در آيينه

به آيينه پيش روم خيره ميشم، زني اونجاست با موهاي کوتاه فندقي، اسم مدلش چي بود؟ آهان گفت تيفوسي! زن آرايشگر پنجه اش رو درون موهاي باقيمونده فرو ميکنه و با دست و با کمک باد سشوار خواب موها رو به سمت بالا تغيير ميده و در حين انجام اينکار ميگه: ببين مدلش اينطوري کافيه دستت رو بکني لاي موهات و… قبلاً کي اين قيافه رو دوباره تو آيينه ديده بودم زمان بر ميگرده به يک چيزي حدود 14 يا 15 سال قبل، اون موقع چقدر بشاش بودم فکر ميکردم هيچ چي نميتونه خوش بختي و راضيتم رو ازم بگيره يادمه تو يک عروسي وقتي داشتم مانتوم رو در مياوردم و آماده ميشدم برم تو سالن دختري که با من تو اتاق بود با حسرت نگاهي به موهاي تيغ زده ام انداخت و گفت موهاتون خيلي قشنگه ولي من هيچ وقت جرات نمي کنم موهام رو به اين کوتاهي بکنم، حالا بعد 15 سال باز من بودم و موهاي تيغ زده با همون جسارت و بي خيالي و بي قيدي ولي ديگه اون ويولت پر جنب و جوش وجود خارجي نداره بازم جاي شکرش باقيه که اگه خدا سلامتم و پاهام رو ازم گرفت جسارت و اعتماد به نفسم رو نگه داشت واسه خودم… با خنده ميگم آره مدلش خوبه ولي واسه اينجور درست کردن و ژيگولو شدن يه 15 سالي دير شده.


دیدگاه ها خاموش