Network

خيلي وقت که بحث Network بين افراد مختلف جامعه داغ.
هرجا که مي ري يکي هست که بخواد پرزنتت کنه، چند وقت پيش يکي از دوستان صميميم دقيقاً عين مگس بهم چسبيده بودShockh که براي گلد کوئست پرزنت بشم، اولش به بهانه هاي مختلف از زيرش در مي رفتم تا اينکه اينقدر سمج شد که اون روي من اومد بالا بهش گفتم اين همه به من زنگ ميزني جاي اينکه ب بسم الله بگي کي وقت داري بياي خونه مون پرزنتت کنم؟ بپرس حالت چطوره؟ که منم اينقدر جبهه نگيرم.:angry
با اين قماش شرکتها خيلي مخالفم براي مخالفتم هم دلايل مختلف دارم که عمده ترينش اينه:
1- ارز از کشور خارج ميکنه.:hypnoid
2- جنسي بايد خريداري بکني که لازم نداري به قولي آش کشک خاله ته.:sick
3- غير قانونيه و دولت درست يا غلط باهاشون برخورد ميکنه و عضو شدنش خطرناکه.:nailbiting
از طرفي نت ورک ايران رو برداشته و فکر ميکنم وارد نشدن بهش يعني ايستادن و بازي ديگران رو تماشا کردن از همه مهمتراينکه بيماري من خيلي خرج بر ميداره و اين حقوقي که من ميگيرم کفاف هزينه هاي بالاي درمان و اياب و ذهابي که فقط با آژانس امکان پذيره رو نميده.
جديداً يک شرکت ايراني رو بهم معرفي کردن که شرايط تحميلي موارد ديگه رو نداشت يعني کارشون eShop و تو در ازاء مبلغي که ميدي کارت اعتباري دريافت مي کني که ميتوني با اون از فروشگاههاي تحت پوشش اين شرکت اقلام مورد نيازت رو حالا ميخواد چيزهاي سوپري مثل برنج و مايع ظرفشوئي… باشه يا لباس و مواد آرايش يا حتي کامپيوتر را تهيه کني.
اين به نظرم خيلي معقول تر بود و احساس انگل بودن هم به آدم نميده چون داري با وارد شدن به اين چرخه بازاريابي مي کني براي فروشگاهها و اقلام وطني!!!.:smug



اقدام ملی

حالا که آبرو و حيثيتی جهانيمون يک کم گوگولی شده:hypnoid خوبه از گوگول :toungeبخوايم که لوگوی نوروز رو بذاره تا لااقل از اين طريق و با نشون دادن آيين های قشنگ باستانيمون خودمون رو تو جهان مطرح کنيم.:applause
آدرس ايميلتون رو اينجا وارد کنيد.
اميد پياده ام کرد بره ماشين رو پارک کنه بياد دنبالم از جايي که واستاده بودم موقعيت سوق الجیشيم رو بررسی کردم ببينم ميتونم بدون کمک کسی برم تا دم مغازه يا نه؟ از تو خيابون که من واستاده بدوم با شيب و يک پله متصل ميشد به پياده رو ديدم حالم بدتر از اونيه که بتونم اون شيب رو رد کنم :eyebrow ترجيح دادم واستادم تا اميد بياد، از بخت بد ماشينی که بهش تکيه داده بودم راننده اش اومد و می خواست از پارک در بياد. حالا چيکار ميکردم؟ چه جوری ميرفتم کنار تا اون رد شه؟:hypnoid فاصله من و ماشين يک پل آهنی گنده بود با فاصله گشاد گشاد بين آهن هاش ميترسيدم جم بخورم عصام از فاصله آهنها بره پايين و معلق شم با احتياط نوک پا نوک پا نيم متری اومدم عقبتر اونم گذاشت دنده عقب.با پررويي هرچه تمامتر شروع کردم فرمون دادن بهش :smugاونم رو اعتماد من که هوای خودم رو دارم با خيال راحت شروع کرد به عقب اومدن (موقعیت رو طوری در نظر بگيريد که اون داشت سر پايينی دنده عقب مي گرفت)…بيا…بيا…هوپ:hand درست پنج سانت مونده به خودم گفتم هوپ :nailbiting با دست اشاره کردم که حالا برو.:eyelash
شانس آوردم راننده قابلی بود و نيم کلاجش خوب بود وگرنه اگه عقب ميزد که تير تپر شده بودم.:tounge



بچه که بودم مامان مجله زن روز رو مرتب می خريد ولی خوب سواد خوندن نداشتم و فقط عکساش رو نگاه ميکردم تا اينکه دبستانی شدم و ديگه می تونستم بخونم ولی از چاپ مجله زن روز با مطالب گذشته خبری نبود:sad.
يه بار تو تجسس ها و فضولی هام تو انباری به کوهی از مجلات زن روز برخورد کردم که مامان نگه داشته بود، کور از خدا چی می خواست؟:shades
ديگه کارم شده بود رفتن تو انباری و چمباتمه زدن و خوندن مجلات…:love
يکی از پاورقی هايي که به شدت جذبم کرده بود و حريصانه مطالبش رو دنبال ميکردم پاورقی بود به نام ” ويولت ” تا اونجايي که يادمه حکايت دختر سختی کشيده ايي بود که به اتهام قتل مادرش!!!!!!:nailbiting تو زندان بود.
چرا ليلا؟:question فکر کنم يکی رو دوست داشت و مادرش مخالف بود واسه همين که مادره بيشتر از اين مانع نشه ميکشتش:whew.يکم با ماجرا سيبل قاطی کردم که دختر چند شخصيتی بود:hypnoid
يکی ديگه از دلايل علاقه ام به اين نام اينه:
خيلی بچه که بودم عاشق رفتن به خونه خاله و بازی با دختر خاله ها و پسر خاله ام بود، مسير رفتن به خونه خاله از جلو گل فروشی رد ميشديم به نام “ويولت ” (خيابون پشت فروشگاه قدس تو وليعصر ) اون موقع مسير ها رو که بلد نبودم ولی همينکه چشمم به اين گل فروشی می افتاد می فهميدم داريم ميريم خونه خاله جونم:love.
هر دو علت باضافه علاقه ام به رنگ بنفش سبب که اين اسم مستعار رو برای خودم انتخاب کنم.
ببينم من يک روز نخوام بنويسم نمی شه؟:angry
ليلا جون اگه تو خلاصه ماجرا ويولت رو يادته تعريف کن.:kiss



بچه که بودم مامان مجله زن روز رو مرتب می خريد ولی خوب سواد خوندن نداشتم و فقط عکساش رو نگاه ميکردم تا اينکه دبستانی شدم و ديگه می تونستم بخونم ولی از چاپ مجله زن روز با مطالب گذشته خبری نبود:sad.
يه بار تو تجسس ها و فضولی هام تو انباری به کوهی از مجلات زن روز برخورد کردم که مامان نگه داشته بود، کور از خدا چی می خواست؟:shades
ديگه کارم شده بود رفتن تو انباری و چمباتمه زدن و خوندن مجلات…:love
يکی از پاورقی هايي که به شدت جذبم کرده بود و حريصانه مطالبش رو دنبال ميکردم پاورقی بود به نام ” ويولت ” تا اونجايي که يادمه حکايت دختر سختی کشيده ايي بود که به اتهام قتل مادرش!!!!!!:nailbiting تو زندان بود.
چرا ليلا؟:question فکر کنم يکی رو دوست داشت و مادرش مخالف بود واسه همين که مادره بيشتر از اين مانع نشه ميکشتش:whew.يکم با ماجرا سيبل قاطی کردم که دختر چند شخصيتی بود:hypnoid
يکی ديگه از دلايل علاقه ام به اين نام اينه:
خيلی بچه که بودم عاشق رفتن به خونه خاله و بازی با دختر خاله ها و پسر خاله ام بود، مسير رفتن به خونه خاله از جلو گل فروشی رد ميشديم به نام “ويولت ” (خيابون پشت فروشگاه قدس تو وليعصر ) اون موقع مسير ها رو که بلد نبودم ولی همينکه چشمم به اين گل فروشی می افتاد می فهميدم داريم ميريم خونه خاله جونم:love.
هر دو علت باضافه علاقه ام به رنگ بنفش سبب که اين اسم مستعار رو برای خودم انتخاب کنم.
ببينم من يک روز نخوام بنويسم نمی شه؟:angry
ليلا جون اگه تو خلاصه ماجرا ويولت رو يادته تعريف کن.:kiss



به شدت عصبانی بودم و اخمهام رو کرده بودم تو هم و نشسته بودم اميد هزار و يک ترفند زد که شايد لبخندی رو لبهام بياد ولی من انگار که نه انگار:nottalking.
اميد: اصلاً يه جوک بگو حال و هوا عوض شه.
من: سکوت:nottalking.
اميد:بگو ديگه.:eyelash
من: (با غيظ) يه روز يه ويولتی بود با اميد دوست بود.:nottalking
اميد::rolling
من::surprise خنده داشت؟
اميد::laughing آخه ويولت خيلی اسم مسخره ايي، ويولت هم شد اسم؟:rolling
من:Thinkingregular



امروز قصد نوشتن و به اصطلاح آپ کردن نداشتم ولی وقتی اين کامنت رو تو پست قبلی خوندم نظرم عوض شد تنها يکی از بچه ها متوجه اين کامنت شده و جواب داده اونم Unicorn عزيز.
کامنت اينه
سلام ويولت
الان خيلي دلم گرفته.
هميشه وبلاگتو ميخونم.
امشب گفتم يه چيزي بگم.مي دوني منم يه وب لاگ دارم كه توش يه چيزايي مي نويسم اما كسي نظر نميده.فكر كنم اگه توش راجع به بيماريم بنويسم اونوقت همه ميان نظر مي دن .دلشوون مي سوزه. بگم كه مردني ام. سرطان خون دارم.خيلي دووم نميارم.مامانم هم اين جوري از دست دادم . حا لا هم نوبته خودمه.قراره تو 19 سالگي بميرم! دلم مي خواد داد بزنم نمي خوام! نمي خوام بميرم.اما از سر نوشتم آگاه شدم.مرگ در انتظار من نشسته!اگه اينارو گفتم ببخشيد.حق نداشتم .اما نمي دونم چرا با هات احساس صميميت مي كنم.مي دوني وقتي قراره بميري خيلي سخته. چقدر چرت و پرت گفتم نمي دونم.
Sadsad:sadدلم گرفته خداي من دلم گرفته.مي خوان به زور ببرنم شيمي درماني اما من بدم مياد نمي خوام بي مو بشم نمي خوام تنم زخم بشه.حا لا كه قراره بميرم نمي خوام بي ريخت بشم:confused واي ! مرسي ويلي جون . اميدوارم كه حالت خوب بشه .هميشه بتوني رو پاهات وايسي!:kiss

آدرس وبلاگش رو برام نذاشته پس احتمال مظلوم نمايي مردود:whew اين کامنت رو گذاشتم چون نوشته هميشه نوشته های من رو می خونه دلم ميخواد شما نصيحتش کنيد مثل اون موقعهايي که من بريدم و خوندن نوشته های قشنگ شما به ادامه راه دلگرمم ميکنه.
آنجل عزيزم تو سکانس آخر فيلم نامه مونا شخصيت اولم جمله ايي ميگه: تا زندگی هست مبارزه ادامه داره . خودمم سعی ميکنم هميشه اين جمله يادم باشه.:love
منم خيلی چيزها رو تو زندگيم بخاطر اين بيماری احمق زبون نفهم از دست دادم خيلی چيز ها رو و از دست دادنشون هنوز هم ادامه داره و تا جونم رو هم نگيره ول نمی کنه فعلاً اون بکِش من بکِشم تا ببينم زور کدوممون بيشتر ميچربه ولی تسليم نشدم.:kiss
دوست عزيزی که برام کامنت گذاشته بود روز چهارشنبه و گفته بود تالاسمی داره، عزيزم از آشناييت شديداً مشعوفم:hug و دوستيت باعث افتخارم.:love:kiss



امروز قصد نوشتن و به اصطلاح آپ کردن نداشتم ولی وقتی اين کامنت رو تو پست قبلی خوندم نظرم عوض شد تنها يکی از بچه ها متوجه اين کامنت شده و جواب داده اونم Unicorn عزيز.
کامنت اينه
سلام ويولت
الان خيلي دلم گرفته.
هميشه وبلاگتو ميخونم.
امشب گفتم يه چيزي بگم.مي دوني منم يه وب لاگ دارم كه توش يه چيزايي مي نويسم اما كسي نظر نميده.فكر كنم اگه توش راجع به بيماريم بنويسم اونوقت همه ميان نظر مي دن .دلشوون مي سوزه. بگم كه مردني ام. سرطان خون دارم.خيلي دووم نميارم.مامانم هم اين جوري از دست دادم . حا لا هم نوبته خودمه.قراره تو 19 سالگي بميرم! دلم مي خواد داد بزنم نمي خوام! نمي خوام بميرم.اما از سر نوشتم آگاه شدم.مرگ در انتظار من نشسته!اگه اينارو گفتم ببخشيد.حق نداشتم .اما نمي دونم چرا با هات احساس صميميت مي كنم.مي دوني وقتي قراره بميري خيلي سخته. چقدر چرت و پرت گفتم نمي دونم.
Sadsad:sadدلم گرفته خداي من دلم گرفته.مي خوان به زور ببرنم شيمي درماني اما من بدم مياد نمي خوام بي مو بشم نمي خوام تنم زخم بشه.حا لا كه قراره بميرم نمي خوام بي ريخت بشم:confused واي ! مرسي ويلي جون . اميدوارم كه حالت خوب بشه .هميشه بتوني رو پاهات وايسي!:kiss

آدرس وبلاگش رو برام نذاشته پس احتمال مظلوم نمايي مردود:whew اين کامنت رو گذاشتم چون نوشته هميشه نوشته های من رو می خونه دلم ميخواد شما نصيحتش کنيد مثل اون موقعهايي که من بريدم و خوندن نوشته های قشنگ شما به ادامه راه دلگرمم ميکنه.
آنجل عزيزم تو سکانس آخر فيلم نامه مونا شخصيت اولم جمله ايي ميگه: تا زندگی هست مبارزه ادامه داره . خودمم سعی ميکنم هميشه اين جمله يادم باشه.:love
منم خيلی چيزها رو تو زندگيم بخاطر اين بيماری احمق زبون نفهم از دست دادم خيلی چيز ها رو و از دست دادنشون هنوز هم ادامه داره و تا جونم رو هم نگيره ول نمی کنه فعلاً اون بکِش من بکِشم تا ببينم زور کدوممون بيشتر ميچربه ولی تسليم نشدم.:kiss
دوست عزيزی که برام کامنت گذاشته بود روز چهارشنبه و گفته بود تالاسمی داره، عزيزم از آشناييت شديداً مشعوفم:hug و دوستيت باعث افتخارم.:love:kiss