حسن ختام= تقدير نامه

بالاخره تمام اضطرابات و هيجانات ناشي از غرفه داري و نمايشگاه تموم شد.
ممنون از تمام بچه هايي که زحمت کشيدن و تموم دوستاني که تشريف آوردن، چه اونهايي که تونستم ببينمشون و چه اونهايي که سعادت ديدنشون نصيبم نشد.
نمايشگاه از ساعت 2 بعدازظهر تا ده شب بود و بودن تمام وقت واسه هرکدوم از ما خيلي خيلي سخت بود، چون بالاجبار که نمي تونستيم تحرک آنچناني داشته باشيم و راه بريم يک کم پاهامون باز شه از طرفي نشستن بيش از دو ساعت هم سبب خشک شدن عضلات مي شد بههمين دليل مجبور بوديم شيفت بندي کنيم که به کسي هم بيشتر از معمول فشار نياد.
گروه اسپشيال که ما باشيم تعداد نفرات خيلي کم بود و بيشترين فشار روي فريد بود( حالا شکسته نفسي مي کنم و حرفي از خودم نميزنم!:heehee) البته نا گفته نماند که سجاد و ليلاي نويد خيلي خيلي کمک بودند و کلي از بار مسئوليت رو به دست گرفتن.
بچه هاي گروه باور چون پر تعداد تر بودند در نتيجه مي تونستند راحتر حضور داشته باشند يعني تعداد بيشتر در ساعات کمتر.
ولي خوب ميشد که يهو هيچکي تو غرفه نبود!!!!!:whistling و همون موقع سجاد عين جن بو داده:teeth يا همون ناجي افسانه ايي از راه سر مي رسيد و واي مي ايستاد تو غرفه تا کم کم بچه ها خودشون رو برسونند.
خنده دارش وقتي بود که از راديو اومده بودند واسه تهيه گزارش و هيچکي تو غرفه نبود بجز سجاد! که اونم زنگ زد به فريد که من چي بگم؟ اين آقاهه هي سئوال ميکنه… و نتيجه يه گزارش تلفني و چتي با نويد شد!
روز آخر هم سايت ما بعنوان سايت برگزيده اعلام شد و تقدير نامه گرفت :hugکه بازم بعلت ضيق وقت :thinking!!!!!! سجاد و ليلا تقدير رو تحويل گرفتن و خودمون حضور نداشتيم.
بازم از تمام بچه هايي که کمکمون کردن و حمايتمون کردن سپاسگزارم.
Picture 025.jpg


دیدگاه ها خاموش