بیخوابی

ساعت پاسي از نيمه شب رو نشون ميده ولي من عين جغد خيره شدم به سياهي پيش روم.:hypnoid
خدايا خوابم نميره! Shockhچند وقته درست و حسابي نخوابيدم؟:thinking نزديک دو هفته ميشه که چند ساعت خوابم رو هم مديون قرص خوابهايي هستم که ميخورم اونم کي؟ مني که ساعت 10 شب مهمون اولين پادشاه خوابم بودم و تا ساعت 7 صبح يک کله مي خوابيدم اينروزا بدنم پر از انرژي و با وجوديکه اين همه هم خودم رو خسته مي کنم و ورزش انجام ميدم ولي باز دريغ از يک شب خواب راحت داشتن.:whew
ساعت 12:30 شب ديدم بهم فشردن پلکها هيچ فايده ايي نداره، دستمال گردگيري رو برداشتم و شروع کردم به گردگيري از وسايل بزرگ گرفته تا عطر و ادکلن رو ميز دراور همه رو خوب خوب تميز کردم.
بازم خوابم نميامد تلويزيون رو روشن کردم و نشستم رو دوچرخه ثابتم پا زدم و پا زدم، اين وقت که داشت مي گذشت خوب بود يک کار مفيد توش انجام ميدادم… بعدش گرفتم خوابيدم ولي راس 5:30 بيدار شدم و باز کلافگي دوباره دوچرخه و رکاب زدن… تا 7:30 همينطوري سرم رو گرم کردم و بعدش جاروبرقي رو کشيدم بيرون و دِ جاروبزن… چند وقت بود جارو نزده بودم؟ نمي دونم ديگه کارهايي که احتياج به استقامت پا و کمر داشت نمي تونستم انجام بدم ولي امروز صبح کله سحر چه عالي از پسش براومدم.:smug
نوشته مربوط به هفته پيش چند روز دوباره خوابم به حالت اول برگشته.:teeth
پيوست: بچه هايي که پرسيدن من کجا فيزيوتراپی می رفتم؟ بيمارستان ميلاد رفتم بعداً در مورد مزايا و معايبش می گم.:regular



وصف حال

اين SMS عجيب به دلم نشستSmug
گمان مبر که به پايان رسيد کار مغان
هزار باده ناخورده در رگ تاک است.



نگاهي با لذت به شمارنده پستهاي هر ماه انداختم، چقدرزمستون پارسال حالم بد بود چقدر خسته و بي حوصله بودم تحمل خودم برام سخت بود ديگه چه برسه به وبلاگ نويسي و جواب دادن کلي ايميل و رسيدگي به يک مسئوليت ناخواسته، دلم ميخواست همه چي رو ول کنم و برم فقط بذارن يک کم استراحت کنم خودم باشم و خودم کسي دَق به دَقه ازم جواب نخواد مجبور نباشم جواب سئوال کسي رو بدم ببينم آخرش اين هيولا وحشي درونم ميخواد چيکار کنه؟ عين اين ميمونه که يه بيمار رواني خطرناک رو تو خونه ات نگه داشتي در عيني که 24 ساعته حواست بهش هست بايد به مسئوليت هاي ديگه ات برسي خونه تميز… آب دماغ بچه آويزون نباشه… غذات خوشمزه سر ساعت آماده باشه… نکنه يه وقت خريدهاي خونه يادت بره… بچه ها اومدن لبخند فراموش نشه… واي همسر رو بگو خسته از سرکار اومده يه بوسه و خسته نباشيد… همه چي بايد مرتب باشه در حاليکه حضور بيمارت هم کسي رو خسته و معذب نکنه يعني اصلا نبايد حضورش احساس بشه و اگرتونستي اينکار رو بکني هنرمندي.:regular
با همه دلمردگي هام سعي کردم تحت هر شرايطي به نوشتنم ادامه بدم اونم هرروز نوشتن که واقعا کار جانفرسايي:whew، بنويسي و سعي کن يکنواخت و خسته کننده نباشه هميشه سوژه دم دستت باشه و اين مستلزم عوض کردن نگاهت به زندگي نگاهي که خسته است خيلي خسته.:eyebrow
راضيم خيلي راضيم خوشحالم که اون دوران گذشت… سخت ولي گذشت.
داشتم فکر ميکردم الان تو اوج رضايتم و چقدر خوب ميشد تو اين لحظه خدا جونم رو ميگرفت چون واقعا ديگه آرزويي ندارم و هيچکار نيمه تمومي نمونده که دلم بخواد انجامش بدم و نداده باشم خوشحالم که حال خوبم حريصي و وابستگی نسبت به دنيا برام نياورده.:hug
پيوست: دوست عزيز ممنون بابت اين همه توجه ات ولی لازمه يه توضيح بدم که سوء تفاهم پيش نياد اونايي که بی اجازه مطلب چاپ کردن بچه های روزنامه جام جم بودن مجله وزين !!:smug همشهری جوان خيلی محترمانه با من تماس گرفتن و وقت مصاحبه گذاشتن و در دوصفحه تمام رنگی مصاحبه رو چاپ کردن اون بيچاره ها قصوری انجام ندادن.:confused
بازم ممنون بابت توجه ات.:love
پيوست2:دوردونه گچ پاش رو باز کرده و ظاهراً همه چیز خوبه و دکتر از روندکار راضی.:regular



نگاهي با لذت به شمارنده پستهاي هر ماه انداختم، چقدرزمستون پارسال حالم بد بود چقدر خسته و بي حوصله بودم تحمل خودم برام سخت بود ديگه چه برسه به وبلاگ نويسي و جواب دادن کلي ايميل و رسيدگي به يک مسئوليت ناخواسته، دلم ميخواست همه چي رو ول کنم و برم فقط بذارن يک کم استراحت کنم خودم باشم و خودم کسي دَق به دَقه ازم جواب نخواد مجبور نباشم جواب سئوال کسي رو بدم ببينم آخرش اين هيولا وحشي درونم ميخواد چيکار کنه؟ عين اين ميمونه که يه بيمار رواني خطرناک رو تو خونه ات نگه داشتي در عيني که 24 ساعته حواست بهش هست بايد به مسئوليت هاي ديگه ات برسي خونه تميز… آب دماغ بچه آويزون نباشه… غذات خوشمزه سر ساعت آماده باشه… نکنه يه وقت خريدهاي خونه يادت بره… بچه ها اومدن لبخند فراموش نشه… واي همسر رو بگو خسته از سرکار اومده يه بوسه و خسته نباشيد… همه چي بايد مرتب باشه در حاليکه حضور بيمارت هم کسي رو خسته و معذب نکنه يعني اصلا نبايد حضورش احساس بشه و اگرتونستي اينکار رو بکني هنرمندي.:regular
با همه دلمردگي هام سعي کردم تحت هر شرايطي به نوشتنم ادامه بدم اونم هرروز نوشتن که واقعا کار جانفرسايي:whew، بنويسي و سعي کن يکنواخت و خسته کننده نباشه هميشه سوژه دم دستت باشه و اين مستلزم عوض کردن نگاهت به زندگي نگاهي که خسته است خيلي خسته.:eyebrow
راضيم خيلي راضيم خوشحالم که اون دوران گذشت… سخت ولي گذشت.
داشتم فکر ميکردم الان تو اوج رضايتم و چقدر خوب ميشد تو اين لحظه خدا جونم رو ميگرفت چون واقعا ديگه آرزويي ندارم و هيچکار نيمه تمومي نمونده که دلم بخواد انجامش بدم و نداده باشم خوشحالم که حال خوبم حريصي و وابستگی نسبت به دنيا برام نياورده.:hug
پيوست: دوست عزيز ممنون بابت اين همه توجه ات ولی لازمه يه توضيح بدم که سوء تفاهم پيش نياد اونايي که بی اجازه مطلب چاپ کردن بچه های روزنامه جام جم بودن مجله وزين !!:smug همشهری جوان خيلی محترمانه با من تماس گرفتن و وقت مصاحبه گذاشتن و در دوصفحه تمام رنگی مصاحبه رو چاپ کردن اون بيچاره ها قصوری انجام ندادن.:confused
بازم ممنون بابت توجه ات.:love
پيوست2:دوردونه گچ پاش رو باز کرده و ظاهراً همه چیز خوبه و دکتر از روندکار راضی.:regular



هفته پيش تصميم گرفتم عصا رو جمع کنم و هرچند سخت ولي از مامان تو راه رفتن کمک بگيرم.:smug
اين همه توجه خيلي برام جالب بود که مسئول پذيرش به محضي که ديدتم بهم تبريک گفت و گفت واقعا از ديدن بيمار هايي مثل من که اينقدر واسه پيشرفت تلاش ميکنن لذت ميبره و منو کلي مشعوف کرد.:eyelash
روز اول خيلي برام سخت بود ولي الان مدام تمرين ميکنم که زانوهام رو بيارم بالا و کمتر پام رو روي زمين بکشم و کلي هم موفق بودم و مسيرهاي 10 يا 20 متر رو بدون اينکه دستم رو به جايي بگيرم يا از کسي کمک بگيرم با تمرکز روي نحوه راه رفتنم طي ميکنم.:applause
گفتم يه آقايي اونجا هست که فيزيوتراپ خصوصي و با بيماري خصوصي کار ميکنه، پنج شنبه گذشته اومد جلو و بهم گفت بهتون تبريک ميگم پيشرفتتون فوق العاده بوده من روز اولي که رو ويلچر ديدمتون و پاشديد چند قدم راه رفتيد به پاهاتون دقت کردم خيلي لرزان و متزلزل بود ولي حالا تو کمتر از 15 جلسه محکم و درست راه ميريد معلومه که ورزشها رو دقيق و اصولي انجام ميديد.(بازم کلي مشعوف شدم و به خودم باليدم)
از پررويي هام هم بگم، بازو مامان رو تو طي مسافتهاي زياد مي گيرم ولي ازش ميخوام فاصله اش رو با من زياد نگه داره که کمکش فقط واسه حفظ تعادل و کمتر زيگزاگ راه رفتنم باشه نه کمک تو قدم برداشتن، موقع راه رفتن يه سرعت بخصوص دارم که کمتر يا بيشتر از اون سبب خستگيم ميشه و اين سرعت تقريباً سرعت قدم هاي رو به تند نه آهسته واسه همين کسي که باهام راه مياد بايد قدمهاش رو با من تنظيم کنه.
اونروز داشتم ميرفتم و مامان سرعتش از من کمتر بود با کمال وقاحت برگشت گفتم: دِه راه بيا ديگه!!!!!!!!!!!:eyebrow
پيوست1: نوشته نرگس عزيزم رو که در مورد منم هست بخونيد.:love
پيوست2: پست ديروزم ظاهراً کمی تا قسمتی سوئتفاهم ايجاد کرد اميد زنگ زده ميگه از دستت دلخورم:sad ميگم چرا؟ ميگه تو که اين همه تو فشار بودی چرا به خودم نگفتی و دنيايي رو خبر کردی؟:confused
:rolling



بالاخره اين ماه ارديبهشت تموم شد.:whew
به من که از لحاظ مالي خيلي سخت گذشت، از وقتي که ديپلم گرفتم کار کردم و حتي تو دوران دانشگاه هم تدريس خصوصي داشتم و همين هم سبب ميشد که هميشه دستم تو جيب خودم باشه و معمولاً نياز نباشه مسائل ماليم رو يکي ديگه حل کنه بعد بيماري و دو يا سه سال وقفه تو کار کردن ( اون زمان هم پشتوانه مالي داشتم) برگشتم سرکار و بقول معروف چپم هميشه قرص بود.
اين دوماه مرخصيم، مرخصي بدون حقوق بود گو اينکه موقع بيرون اومدن رييسم محبت کرد و حقوق فروردين ماه رو بيشتر از اون چيزي که بايد بهم ميداد پرداخت کرد و گفت هرموقع نياز داشتيد يه تماس بگيريد براتون پول بفرستم ولي خوب در ديزي و اين حرفا …
ميدونستم هميشه رو کمک اميد هم ميتونم حساب کنم ولي من آدم رو بندازي نبودم.
اين ماه هم يک عالمه خرج داشتم کلي دارو بايد مي خريدم هزينه پزشک ، بيمارستان ، فيزيوتراپي و آژانس هاي گاه و بيگاه ميزد يه چيزي دور و بر 200 هزار تومن بدون يک شاهي درآمد باضافه اينکه واسه خريد کامپيوتر کل پس اندازم رو هم خرج کرده بودم هيچوقت آدم بي ملاحظه ايي نبودم و هميشه برنامه ريزي دقيق مالي داشتم که مبادا يک وقت تو تنگنا قرار بگيرم تو بدترين شرايط هم يه چند تا اسکناس ته جيبم ميذارم باقي بمونه و به قول معروف تا قرون آخر رو خرج نميکنم اينبارهم تنها چيزي که کمي به فريادم رسيد سرمايه گذاري چندماه قبلم تو نت ورک پيشنهادي بهم بود که تونست پولي بهم برگردونه و يک کم چاله چوله ها رو پر کنه و کنار گذاشتن کم رويي و رفتن دنبال مطالبه طلبهاي کوچولويي که از ديگران داشتم.
تو اين ماه واقعاً بهم ثابت شد که ايراني ها هنرمند و چقدر عالي با هيچي گونه شون رو سرخ نگه ميدارن. :thinking
پيوست: خانمی که از من لينک مطلب مربوط به شروع بيماری رو خواستن، عزيزم زحمت نوشتنش با من بوده تو هم زحمت بکش خودت سرچ کن پيداش کن نخواه که اينکار رو هم من انجام بدم برات.:thinking قاعدتاً بايد تو نوشته های يکی دوماه اول باشه.:regular



بالاخره اين ماه ارديبهشت تموم شد.:whew
به من که از لحاظ مالي خيلي سخت گذشت، از وقتي که ديپلم گرفتم کار کردم و حتي تو دوران دانشگاه هم تدريس خصوصي داشتم و همين هم سبب ميشد که هميشه دستم تو جيب خودم باشه و معمولاً نياز نباشه مسائل ماليم رو يکي ديگه حل کنه بعد بيماري و دو يا سه سال وقفه تو کار کردن ( اون زمان هم پشتوانه مالي داشتم) برگشتم سرکار و بقول معروف چپم هميشه قرص بود.
اين دوماه مرخصيم، مرخصي بدون حقوق بود گو اينکه موقع بيرون اومدن رييسم محبت کرد و حقوق فروردين ماه رو بيشتر از اون چيزي که بايد بهم ميداد پرداخت کرد و گفت هرموقع نياز داشتيد يه تماس بگيريد براتون پول بفرستم ولي خوب در ديزي و اين حرفا …
ميدونستم هميشه رو کمک اميد هم ميتونم حساب کنم ولي من آدم رو بندازي نبودم.
اين ماه هم يک عالمه خرج داشتم کلي دارو بايد مي خريدم هزينه پزشک ، بيمارستان ، فيزيوتراپي و آژانس هاي گاه و بيگاه ميزد يه چيزي دور و بر 200 هزار تومن بدون يک شاهي درآمد باضافه اينکه واسه خريد کامپيوتر کل پس اندازم رو هم خرج کرده بودم هيچوقت آدم بي ملاحظه ايي نبودم و هميشه برنامه ريزي دقيق مالي داشتم که مبادا يک وقت تو تنگنا قرار بگيرم تو بدترين شرايط هم يه چند تا اسکناس ته جيبم ميذارم باقي بمونه و به قول معروف تا قرون آخر رو خرج نميکنم اينبارهم تنها چيزي که کمي به فريادم رسيد سرمايه گذاري چندماه قبلم تو نت ورک پيشنهادي بهم بود که تونست پولي بهم برگردونه و يک کم چاله چوله ها رو پر کنه و کنار گذاشتن کم رويي و رفتن دنبال مطالبه طلبهاي کوچولويي که از ديگران داشتم.
تو اين ماه واقعاً بهم ثابت شد که ايراني ها هنرمند و چقدر عالي با هيچي گونه شون رو سرخ نگه ميدارن. :thinking
پيوست: خانمی که از من لينک مطلب مربوط به شروع بيماری رو خواستن، عزيزم زحمت نوشتنش با من بوده تو هم زحمت بکش خودت سرچ کن پيداش کن نخواه که اينکار رو هم من انجام بدم برات.:thinking قاعدتاً بايد تو نوشته های يکی دوماه اول باشه.:regular