ویولت حقیقی

ويولت ، گل سرخي که در شوره زار روئيد!…..
ماجراي ويولت ، يک افسانه يا رمان تخيلي نيست ، بلکه ماجراي واقعي زندگي يک دختر فرانسوي است که در سال 1933 ، پدرش راکشت و قصد کشتن مادرش را هم داشت او دستگير و محاکمه شد و به اعدام محکوم گشت.محاکمه او يکي از پرسر و صدا ترين محاکمات قرن بود.در باره او و سرگذشت شگفت انگيزش ، کتابي نوشتند ، و فيلمي که کارگردان فرانسوي “کلود شابرول” از روي همين کتاب ساخته بود در سال 1978 در جشنواره سينمائي “کن” غوغائي بر انگيخت و “ايزابل هوپرت” ، ايفا کننده نقش “ويولت ” ، جايزه بهترين بازيگر نقش اول زن را از آن خود کرد…..
clip_image002.jpg
شبي ويولت 36 قرص خواب را به صورت گرد در آورده و آنرا با يک نامه جعلي از طرف دکترخانوادگي به پدر و مادرش داد. در اين نامه نوشته شده بود:”اين دارو را بايستي بخوريد”پدر و مادر گرد را خوردند و ساعتي بعد هر دو بيهوش بر زمين افتادند…..او يک شبانه روز را در بيرون از خانه گذراند و وقتي به خانه برگشت ديد که پدرش مرده و مادرش نيمه جان است او شير گاز آشپزخانه را باز کرد تا مرگ پدر و مادرش را خودکشي جلوه دهد آنگاه از همسايه شان کمک خواست ….همسايه پليس را خبر کرد .
ويولت در زندان با کار اجباري روزگار گذراند و اين تنها مادرش بود که به ملاقاتش مي آمد ويولت در طول سالها بدون کوچکترين شکايتي در زندان روزگار را سپري مي کردآن چنان در سکوت مرگ فرو رفته بود که خواهران روحاني را دچار نگراني کرده بود خواهران روحاني از اينکه دختري اينچنين جوان بايد سالهاي عمرش را در چهارديواري سياه زندان بگذراند افسوس مي خورند.او ساعات بيکاريش را با مطالعه کتاب مقدس مي گذراند کشيشي پس از ملاقات با او ، در حالي که اشک در چشم دارد، مي گويد:”اين دختر روح مرا آشفته کرده ، مطمئنم که گناهان او به کلي بخشيده شده است “.
پس از پنج سال مادر ويولت در تکاپوي اين بود که در مجازات او تخفيفي بگيرد و عليرغم اينکه ويولت اظهار مي دارد درزندان راحت است ، وکيل پرونده او را مجددا به جريان مي اندازد همه مسئولين زندان طرفدار ويولت هستند.کار پرونده ويولت آنچنان بالا مي گيرد که مارشال “پتن ” معروف پس از مطالعه و مشورت دستور مي دهد مجازات اين دختر پدر کش از حبس ابد به دوازده سال حبس با اعمال شاقه تبديل شود.
اکنون همه در فعاليتند که او را زودتر از زندان آزاد کنند در سال 1941 دو درجه عفو ديگر شامل حال او مي شوداز اين پس ويولت بجاي کار در کارگاه ، مسئول پخش غذا است و کار آسانتري دارد.
در اين زمان است که با پسر يکي از کارکنان زندان که به عنوان آشپز در زندان مشغول کار است آشنا مي شود ويولت کم کم نگاه هاي گرم و پر محبت اين پسر را حس مي کند….
در حاليکه ويولت از دل و جان دلبسته اين پسر شده است مادرش ، وکيل دعاوي ، خواهران روحاني و رئيس زندان تلاش مي کنند که حکم عفو او را بگيرند مادرش به ديدار هر مقامي که بتواند مي شتابد و در برابر آنان زار زار گريه مي کند.
بالاخره روز آزادي ويولت از زندان فرا مي رسد ويولت ديگر ذره اي به ويولت پيشين شباهت ندارد او تنها به زندگي جديدش با محبوبش فکر مي کندآنها بزودي با هم ازدواج مي کنند ويولت در قصبه اي در حومه پاريس زندگي فقيرانه ولي سرشار از عشق را ادامه مي دهد. دوستان جديد ، همسايه ها و فرزندانش از ماجراي زندگي او چيزي نمي دانند، او گذشته را به دست فراموشي سپرده است.
ويولت در طول سالهاي زندگي خود هر گز يادي از خاطرات خود نمي کند در آخرين ساعات زندگي خود از فرزندانش مي خواهد که کاغذهاي داخل صندوقچه اي را که سالهاست در بسته نگهداري کرده بدون خواندن آنها بسوزانندآن کاغذهااسنادومحتويات پرونده ي جنائي او بود .
پيوست:شايد در ظاهر هيچ شباهتی بين اين ويولت روان پريش و جنايتکار با ويولت مجازی درگير با ام-اسی که شما می شناسيد نباشه اولش برای خودم هم عجيب بود که چرا اينقدر به شخصيت و نام اين آدم علاقه مند شدم ولی به شباهتهای ريزی دست پيدا کردم که برای خودم هم عجيب بود تمام اين شباهت ها حکم ايهام داره :tounge اون زندان و تنهايي متحولش کرد من رو زندان بيماريم، هر دو نفرمون مادر تا لحظه آخر با همه ندانم کاری هامون يار هميشگی مون بود :loveشايد يک زمانی در موردش بيشتر توضيح دادم.
زحمت گردآوری اين مطلب رو ساتين عزيزم کشيده و زحمت سانسور به شيوه حکومتی رو ويولت مجازی عزيز تر از جانم.:rolling


نظرات شما


  1. ويولت در 06/27/02 گفت :

    خودم اول#heart


  2. مهزاد در 06/27/02 گفت :

    منم دوم#grin


  3. ياس در 06/27/02 گفت :

    دومممممممممم


  4. ياس در 06/27/02 گفت :

    يعنی توهمه؟در واقع اول شدم#surprise


  5. مهزاد در 06/27/02 گفت :

    ويولت جون ميذاشتی يه جوون امروز به ارزوش برسه اول بشه چی ميشد؟#brokenheart #winking


  6. ياس در 06/27/02 گفت :

    نه مثل اينکه واقعا توهمه البته دوم شدم


  7. مهزاد در 06/27/02 گفت :

    منتظر شنيدن شباهتهای بيشترت با ويولت حقيقی هستم#grin


  8. مهزاد در 06/27/02 گفت :

    راستی اين ويولت عجب دخترخوش شانسی بوده ها …آدم بزنه باباشو بکشه بعدشم بره با عشقش خوشبخت زندگی کنه#thinking


  9. مهزاد در 06/27/02 گفت :

    ويولت جون برم ديگه امروز خيلی پر حرفی کردم #kiss #heart


  10. خودم در 06/27/02 گفت :

    اونکه اول شده من نيستم خودشه #rolling #rolling #rolling


  11. ياس در 06/27/02 گفت :

    ولی هرچی فکر ميکنم نميتونم قبول کنم که اميد هم پسر يکی از کارکنان زندان بوده.#thinking
    بعد هم يعنی تو فرانسه از ۸۰ سال پيش لوله کشی گاز بوده؟؟؟؟؟#surprise #thinking
    نگفتی حالا چرا از اول پدرشو کشت؟


  12. ساغر در 06/27/02 گفت :

    جالبه #thinking واقعا عشق پدر و مادری چيز عجبيه ياد شاهرخ و سميه افتادم که مثل اينکه مامان و باباشون راضی شدن و آزادشون کردند ممنون که نوشتی جالب بود #surprise #surprise #surprise #thinking #smug #hug


  13. پی براه در 06/27/02 گفت :

    خيلی جالب بود
    اميدوارم که تو هم به زودی از زندان مريضيت آزاد بشی عزيزم#flower


  14. نخل در 06/27/02 گفت :

    ويولت جان واقعاً زيبا و جالب بود به اميد رهايي تمامي بيماران ام اسي از زندان بيماري


  15. ریحانه در 06/27/02 گفت :

    خلاصه پیداش کردی !
    این همون داستانی هست که گفتی توی مجله زن روز چاپ میشد دیگه؟


  16. صبا در 06/27/02 گفت :

    ويولت خيلی قشنگ نوشتی #heart #applause #applause
    ولی اين امکان نداره که آدم بزنه باباشو بکوشه بعدم خوشبخت بشی من وبلاگ يکی رو خوندم که در مورد خودش و دوستيش با يه پسر نوشته بود که الان آدرسش يادم نيست اگه يادم اومد ميگم وباباش تازه خودش رفته بود به خاطر آبروش چون دخترش با اون پسر روابط *** داشته خودشو کشته بود دختره اصلا احساس رضايت نمی کرد مگه هر توبه ای قبوله اونم وقتی حق يه آدم گردنت باشه #surprise اين امکان نداره#nottalking #angry
    ويلی خيلی گريه آور نوشته آدم تحت تاثير قرار ميگيره#worried #cry #cry
    ولی ويلی جون کسی نيست بهم بگه آدم تحت تاثير قرار ميگيره چيکار با صبا داره#laugh #rolling #rolling #laugh


  17. صبا در 06/27/02 گفت :

    يه چيزيو نفهميدم چرا باباشو کشت#thinking
    اصلا ويولت اسمت آرتيست اين داستان بوده يا نه اسم نويسنده پاورقيها#thinking
    بابا حسابی گيج شدم يکی بهم جواب بده#surprise #surprise #silly #silly


  18. صبا در 06/27/02 گفت :

    ننويس ولی دختر همه که جنبه ندارن از فردا همه ميرن باباشونو ميکشن بعدم توبه ميکنن#grin #angry


  19. ويولت در 06/27/02 گفت :

    صبا جان اگه مثل تو اينقدر آی کيو منفی باشن حتماْ ميرن باباشون رو ميکشن#silly
    ميدونی اين کامنتهات وسط درک و حس بقيه مثل چی ميمونه مثل اينکه تو يک بعدازظهر تابستان زير باد ملايم پنکه سقفی نشستی و رو صندلی که قابليت تاب خوردن داره. چشمات رو بستی و گوش سپردی به نوای موزيکی که دوست داری و لذت ميبری… ناگهان از خونه همسايه صدای نابهنجار و مزاحمت اره برقی بلند شه#sick


  20. unicorn در 06/27/02 گفت :

    be Saba:
    che tarife shirini Violet azat kard!!!#applause #applause


  21. Asal در 06/27/02 گفت :

    به ويلی در مورد کامنت ۱۹:
    #rolling #rolling #rolling


  22. Asal در 06/27/02 گفت :

    ولی ويلی من يه شباهت ديگه هم پيدا کردم #grin قيافه ات هم شکل همين هنرپيشه ويلی قاتله#grin #rolling #rolling


  23. بی تا در 06/27/02 گفت :

    قصه جالبی بود.
    به هر حال اون ویولت به زندگی عادی برگشت و این ویولت خانوم ما هم به وبلاگنویسی. هردوش خیلی خوبه.#winking


  24. ساتين در 06/27/02 گفت :

    توصيه می کنم فيلمشو اگه گير آوردين ببينين


  25. خنده هات منو کشته جيگر چه جاالب…


  26. ساتين در 06/27/02 گفت :

    اين ايزابل هوپرت هنوزم يکی از محبوبترين هنرپيشه های فرانسه است.تو يه فيلم چند دقيقه ای کيارستمی هم که فقط يه هنرپيشه مرد داره صداش هست و چند جمله ای صحبت کرده.


  27. کتاب قشنگيه برم پيداش کنم بخونمش خوشم اومد!


  28. memol در 06/27/02 گفت :

    خوبه حالا يه چند روز من بدبخت اينترنت نيومدم …. وقت کردی يه کم می نوشتی #winking


  29. memol در 06/27/02 گفت :

    حالا برم بخونم ببينم چی نوشتی …#hug


  30. ويولت در 06/27/02 گفت :

    ببخشيد يادم رفت بگم که مطالب رو ساتين عزيزم#heart برام جمع آوری و ارسال کرده بود
    البته منم بعد بازبينی و اعمال تيغ سانسور گذاشتمش#silly #devil


  31. پاييز در 06/27/02 گفت :

    دختر عجب روحيه قوی داشته
    من که نمی دونم چرا پدرشوکشت
    اما شايد پدر حقش بود بميره
    وقتی اين ماجرا رو خوندم از ميزان نفرت درونيم کم شد
    #devil
    ولی عجب عشق کثیف ودوست داشتنی بود


  32. پاييز در 06/27/02 گفت :

    ولی ويولت به نظرم دختر روان پريش نبوده
    با بقيه فرق داشته
    اصولا هر کی که با بقيه فرق می کنه به نظر ما ديوونست
    من مطمئنم اين دختر يه رسالتی داشته#thinking


  33. Neginak در 06/27/02 گفت :

    ajab dastanni bood violet joon rasy in hamoonie ke gofty too zane rooze na??
    vali khodayeesh violet e ma ye chyze digastaaaaa


  34. ويولت جان بازم سلام
    بعضی وقتا آدما بای در زندان برن تا چيزی رو کسب کنن
    اين زندان ميونه زندان غم باشه يا مريضی يا در واقعيت
    اگه ديدمون عوض کنيم ميتونيم از زندون غم و درد هم چيزای قشنگی ياد بگيريم
    ديگه زياد حرف زدم
    در پناه حق
    يا هو


  35. پشمک در 06/27/02 گفت :

    #thinking #thinking
    چی شد؟!………..#surprise #surprise


  36. arashl در 06/27/02 گفت :

    belakhare edamesh kardan ya na?badam in hame shebahat,shoma ham agha omido koshtin dige#winking 1


  37. ساتين در 06/27/02 گفت :

    قابل شما رو نداشت ويولت عزيز#heart


  38. پاييز در 06/27/02 گفت :

    داشتم فکر می کردم اين دختر قتل تميزی طراحي کرد ولی چرا گندش دراومد؟
    يه چيز ديگه ويل
    بعضی وقتا گناه های بزرگ قابل بخششند ولی چرا به خاطر خطاهای کوچيک اين همه بلا سرمون مياد؟


  39. آورا در 06/27/02 گفت :

    جالب بود. بد جور کنجکاو شدم که اين ايهام ها را پيدا و درک کنم


  40. صبا در 06/27/02 گفت :

    #rolling #rolling ويولت منو وگوها#rolling #rolling


  41. ليلی در 06/27/02 گفت :

    سلام ويولت عزيز
    داستان خيلی قشنگی بود فقط دوست دارم بودنم علت اين کارش چی بوده در ضمن فيلمی که بهش اشاره کردی به همين اسم .


  42. صدف در 06/27/02 گفت :

    ببينم تو صندوقچه ای چيزی نداری؟#devil


  43. ارام در 06/27/02 گفت :

    ويلی جان مشتاق شدم کتابش رو بخونم. خوشم اومد.
    شباهت ديگه تو به اون ميدونی چيه؟؟؟ عشق پاک تو و اميد#heart #flower


  44. لیلا در 06/27/02 گفت :

    ووواااييی مرسی ساتين عزيز#heart هنوز نخوندم اما ميدونم با خوندنش کلی خاطره واسم زنده ميشه#party ويولت عزيزم ورود به وبلاگت خيلی سخت شده انگار بيشتر وبلاگا ريخته بهم نميدونم اين مشکل رو فقط من دارم يا عموميت داره #thinking ؟؟؟!


  45. ارام در 06/27/02 گفت :

    ويلی جان اسم کتابش چيه؟‌يا فيلمش؟؟
    من ميخواهم ببينمش.و يا بخونمش.


  46. ويولت در 06/27/02 گفت :

    ليلا جون من که مشکلی ندارم فکر نمی کنم بقيه هم به مشکل برخورده باشن
    به صدف: صندوقچه ندارم عوضش وبلاگ دارم#grin


  47. دلا در 06/27/02 گفت :

    کاش روز آخر هم چيزی از گذشتش به بچه ها نميگفت. شايد بچه ها ذهنيتشون نسبت به ويولت عوض شه اونم به بدترين شکل…
    ميگم نوشته هات ديگه اون بوی گذشته رو نميده. چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


  48. شبنم در 06/27/02 گفت :

    ويولت جونم خدا کنه تو هم با محبوبت خارج از زندان مريضيت خوش و آسوده زندگی کنی …شاد باشی …شبنم


  49. نكيسا در 06/27/02 گفت :

    سالها بعد از انقلاب مجلات زمان شاه دستم رسيد واين داستان به صورت پاورقی اونجا چاپ شده بود وچه تاثيری اين داستان رو نت گذاشت بماند.موفق باشی


  50. دلا در 06/27/02 گفت :

    حالا چرا باباشو کشت؟؟؟البته به نظر من مامانشم کشته! آخه قصد جون جفتونو کرده بود. مشکلش با خونوادش چی بود؟


  51. دلا در 06/27/02 گفت :

    وقتی به اونجايی رسيدم که نوشتی ويولت توی زندان عاشق شد و مامانش دنبال کارای عفوش بود يه جوراايی فکر کردم آخر داستان رو ميتونم حدس بزنم. (آخه اول پيوست رو خوندم بعد داستان رو#tongue )
    فکر کردم موقعی که ویولت و پسره به نقطه ی عطف عشقشون میرسن مامانه ویولت رو آزاد میکنه و اونم از حرصش (|که چرا توی اوج خوشبختیش باید از مخبوبش جدا شاه) مامان رو میکشه.
    #laugh


  52. ولنتاین در 06/27/02 گفت :

    ویلی جان من رفتم همشهری جوان خریدم اما بجز که توضیح نیم خطی و یه عکس کوچولو هیچی نبود#brokenheart #brokenheart داستان چیه؟


  53. sara در 06/27/02 گفت :

    ایول ویولت آخرشی#grin (مربوط به کامنت 19)
    کاش مینوشتی دلیل اینکه میخواسته بابا مامانشو بکشه چی بوده؟؟
    #thinking
    ولی در کل جالب بود.مرسی از تو و ساتین عزیز#flower


  54. فندق در 06/27/02 گفت :

    #applause


  55. مهر در 06/27/02 گفت :

    سلام . وااااااااااایییییییی خیلی دیر رسیدم . برم بخونم برمی گردم . #kiss


  56. صبا در 06/27/02 گفت :

    ويولت جونم نگفتي چرا باباشو كشت؟؟#thinking
    بعدم اسم كي ويولت بود آرتيسته يا نويسنده پاروقيها #thinking #surprise #surprise


  57. آرش در 06/27/02 گفت :

    زيبا بود رفيق خيلی زيبا …#flower


  58. مهر در 06/27/02 گفت :

    چرا بابا و مامانشو می خواسته بکشه ؟
    ویولت فقط یه بچه بوده ؟
    وضع مالیشون بد بوده ؟
    مامانش فهمیده بوده که می خواسته اینم بکشه ولی نشده ؟
    ویولت به زبان فرانسوی یعنی چی ؟
    روی هم رفته چیزه جالبی بود . البته ببخشید که اینقدر سوال کردم .
    اگه تونستی جواب بدی ممنونت می شم جیگر . #hug #kiss #flower


  59. آرش در 06/27/02 گفت :

    #smile اين صبا خانوم چه کامنتهای باحالی می زاره!!!#laugh


  60. الهام در 06/27/02 گفت :

    حالا ويولت جان چرا اين اسم رو برای خودت انتخاب کردی؟ #tongue


  61. نيما در 06/27/02 گفت :

    چه خوب بلاخره می تونم کامنت بذارم.
    نکنه تو آدم کشی هم شبيه هم باشيد. #surprise


  62. man در 06/27/02 گفت :

    be nazare man Saba hagh dare shoma janbe enteghad nadarid faghat shifde tarofatid in hamkhosusiate zane iranist dige


  63. talla در 06/27/02 گفت :

    سلام ویولتم……بابا این روزا چه خبر ه؟ چطوری خوشگل خانوم؟ امید چطوره؟ سلام میرسونی؟ بگو بی معرفت لا اقل تو حال ما رو بّبرس…


  64. talla در 06/27/02 گفت :

    یه آدم مهربون به من بگه چرا من اف لاینهام رو نمی بینم؟


  65. talla در 06/27/02 گفت :

    ویلی لطفا سایت امید رو یه بار دیگه همین جا بنویس …ممنون


  66. talla در 06/27/02 گفت :

    دلا تو الان ان هستی ولی من نمی تونم باهات چت کنم چون نوشته های تو و خودم رو نمی بینم…….کمک


  67. ويولت در 06/27/02 گفت :

    علت اينکه چرا مامان و باباش رو می خواسته بکشه بدست مميزی بنام ويولت#smug زير تيغ بی رحم سانسور حذف شد#grin #devil


  68. گلنوش در 06/27/02 گفت :

    به مهر :
    violet/violette به فرانسه يعنی همين رنگ وبلاگ ويلی خودمون!


  69. ويولت در 06/27/02 گفت :

    مرسی گلنوش جون#hug #kiss


  70. memol در 06/27/02 گفت :

    واقعاْ که …. ايشالا هر چی داستان می شنوی سانسور بشه ….#tongue #thinking
    همه داستانو بگو ديگه … قول می ديم با جنبه باشيم باشه ؟#silly


  71. خودم در 06/27/02 گفت :

    بچه ها کسی معاونو نديديه #thinking


  72. خودم در 06/27/02 گفت :

    فکر کنم اونم رفته زير تيغ سانسور ويلی#thinking #silly


  73. آسپرين در 06/27/02 گفت :

    سلام از مطلبی که راجع به تو و وبلاگت در هفته نامه سلامت نوشته شده بود بسيار حظ کردم


  74. آشيل در 06/27/02 گفت :

    ويولت عزيز بلاگ نيوز به اين مطلب شما لينک داد … شاد باشی


  75. اجازه هست من اول بخونم بعد بيام از خودم حرف مفت دروکنم؟؟؟#grin
    فعلا…#flower


  76. اما ميگم ويلی جون اين کامنتدونيه تو هم حکايت جالبی شده هاااا…..#winking
    شده قضيه قايم باشک بازی بچه ها….#grin
    منم که شکر خدا هميشه دير ميرسم و نهاياتا خيلی شانس بيارم نفر ۶۰ به بعد هستم که ميام وميگم آقا منم بازی…سُک سُک#grin #laugh


  77. ندا در 06/27/02 گفت :

    ميدونی ويولتجان من خيلی وقته وب شما رو ميخونم اين اولين باره که نظرميدم واقعا خوش بحالش که به عشقش رسيد در ضمن اميد خيلی گله#flower


  78. آهانده#grin
    خوندم همشو….عجيبن غريبا… جل الخالق….#sad حالا باز خوبه اين زندان مثبتش کرد اگر جو گير ميشه احتمالا به اضافه قاتل بودن مهر اعتياد و… رو پيشونيش ميخوردااااااا#grin …شکر خدا دختر با جنبه ای بوده#tongue
    بعدشم اينکه شما عزيز دلی #flower ….


  79. ياسی در 06/27/02 گفت :

    سلااااااااااااااام ويولن جونم خوبي؟#hug …..اولين چيزي كه نظرمو جلب كرد اين بود كه چه مامان خوبي داشته اين ويولت توي قصه !
    داستان قشنگي به نظر مي رسه#heart #party
    شاااااااااااااد بااااااااااااااااااشي#kiss


  80. ننه سکينه در 06/28/02 گفت :

    به خودم:
    شايدم رفته زير تيغ سلاخی ويلی#cry
    الهی ننه دورت بگرده فريد چقدر گفتم با اين ميگردی مواظب خودت باش#cry


  81. میمونه قضیه ی قتل پدر که باید ببینیم به کدوم بخش زندگی تو شبیه بوده #grin


  82. یکی مثل همه در 06/28/02 گفت :

    سلام
    و سلام به زیباترین خاطره
    مطلبی که برای ویولت عزیز ارسال شده تا در وبلاگشون قرار بدن به شیوه حکومتی سانسور شده#winking و ویولت عزیز بخاطر اینکه امثال همشهری جوان در این جامعه بسیارن دست به این اقدام (سانسور) زده وگرنه متن بدون سانسور این ماجرا رو خوندم و به قلم توانای ساتین در گرد آوری و خلاصه کردن این مطلب تحسین گفتم ، هر چند در متن نشر داده شده در روی وبلاگ اسمی از ساتین نبود و خانم ویولت امیدوارم بجز در بخش نظرات نامی از ساتین عزیز هم در جایی از متن بیارن ، ویولت عزیز من فکر می کنم اون گل فروش بیشترین نقش رو در ذهن شما گذاشته ، چون هنوز عطر گلهای اون گل فروش رو میشه در نوشته های شما بوئید و شنید……..
    سبز باشید و جاودان


  83. شهرزاد در 06/28/02 گفت :

    #surprise #surprise
    چه ما جرای داشت اين خانم ويولت
    ……………………
    اما ويولت ما #flower
    يه قلب مهربون
    يه اراده قوی
    پر شهامت
    و خيلی هم خوشگله#winking
    …………..
    ما که ويولت خودمونو خيلی دوست داريم#heart
    ………………….
    اما ويولت عزيز … از اينکه اينقدر با توجه هسنيکه موضوعاتی رو اينقدر دقيق انتخاب می کنی
    و برای ما بيان ميکنی خيلی ممنونم


  84. شايد اسم نداشته باشم در 06/28/02 گفت :

    اول سلام . ميگم اگه آدم يه نفر رو دوست داشته باشه ولي مادر پدر آدم نخوان كه اوون طرف رو دوست داشته باشم چي كار بايد بكنم ؟ . ويولت تو ميتوني كمك كني؟ چي كار كنم ؟#yawn . چرا هيچ کس نميگه چی کار کنم؟


  85. unicorn در 06/28/02 گفت :

    shayad esm nadashte basham
    bedoon inke yetarafe be ghazi beri ,bebin chera maman ina movafegh nistan……………..hamin!#winking


  86. سجاد در 06/28/02 گفت :

    شباهت ریز؟مثلا قتل؟یا مردم رو عاشق خودت کردن؟#sick


  87. صبا در 06/28/02 گفت :

    ويولت بازم نگفتی ويولت اسم کدومشون بود#surprise آخه در نوشته قبلی گفته بودی اسم نويسنده پاورقيها ويولت بوده#surprise #thinking


  88. ساتين در 06/28/02 گفت :

    با اجازه ویولت عزیزم به سوال صبا جواب بدم:ویولت نام قهرمان این داستان واقعی و نام پاورقی مجله زن روز بوده که اون زمان پری سکندری از روی داستان اصلی و فیلمی که در سال ۱۹۷۸ از روش ساخته شده بود گرد آوری کرده بود.ویولت هم هیچوقت به نام پاورقی نویس اشاره ای نکرده.نام کتاب که تو ایران ترجمه و منتشر نشده و فیلم هر دو هست:ویولت نو زی یر (که فرانسویها نوزیه تلفظ می کنند)


  89. ساتين در 06/28/02 گفت :

    راستی معاون جان کجائی نگرانت شدیم#thinking


  90. صبا در 06/28/02 گفت :

    ممنونم ساتين جان#kiss #kiss #heart
    ساتين جان يه سئوال يعنی وقتی داستانهای ديگه هم تو پاورقی بوده اسم پاورقی ويولت بوده مثل مثلا صفحه حوادث اينطوری#thinking #thinking


  91. ياس در 06/28/02 گفت :

    به شايد اسم نداشته باشم:
    خوب ويلی که سربسته اشاره کرده.راهش شير گاز و قتل و ….
    (موارد سرکاری مطرح میکنی ها!!!)


  92. ساتين در 06/28/02 گفت :

    برای یکی مثل همه:#blush #blush #blush


  93. نگار در 06/28/02 گفت :

    #grin عحب خانواده کشی بوده ويولت ولی خدايشش داستانش قشنگ بود


  94. نيوشا در 06/28/02 گفت :

    این روزا گرفتاریها زیاده به دل نگیری دیر به دیر می یام!
    مطلبو سوزوندی با سانسورات ! دلیل کشتن پدر و مادرش یکی از قسمت های اصلی مطلبه…
    به پاییز:احتمالا رسالت پدر و مادر کشی #rolling هیچ توجیهی برای کشتن پدر و مادر وجود نداره…
    به صبا: کامنت هات اوج ضد حال بودا…#nottalking