خيّر

يه خيابون شلوغ و پلوغ با ازدحام جمعيت، سعي ميكنم به سختي راهي از ميون خيل عظيم جمعيت پيدا كنم در حاليكه بازوي اميد رو چسبيدم كه تنه زدنهاي بي توجه مردم معلقم نكنه. بايد براي ديدن جنس مورد نظرم برم اون طرف خيابون، اميد به طرف پل روي جوب هدايتم ميكنه تمام حواسم به پيش رو و جلوي پامه كه زمين نخورم كه متوجه سلام عليك و احوالپرسي كردن اميد با شخصي ميشم، توجه ام جلب نميشه چون كاملاً در پناه قد و بالاي اميد استتار شدم و فقط عصام از يك طرف زده بيرون!!!:silly بعد از اينكه به سلامت از خيابون رد شدم ازش مي پرسم:
– كي بود باهاش سلام عليك كردي آشنا بود؟:thinking
– آره يكي از كارمنداي وزارت خونه بود.:confused
– بَه پس از فردا پر ميشه تو اداره تون كه با كسي ديدنت.:tounge
– آره طرف فكر نكنم تورو ديده باشه :smugفقط ميره ميگه آقاي اميد عجب مرد خيّريه، داشت به يه پيرزن عصا بدست رو كمك ميكرد از خيابون رد شه!!!!!.:teeth
پيوست1: كسي هست كه ام اس داشته باشه و ساكن استراليا هم باشه؟ اگه بله لطفا براي من ايميل بزنه چند تا سئوال دارم.:regular
پيوست 2: بچه هايي كه آهنگ وبلاگ رو مي خوان واسه فريد ايميل بزنن اون زحمت ارسالش رو ميكشه.:love


دیدگاه ها خاموش