آنجل عزيز

امروز قصد نوشتن و به اصطلاح آپ کردن نداشتم ولی وقتی اين کامنت رو تو پست قبلی خوندم نظرم عوض شد تنها يکی از بچه ها متوجه اين کامنت شده و جواب داده اونم Unicorn عزيز.
کامنت اينه
سلام ويولت
الان خيلي دلم گرفته.
هميشه وبلاگتو ميخونم.
امشب گفتم يه چيزي بگم.مي دوني منم يه وب لاگ دارم كه توش يه چيزايي مي نويسم اما كسي نظر نميده.فكر كنم اگه توش راجع به بيماريم بنويسم اونوقت همه ميان نظر مي دن .دلشوون مي سوزه. بگم كه مردني ام. سرطان خون دارم.خيلي دووم نميارم.مامانم هم اين جوري از دست دادم . حا لا هم نوبته خودمه.قراره تو 19 سالگي بميرم! دلم مي خواد داد بزنم نمي خوام! نمي خوام بميرم.اما از سر نوشتم آگاه شدم.مرگ در انتظار من نشسته!اگه اينارو گفتم ببخشيد.حق نداشتم .اما نمي دونم چرا با هات احساس صميميت مي كنم.مي دوني وقتي قراره بميري خيلي سخته. چقدر چرت و پرت گفتم نمي دونم.
Sadsad:sadدلم گرفته خداي من دلم گرفته.مي خوان به زور ببرنم شيمي درماني اما من بدم مياد نمي خوام بي مو بشم نمي خوام تنم زخم بشه.حا لا كه قراره بميرم نمي خوام بي ريخت بشم:confused واي ! مرسي ويلي جون . اميدوارم كه حالت خوب بشه .هميشه بتوني رو پاهات وايسي!:kiss

آدرس وبلاگش رو برام نذاشته پس احتمال مظلوم نمايي مردود:whew اين کامنت رو گذاشتم چون نوشته هميشه نوشته های من رو می خونه دلم ميخواد شما نصيحتش کنيد مثل اون موقعهايي که من بريدم و خوندن نوشته های قشنگ شما به ادامه راه دلگرمم ميکنه.
آنجل عزيزم تو سکانس آخر فيلم نامه مونا شخصيت اولم جمله ايي ميگه: تا زندگی هست مبارزه ادامه داره . خودمم سعی ميکنم هميشه اين جمله يادم باشه.:love
منم خيلی چيزها رو تو زندگيم بخاطر اين بيماری احمق زبون نفهم از دست دادم خيلی چيز ها رو و از دست دادنشون هنوز هم ادامه داره و تا جونم رو هم نگيره ول نمی کنه فعلاً اون بکِش من بکِشم تا ببينم زور کدوممون بيشتر ميچربه ولی تسليم نشدم.:kiss
دوست عزيزی که برام کامنت گذاشته بود روز چهارشنبه و گفته بود تالاسمی داره، عزيزم از آشناييت شديداً مشعوفم:hug و دوستيت باعث افتخارم.:love:kiss


دیدگاه ها خاموش