونسته با اخلاق(سانسور مینماییم !) ویلی اندرسون امید، کنار بیاد؛ خودش ایولا داره…


  17. کمبوجيه در 07/14/01 گفت :

    مخلی آقا فريد هم هستيم#flower #hug


  18. کمبوجيه در 07/14/01 گفت :

    شرمنده اشتب شد…مخلص آقا فريد هم هستيم .#hug #flower


  19. نفيسه در 07/14/01 گفت :

    توی آلمان یکی از شخصیت های معروفش و تو مایه های رستم و سهراب و… خودمونه که اسم یه نوع جایزه ادبی هم هست .زیگفرید قهرمان بزرگ اساطیر ژرمنی و اسکاندیناوی، پسر شاه زیگمونداست که به روایتی در دربار شاه دانمارک و به روایتی دیگر در جنگل نزد آهنگری بزرگ می‌شود. شمشیری سحرآمیز دارد، فافنیر[6] اژدها را که نگهبان گنج نیبلونگن بوده است می‌کشد، قلب او را خورده و در خون او غوطه‌ور می‌شود و در پی آن نیرویی تازه می‌یابد، زبان پرندگان را در می‌فهمد و تقریباً رویین‌تن می‌شود.


  20. ویولت در 07/14/01 گفت :

    بابا خيلی کارتون درسته#heart من که ديگه زدم گاراژ#winking #laugh #kiss
    درسته زيگفريد همون نمونه آشيل ولی اسطوره آلمانی#party
    ولی خيلی خوبه که اطلاعات کامل می نويسيد من کلی چيز ياد گرفتم#heart
    کانال هم اونجوری که من با چشمای چپ و چوله تو تاريکی تونستم ببينم MTC بود مال اروپا ولی امشب باز می بينم دقيقا چه کانالی بود من ۱۲ شب داشتم ميديدم#blush


  21. وب نوشته در 07/14/01 گفت :

    #surprise باورم نميشه شما نميدونستيد آشيل کيه و چيه#thinking


  22. سامان در 07/14/01 گفت :

    اگه ميشل استروگف دوست دارين پنج شنبه شب ها کانال مهاجر نتورک رو ببينيد


  23. arashl در 07/14/01 گفت :

    kamboojiye kheili bahal bood#rolling 1
    violet khanoom mtc baze?#yawn 1


  24. arashl در 07/14/01 گفت :

    agha farid khoobi?1


  25. آلما در 07/14/01 گفت :

    #flower


  26. فريد در 07/14/01 گفت :

    قربون خدا برم ميگن ماه (فرید)هيچ وقت پشت ابر نمی مونه همينه ها
    ما هر چی تو اين ۲ سال از خودمون تواضع و فروتنی بروز داديم که کسی چهره واقعی ما رو نشناسه اين کمبوجيه همش رو پنبه کرد
    حالا که همه چهره واقعی من رو شناختن بزاريد حقايقی رو که ۲۵ سال در سينه حبس کرده بودم رو بروز بدم
    بايد بگم تمام حرفهايی که کمبوجيه در مورد من زد حقيقت داره فقط در مورد رويين تن شدن من کمی اشتباه کرد
    حقيقت اينه که موقعی که پدر خدا بيامرزم داشت من رو رويين تن می کرد يه دفه برق ميره و نمی تونه ببينه که من کجام رفت تو آب کجام موند بيرون بخاطر همين من نصفه بدنم رويين نشد نشد#cry #cry و اين همه بلا سرم اومد#cry #cry #cry


  27. فريد در 07/14/01 گفت :

    به آرش ال عزيز:
    چاکرتيم آرش جان من خوبم #heart #kiss
    تو خوبی ؟


  28. ساتين در 07/14/01 گفت :

    بابا اطلاعات
    ويلی ما رو بردی به خاطرات نوجوونی و بچگی با اين پستت


  29. nazmehr در 07/14/01 گفت :

    ويلی جون من که تو اين همه خواننده فقط همون مايکل جکسون رو شناختم#winking
    در مورد زيگفريد هم دارم از نوشته های بچه ها استفاده می کنم تا بشناسمش.
    می بینم که حسابی باعث خير شدی و داری اطلاعات عمومی زياد می کنی جيگر#kiss


  30. نارسیس در 07/14/01 گفت :

    همين طور که به دهه ۹۰ نزديک شدی اسما برام آشنا شدن!!
    قبليا نه!!


  31. دوين در 07/14/01 گفت :

    بوزينه!؟
    تو چی از روح اين آدم ميدونی؟متاسفم ويولت عزيز…


  32. ویولت در 07/14/01 گفت :

    به دوين:
    من قصد توهين به اين آدم ندارم و واقعا آهنگ هاش رو با جون و دل گوش ميدم ولی اگه منصفانه به چهره دهه ۹۰ و دهه ۲۰۰۰ اين آدم نگاه کنی می بينی با جراحی هايی که بعضی هاش واقعا لزومی نداشته دستی دستی خودش رو به شکل ميمون در آورده
    نظر من اينه روحش ستودنی و جای خود من به ظاهرش کار دارم#smile


  33. رويا در 07/14/01 گفت :

    #grin #heart #hug
    چه جالب .من هنوز صفحه هاشون رو که قد در یه قابلمه بود دارم.هنوزم موقع نقاشی ،به صفحه ها گوش میدم وکلی خوش به حالم میشه.#grin


  34. پشمک در 07/14/01 گفت :

    #smile #eyelash


  35. رويا در 07/14/01 گفت :

    در مورد زيگفريد هم ،از بچه ها ممنون .توضيحات کاملی دادن .جالب اينه که همه نژادها ،دارای اساطيری هستند .و به نوعی آرزوی عمر جاودان بشر ،در خلق اونها متجلی شده.ولی به هر حال هر کدوم از اونها نقطه ضعفی دارن .اين نشون ميده هرگز انسان نتونست به کيميای سعادت دست پيدا کنه.البته شايد در آينده ای نزديک اين امر اتفاق بيفته.#grin


  36. شبنم در 07/14/01 گفت :

    شنيدن آهنگای قديمی چه کيفی داره… چه چيزايی جلوی چشم آدم مياد و ميره … اصلا موسيقی ادم رو از جا ميکنه و ميبره يه جاهای ديگه … زيگفريد رو هم که برات نوشتن که قهرمان رويين تن ژرمنهاست و نقطه ضعفشم اون نقطه برگ نشانه که خون اژدها بهش نرسيده و از همونجا هم بهش حمله ميکنن و ميکشنش … شاد باشی ….شبنم


  37. عسل در 07/14/01 گفت :

    من چند تا کامنت اول و خوندم فقط موندم که زن زمونه اين همه اسم مينفريد دينفريد دارام دوروم ديريم چطور يادش می مونه#thinking #rolling #applause


  38. ویولت در 07/14/01 گفت :

    به کمبوجيه:
    خيلی بانمکی پسر#hug
    بعداْ هم به خدمت سانسورت می رسم#nottalking #winking


  39. وب نوشته در 07/14/01 گفت :

    شيطون#laugh فهميدم يه کاسه ای زير نيم کاسه اته… البته ما هم بيشتر و بيشتر ياد گرفتيم#winking


  40. داود در 07/14/01 گفت :

    در گذرگاه زمان
    خيمه شب بازی دهر
    با همه تلخی و شيرينی خود می گذرند
    عشق ها می ميرند
    رنگ ها رنگ دگر می گيرند
    وفقط خاطره هاست
    که چه شيرين و چه تلخ
    دست ناخورده به جای می ماند


  41. دختر کرد در 07/14/01 گفت :

    #hug


  42. مدوسا در 07/14/01 گفت :

    خوبی؟ دلم برات تنگ شده بود هانی
    اول بگم نوشته هايی رو که اين مدت که نبودم نوشتين همشو خوندم
    ۲- آخ اره راست ميگی…چه حالی ميکرديم. البته بيشتر ازهمه آهنگهای قديمی مايکل جکسون و مدرن تاکينگ اين حسو داره… I hear ur hear beat…i fell ur heart tone ..over & over again
    يا you r my heart آخ اگه اين نوستالژی دست از سر ما برداشت!
    زیگفرید هم که بچه ها نوشتن…اسفندیار آشیل زیگفرید ..گیل گمش…


  43. ساتين در 07/14/01 گفت :

    ويولت جان حض رو درست کن به حظ


  44. لیلا در 07/14/01 گفت :

    عشق دوران نوجوونی من بود این مایکل جکسون با اون تریلر فوق العاده اش


  45. پگاه در 07/14/01 گفت :

    من چيز زيادی راجع به اين خواننده‌ها نميدونم ولی خوشحالم که شادی#flower


  46. حتما اونم يه رويين تن بوده که پاشنش هم رويين بوده نه#grin


  47. نازنين در 07/15/01 گفت :

    #blush
    شرمنده کردی من رو ويولت خانم.#kiss #heart


  48. امير حسين در 07/15/01 گفت :

    سلام .. ويولت جون حسابی خوش گذشته ديگه .. اميدوارم که هميشه خوش باشی #heart


  49. یه زن در 07/15/01 گفت :

    من نمی‌دونم اين چه تعصب بی‌خوديه که بعضی از ماها داريم حتی فدايی‌های مايکل هم معترفن که بلايی که اون سر خودش آورده خيلی احمقانه‌ست . از بوزينه هم اون‌ورتره . روحش ؟ روحش رو از کجا بدونيم؟ ما چهره رو می‌بينيم و صدا. خواننده‌ای که با صدا معروف می‌شه و ظاهرش اون‌جوری گل می‌کنه پس براش مهمه . اگر هر کاره ديگه‌ای غير از خواننده بود شايد روحش مهم بود اما تو اين مورد لطفاً بی‌خيال معنويات شين بابا …
    ويولت جون پايگاه اطلاع‌رسانی خوبی سرپا کردی ها Smile


  50. یه زن در 07/15/01 گفت :

    شديداً هم منو ياد درس اساطير انداختی ..يادش بخير …منم عاشق صدای دميس بودم و هستم …


  51. dokhte iran در 07/15/01 گفت :

    salam violet
    enghadr tooye iran mosighiye sonati chera hameye iraniya gerayesh daran be mosighiye gharbi?
    ye chize dige inke shayad vaghti adam ha teenager hastan
    ya kheili kam sen o sal hastan az ye sabke mosighi ke oon moghe beine hamsen hashoon mod shodeh boodeh
    chon dokhtar haye ham sen o sale familet ke oono dashtan
    ama bad ke senet bishtar mishe dige az oon khoshet nemiad
    shayad adam age dar masire bazi famil ha ham nabood hamin moosighi va shoo ha roo adam asar nemizasht
    in chiza hame male sene teenager ieee ye dorehiee ye ke tamoom mishe
    man az mosighiye gharbi va gitari khosham nemiad
    va alan ye modate hich mosighiye nashenidam
    ama age iran boodam az mosighiye sonati khosham miad
    chon kheili pokhteh va matine
    aroome va male keshvare khodemoone
    iran ke boodam hamishe ye navare piano dashtam ke esmesh barane eshgh bood
    ke az forooshgahe refah gerefteh boodamesh
    hamishe tooye television iran ham mizashtesh
    piano bood az cheshmazar hamishe mogheye naghashi mizashtamesh
    hamishe seda sima mizashteh
    be har hal in nazare man bood


  52. رونيکا در 07/15/01 گفت :

    من هيچ کدوم ازينا که گفتی رو نمی شناسم جز اون مايکل#surprise #smug
    بازم اگر سوال داشتی بپرس#grin
    تعارف نکن که خيلی ناراحت ميشم#grin
    عکس ها رو هم زودی بفرست خواستگارا دارن می پرن دونه دونه#silly #laugh


  53. مهرداد در 07/15/01 گفت :

    سلام
    اميدوارم حالت خوب باشه .
    من به انجمن ام اس شهرمون مراجعه کردم و برام فيزيوتراپی انجام دادن تازه اون هم به صورت رايگان
    فقط جهت اطلاع گفتم#flower