![](http://vili.special.ir/parsaimages/post_title_right.jpg)
خيلي وقت بود مي خواستم در مورد اين قضيه و حس خودم درباره استفاده از وسايل کمکي مثل عصا بنويسم که حس و حال لازم ايجاد نمي شد و حالا اين مقاله مفيد که روز شنبه گذاشتمش بهانه کافي رو به دستم داد.
روزهاي اولي که عصا دستم گرفتم حس من هم دقيقاً همون چيزي بود که تو مقاله هم بهش اشاره شده اينکه در مقابل بيماري تسليم شدم، علت اصلي که اصلاً تصميم گرفتم عصا دستم بگيرم فعاليت زياد و حضور زيادم تو جامعه و محيطي غير از خونه بود و متعاقب اون زمين خوردنهاي بيش تر از حد معمولم که اين فکر رو برام ايجاد کرد که بهتره وسيله ايي رو به عنوان کمک و اينکه مانع زمين خوردن هام بشه با خودم داشته باشم.
از اول تا الان هم آدمي نيستم که خودم رو درگير فکر بقيه بکنم و ناراحت اين باشم که وقتي مردم عصا تو دستم مي بينند چي فکر مي کنند؟ و به قولي چقدر ضايع مي شم!! حتي مي تونم به جرات اعتراف کنم که اين رو يه نقطه قوت هم براي خودم مي دونستم که اين در ديگران حس احترام هم برام بوجود مياره که با وجود تمام مشکلاتي که وضعيت جسمانيم برام بوجود مياره باز هم حاضرم که تو جامعه حضور داشته باشم و خودم رو کنج خونه قايم نکردم از طرفي اين عصا تکليفم و با خيلي ها روشن ميکرد مثلاً وقتي دارم از خيابون رد ميشم راننده مقابلم ميدونه با آدمي طرفه که نمي تونه به سرعت بقيه خودش رو از جلو اون کنار بکشه واسه همين مي فهمه که بايد سرعتش رو کم کنه و اگه احتياج باشه حتي بايسته …
يک زماني به اين موضوع فکر مي کردم که اگه قرارباشه تنها زندگي کنم يا مسئوليت يک خونه باهام باشه با اين ناتواني هام چيکار مي تونم بکنم؟ اگه بخوام خدمتکار تمام وقت بگيرم که ماهيانه کلي پولش ميشه و اصلاً معلوم نيست از پسش بر بيام يا نه؟ هرچقدر هم خونه رو مناسب سازي کنم از جهت نصب کابينت و چيدمان خونه که بتونه تو راه رفتن کمکي برام باشه بازم روپا وايستادن مثلاً براي پختن غذا يا دستمال کشيدن وسايل رو چيکار کنم؟ مطمئناً کمرم ياري نميکنه و بيشتر از يکي دو دقيقه نمي تونم سرپا وايستم… فکر کردم شايد تو اين وضعيت بتونم از ويلچرهاي ايستاده کمک بگيرم و با کمک اون بعضي کارها رو انجام بدم، ميدوني چيزي که خيلي مهمه اينکه فعلاً درگير اين بيماري با تمام مشکلاتش هستم و بايد بپذيرم که هست و با توجه به تمام اين مشکلات بايد به زندگيم ادامه بدم و بهترين شرايط رو براي حفظ باقيمونده سلامتيم بوجود بيارم و اگه نتونم اينه که مايه خجالته نه استفاده از وسايل کمکي از قبيل عصا و واکر و … .
اووووووووووووووول#grin
تو پست قبلی هم آخری هستم#smug
حالا برم بخونم#smile
ويلی جان:
واسه نداشتن مشکلی مثل همون آشپزی کردن و گردگيری و دستمال کشيدن و …که گفتی فراموش نکن که اين حضور مادر مهربونته که با کمکهای بی دريغش خيلی از موانع رو برات هموار کرده.#heart من به شخصه ازش ممنونم.#hug
سلام ويولت عزيز م … اين خيلی خوبه که فکرت و نظرت نسبت به کمک گرفتن از ايت وسايل مثبت … عزيز من تو بايد هر کاريو که يهيت کمک ميکنه راحت تر باشی انجام بدی … يه جمله ای قبلا خوندم که ميگه :
ماموريت ما در زندگی بی مشکل زيستن نيست … با انگيزه زيستن است #heart #hug #kiss #flower
ااااااااااا #nottalking چقدر غلط املايی دارم … از بچگی همينجور تو املا و نوشتن بی دقت بودم #cry #sick
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
چرخ برهم زنم ار غير مرادم گردد
#kiss
آفرين…به نظر من آدم هايی مثل تو که مشکل دارند و بخوان تسليم بشن اصلا ديگه نميشه گفت انسان هستند.يکی از علايم بشربودن همينه.يعنی يکی مثل من و تو که مشکلمونو پذيرفتيم و داريم زندگی ميکنيم يه مشکل داريم.اما خيلی از آدم ها که به ظاهر سالمند و لی توانايی مقابله با سختی ها رو ندارند هزارويک مشکل دارند.من که به خاطر اين روحيه خوبم هميشه از خدای بزرگ و مهربون ممنونم.#heart
سلام ويلی جون #kiss
دلم می خواد وقتی اينجا می نويسم حس واقعی خودمو بنويسم ! نه اينکه هميشه فقط دلداری بدم !#thinking
من هميشه وقتی توی اين سايت ميام و مشکلات بچه ها رو می خونم بد جوری ناراحت می شم و با توجه به اينکه آدم حساسی هم هستم تمام فکر و ذکرم رو مشغول می کنه !
می دونی تو و بچه های اين سايت از نظر فکری و روحی بی نظير هستيد !!!
يکی از دوستان ازم خواهش کرد که قول بدم اينجا نيام چون خيلی خودمو ناراحت می کنم ولی من بهش گفتم نه !! من واقعا اينجارو دوست دارم ! اين سايت به من ثابت می کنه که مشکلاتم چقدر احمقانه و کوچک است ! خدارو شکر که من شماها رو دارم تا به عنوان خواهر کوچکتر ازتون درس زندگی ياد بگيرم ! منی که تا يک زخم کوچولو بر می دارم به زمين و زمان فحش می دم و يا جوری رفتار می کنم که انگار هستی خداوند به من بدهکار است . بايد بيام بشينم توی ابتدايی ترين کلاسهای آدم های با ارزشی مثل تو و دوستات ! اونروز رفتم توی سايت با نويد جان و افکارش با محسن جان . با سجاد عزیز شیطون وبقیه بچه ها آشنا شدم واقعا چه جمع زيبايی داريد ! همتونو دوست دارم #hug
نرمش و ورزش را هيچگاه از ياد مبر#flower
راستی يک پسری رو تو کلاسهای دانشگاه بعضی وقتا می ديدم ( به دليل مشغله کاری و … مرتب سر کلاسها نمی رم و بچه ها رو خوب نمی شناسم ) اين آقا پسر از اون تيپهای عجيب غريبی می زنه که الان خيلی از پسر ها می زنن و من اصلا خوشم نمی آد . خيلی هم شيطنت های آنچنانی می کنه که بازم من خوشم نمی آد . خلاصه فکر کنم آمار همه دختر ها رو داره و …. در سشم خيلی خوبه ! ولی من هر وقت سر کلاس مزه ای می ريخت و لوس بازی در می اورد اصلا نمی خنديدم !!#nottalking
تا اينکه اونروز يک لحظه تو راهرو ديدمش با عصا ويک لبخند مهربون و شيرين ( خيلی مودب بهم گفت خسته نباشيد ! ) آقا ! يک لحظه قيافه نويد و سجاد و محسن و …. بقيه بچه های عزيز اين سايت اومد جلوی نظرم ! همچين مهربون و عاشقانه جوابشو دادم که بيچاره سرش گيج رفت ! #grin
#silly حالا اگه ايندفعه اومد جلو جوابشو چی بدم؟#silly #rolling تقصير شماهاست که انقدر خوبين#grin #winking
ویولت تا این مطلبت رو نخونده بودم متوجه نشده بودم که همیشه ناخودآگاه نسبت به اونایی که عصا دارن احترام خاصی قائلم.
نمیدونم شاید دلبلش این بوده که هر معلولی( چه نابینا و چه اونایی که بدون عصا راه نمیتونن برن و چه ناشنواها و…) رو که از نزدیک شناختم از نظر فکری خیلی خوب و روشنفکر و بیآلایش بوده.
استخر که میرم ناخودآگاه به طرف عصاییها و کسایی که برای درمان میان کشیده میشم و هر کمکی از دستم میاد براشون میکنم و حتما گپی باهاشون میزنم.
جالب برام اینه که اینآدما از نظر روانی خیلی سالمتر از آدمای به ظاهر معمولی هستن. بسیار بی عقده و صمیمی و خوشصحبتن.
اینو یادم رفت بگم ویولت جون…
تعداد زیادی از ماها معلولیم و خودمون خبر نداریم…
وقتی کمردرد داریم. دندوندرد داریم. چشامون ضعیفه و به عینک احتیاج داریم… آرتروز داریم…
یا معلول از نظر روانی هستیم…
ما همه مثل همیم… یکی کمتر یکی بیشتر… معلوم نیست اونی که خودشو امروز سالم میدونه فردا گرفتار چی میشه…
پس به قول سعدی باید عین اعضای یک پیکر باشیم…
این بود موعظهی زیتون#tongue
#flower
زين پس به جای واژه غريب و نامانوس {ويولت} می گوييم {محترم خانوم} #winking #heart #heart
سلام ويلت عزيز منم دقيقا با نظرت موافقم استفاده از ابزارهای مختلف برای استفاده خوبتر از زندگی خجالت نداره تسليم شدن در برابر مشکلات خجالن آوره
راستی يه فکرهايی دارم میخوام با کمک چند تا از بچه ها طرح ريزی يه کارهايی رو انجام بديم اگه پايه بودی يه ايميل برا من بزن
فدات و ايشالا عروسيت (نتونستم تو پست قبلی نظر بدم اينم مال اون يکی پست#eyelash )
ویولت جونم نباید در برابر وسایلی که برای کمک کردن به زندگیمون ساخته شده کم بیاریم و خجالت مجالت هم نداره نازنینم.#flower
چور بابای حرف و دید منفی مردم …
سلام وصد سلامممممممممممممممممممم گل گلابی #grin
آفرين ،صد آفرين ،هزارو سيصد آفرين ،دختر خوب و نازنين.#kiss
چيزي نميشه گفت جز اينكه واقعا قابل احترام و تحسين برانگيزه#applause #applause
با اجازه ويولت جان يه سلام هم به نوشين گل #grin
بابا خيلی ديگه بيچاره رو تحويلش نگير ميشه اينطوری#surprise #sick #silly
#grin جوووووون …معلومه که مايه خجالت نيست .خجالت اونه که همکار اين مهندس اتاق بغلی گوربه گور من باشی#rolling
الهی قربون خودت و احساست ….#hug
اگه کم کامنت می زارم اين روزا دليل بر اين نيست اينجا نمی يام …. هر وقت کانکت می شم اولين جايی که ميام اينجاست …. منتها وقت نظر دادن ندارم زیاد….
بيشتر از هميشه مواظب خودت باش .#heart
سلام ويولت عزيز
ايشالله که حالت خوب خوب باشه#kiss
به اميد ديدار#flower
Afrinn I been recommending you blg to everyone that I know , can you link me
موفق باشی
آهای ! چرا اینقدر ناامید؟ مثلا سنبل امید و اراده بودی .حالا یکبار هم عصا رو تفریحی دستت بگیر چیزی نمیشه که#angry
من يه دوره به نسبت طولانی(نزديک به ۹ سال) مبتلا به صرع ادواری(که می گفتند علتش بلوغه) بودم…تو سفرهای دانشجويی يا دانش آموزی هميشه داره رو هفت سوراخ قايم می کردم از ترس اين که کسی ببينه و بفهمه،هميشه نگران اين بودم که يه موقع تو جايی بيرون از خونه اگه دچار حمله بشم چی ميشه و چقدر خجالت آوره.اين اتفاق افتاد ،من شيراز بودم ۱۰۰۰ کيلومتر دور از خونه و خانواده.هيچ چيز خجالت آوری هم نبود و همه خيلی عادی برخورد کردند،تو اورژانس وقتی به هوش اومدم خیلی گریه کردم نه به خاطر حمله که به خاطر ضعفم که همه ديگه می دونن…راستش الان اون حسم برام خنده داره
آفرين بر تو#applause
اصلا مهم نيست از چه وسايلی کمکی استفاده می کنی مهم اينه که می تونی با استفاده از هر چيزی اينکارو بکني اين واقعا هم احترام بر انگيزه .ضمنا قبول واقعيت شجاعته نه تسليم
فقط مي تونم بگم كه خيلي دوست دارم نازنين خانوم ، خيلي زياد … #flower #flower #flower
بله… زندگی ادامه داره… اميدوارم که نه تنها باقی مانده سلامتيت رو حفظ کنی …بلکه باقی سلامتيت رو هم به دست بياری.
سلام. اون جملهای رو که من میخواستم بگم شما خودت highlight شده آخر پستت نوشتی. حالا من چی بگم؟؟#smile
راستی مشکل باز شدن وبلاگتون ديروز برطرف شده بود ولی امروز بازم خراب بود.
ديگه اينکه مرسی از بابت اينکه با تمام کارايی که دارين به وبلاگ من سر زدين#smile #flower
پاينده باشی#hand
روحيه ت تحسين برانگيزه. مثل هميشه! #heart #heart #heart
عصا ! عصا !!! با اين کلمه در حوزه نابينايان مشکل دارم ! اصلا اين کلمه کلمه مناسب و قشنگی نيست ! وقتی يک وسيله ميتونه همراه همدم و کمک حال فردی باشه چرا بايد اسمش انگ ناتوانی به فرد بزنه !!؟؟؟
نگرش مثبت و خوبی ارائه کردی اميدوارم در من هم اثر بگذاره ! #flower #flower #flower #flower
در حال حاضر هدف زندگيت اين بايد باشد که تا جايی که می توانی استقلال خودتو حفظ کنی …اگر اون وسايل به حفظ استقلالت کمک ميکنه چرا که نه؟؟؟؟#heart #applause
هميشه با خوندن نوشته ها ت از خودم خجالت .بهت حسوديم ميشه که به اين راحتی تغييرات را می تونی قبول کنی
باشه رويا جان ممنون از راهنمايی های بالا بردن ايمنی در زندگی #rolling #kiss #heart
چقدر خوبه وقتی ميام تجربيات شماها رو می خونم کمتر از زندگی با ام اس می ترسم#heart
#hug #hug #hug #hug #hug #hug #hug #hug
#hug #hug #hug #hug #hug #hug #hug
#hug #hug #hug #hug #hug #hug
#hug #hug #hug #hug #hug
#hug #hug #hug #hug
#hug #hug #hug
#hug #hug
#hug
#hug #hug
#hug #hug #hug
#hug #hug #hug #hug
#hug #hug #hug #hug #hug
#hug #hug #hug #hug #hug #hug
#hug #hug #hug #hug #hug #hug #hug
#hug #hug #hug #hug #hug #hug #hug #hug
انگار توی محاسباتم يه دونه زيادی در نظر گرفته بودم!
به نوشين:
عزيزم من وبلاگت رو پيدا نکردم!
لطف کن و آدرسش ر بذار به جای نوشتن اسمش!
فدات!
مهم اينه که زندگی ادامه داره و کسی مجاز نيست به صورت ذهنی مرگ و ناتوانی رو علاوه بر دوز واقعيش به خودش تجويز کنه#kiss
#flower دقيقا
#kiss