پارسي را پاس بداريد.

رفتم تو وبلاگ خانم شين چون به نظرم جالب اومد شروع كردم به خوندن آرشيوش كه به اين لينك برخوردم به نظرم جالب اومد واسه امتحان نوشته ديروزم رو دادم بهش اصلاح كنه نتيجه اش شد اين:
“رفتم تو فاز افسردگی حسابی. از همه چی و همه کس دلزده شدم، نخست از همه از کارم، دیگه دلم نمی خواد کار کنم واسه چی همش باید نگران آینده باشم حساب صنار سه شاهیم رو داشته باشم؟ دیروز رفتم یک مغازه از یک گوشواره بدلی خوشم اومد با خودم گفتم دوزخ و زیان تا هشت هزار تومان هم بود می خرمش! رفتم تو و بها کردم، چند باشه خوبه؟ بیست و دوهزار تومان!!! از دید مالی چپم قرص بود واسه خریدش ولی بازم منصرف شدم گفتم خوب که چی این همه پول بدم بابت یه گوشواره اونم بدلی درسته اکنون پول دارم ولی شاید چند سال دیگه که کار نمی کنم و نیاز به خرید دارو داشتم و پولی در بساط نبود باید بشینم حسرت و دریغا این خرجهای عطینا رو بخورم… عصبانیم، چقدر باید اینقدر حسابگر باشم دلم می خواست خدا یه ذره بی خیالی بهم میداد… شاید همه چی از پنج شنبه گذشته آغاز شد که واسه کاری باید میرفتم بیرون اینقدر هوا گرم بود که کولر ماشین هم پاسخ نمیداد دیگه قاتی کرده بودم مرتب هوار می کشیدم و غر میزدم و به زمین و زمان و بد و بیراه می گفتم در پایان سر هم امید یه شیشه آب یخزده برام خرید که نصفش رو خالی کردم رو سرم و بدنم و ریختم رو صندلی ماشین که می شینم یک کم خنک شم!! ناهار رفتیم یه پیتزا فروشی بعد ناهار رفتم دستشویی بیشعورهای الدنگ چراغ دستشویی سوخته بود و عوضش نکرده بودن وقتی بهشون اعتراض کردن گفتن همین اکنون سوخته!!! مردیکه عوضی یالقوز نکرد بیاد عوضش کنه هیچی رفتم دستشویی و یک کم در رو باز گذاشتم نور بیاد چون من تو تاریکی درست عین گربه ایی می شم که سبیلهاش رو زدن و تعادل نداره، شیر آب رو که باز کردم ته کفش آغاز کرد به سر خوردن و پاهام از هم باز شد اکنون چشمم هم جایی رو نمی دید با جیغ امید رو صدا کردم، اومد تو و زیر بغلم رو گرفت از جام بلندم کرد ولی چون در رو کامل بسته بود دیگه تاریکی کامل بود و هیچی نمی دیدم گفت من گرفتمت نترس پات رو هموار کن گفتم پام رفته تو کاسه دستشویی گفت خوب درش بیار گفتم چشمم نمیبینه نمی دونم پام رو باید کجا بذارم!!! دردسرتون ندم وضع مفتضحانه ایی بود از در دستشویی که اومدم بیرون با جیغ و فریاد ناسزا و کشیدم به جون صاحب رستوران تا رفتم سر میز نشستم که این همه پول می گیرید خیر سرتون یه لامپ بزنید تو اون دستشویی ویران شده تون… شنبه به امید میگم من همیشه اینقدر بداخلاق و غرغرو وجیغ جیغو هستم؟ میگه نه عزیزم تو همیشه خوب و مهربونی پنج شنبه از همیشه بهتر!!!!!!!!!!!!!.”
اينقدر خنديدم كه حد نداشت از تغيير كلمات:rolling جداً اگه قرار بود راست حسيني پارسي را پاس بداريم، چيزهاي بانمكي ميشديم ها.:wink


دیدگاه ها خاموش