دلم گريه مي خواد

ابرهايي چه فراخ
كوههاي چه بلند
چه بوي علفي مي آيد
:hug
چقدر هوا امروز قشنگه، اون ابرهايي كه با سرانگشتشون دارن البرز دوست داشتني رو نوازش مي كنن، ديدنشون آدم رو سر شوق مياره.
چه بوي آشنايي تو فضا پيچيده، بويي كه تو رو با خودش ميبره تا گذشته … تا اكنون و حتي آينده.
دلم يه عدسي داغ مي خواد تو كوچه پس كوچه هاي دربند… تو دل كوه.
كاش پا داشتم و درقيد منّت كسي نبودم، بي خيال كار و پشت ميز نشيني و نديدن و لمس نكردن اين هوا مي شدم و ميزدم بيرون و خودم رو مي سپردم به دامن كوه جاييكه سالهاست داره صدام ميكنه ولي فقط نظاره گرش بودم.
هوا عجيب عاشقونه است، دلم يه دل سير زار مي خواد، چيزي كه مدتهاست ازش دريغ كردم و فقط زمزمه كردم محكم باش ولي اين روزا دلم بدجور بهونه اش رو ميگيره.
با هركي سر حرف رو باز ميكنم به اميد تلنگري… فقط ميشنوم… تو مي توني … مي دونم كه مي توني … ادامه بده، ظاهرا ناچارم ، چه بخوام چه نخوام بايد ادامه بدم حتي اگه كوهها صدام بزنن.
پيوست: من سواد شعري قابل قبولي ندارم و از يك شعر اون بيتي رو كه بيشتر باهاش حال مي كنم يادم مي مونه پس اگه اشتباه يا پس و پيش نوشتم، خودش و ناراحت نكن:wink. شعر بالا رو هم ميدونم دشتهايي چه فراخ درسته ولي حسم ميگفت ابرهايي چه فراخ.
* اگر به حكم اعدام كبري رحمانپور اعتراض داريد لطفاً امضا كنيد.


دیدگاه ها خاموش