روایتی دیگر

جمعه ساعت حدود 9 بود كه براي يه كار مهم زنگ زدم به موبايل ويولت بعد از چند بار شماره گرفتن بلاخره موفق شدم بگيرم Shockh ده باري زنگ خورد ديدم جواب نمي ده خواستم قطع كنم كه ديدم جواب داد
ويولت:سلام فريد:love:love…..خوبي؟(غلط کردی چه عشقی از خودش در بکرده ،ويولت نوشت)
من:مرسي خوبم تو خوبي؟كجايي؟
ويولت:…..كرج…چيزي شده؟
من:نه:surpriseمگه قرار بود چيزي بشه؟
بعد يه دفه ديدم صداي جيغ مياد:surpriseبعدش هم صداي گريه:surprise
من:چي شد؟:surprise
ويولت بريده بريده از شدت گريه:……دو نفر از پشت من و گرفتن
من:چي؟گرفتن؟:surpriseكي گرفتت؟:questionالو الوووو الوووووو
بعد تلفن قطع شد هر كاري هم كردم موفق نشدم دوباره تماس بگيرم:sick
بعد شب ساعت 1 بود اومدم تو كامت دوني و نوشتم كه ويولت رو دزديدن براش دعا كنيد و فردا هم منتظر آپ نباشيد:teeth
منم حساس :thinking(شکلک از ويولت)تا صبح از نگراني خواب به چشمام نيومد به خودم مي گفتم يعني چه اتفاقي افتاده نكنه جدي جدي يه بلايي سرش آوردن؟نكنه دزدينش؟:question
خلاصه تا خود صبح يه لحظه اين افكار راحتم نمي ذاشت.به سه نفر بيشتر از همه مشكوك بودم اوليش هومان بودگفتم شايد جريان فيلمنامه به گوشش رسيده و خواسته انتقام بگيره بعد گفتم نه بابا هومان كه ازدواج كرد رفت
نفر بعدي كه بهش شك داشتم اون پسر قزوينيه:nailbiting بود كه چند بار ايميل و كامنت براي ويولت فرستاده بود و به خيال خودش خواسته ويولت رو بترسونه بعد گفتم نه اون ترسو تر از اين حرفاست كه بخواد همچين كارايي بكنه:laughing
نفر بعدي كه خيلي بهش شك داشتم اميد بود:teethگفتم حتما بحث بر سر انتخاب بازيگر بالا گرفته زده يه بلايي سر ويولت آورده:nailbiting(شکلک از ويولت:rolling)
تو همين فكرا بودم كه حدود ساعت 7 صبح خوابم برد از خواب كه بيدار شدم ساعت11 بود وبلاگ رو باز كردم ديدم نه هيچ خبري نيست به موبايلش زنگ زدم ديدم خانم شاد و شنگول تو شركت نشسته بعد پرسيدم ديشب چي شد؟چرا جيغ زدي؟اونم تمام ماجرا رو تعريف كرد منم وقتي فهميدم خوشبختانه هيچ اتفاقي نيوفتاده با خيال راحت گرفتم خوابيدم و كسري خواب رو جبران كردم:laughing
حالا شما اگه جاي من بوديد چه فكري مي كرديد؟:sick
پيوست:متاسفانه ويولت امروز نمي تونه آپ كنه:confusedمنم از فرصت استفاده كردم تا در مورد پست ديروز و كامنتهاي چند روز پيش كه باعث نگراني بعضي از دوستان از جمله سوك سوك :loveو موناي عزيز:loveشده بود توضيحاتي بدم اون قسمتهايي هم كه تو مكالمه نقطه چين گذاشتم قسمتهايي هست كه صدا قطع و وصل ميشد واصلا متوجه نمي شدم چي ميگه.


نظرات شما


  1. مهديس در 05/11/10 گفت :

    اول


  2. مهديس در 05/11/10 گفت :

    #silly باورم نميشه


  3. مهديس در 05/11/10 گفت :

    سومی هم مال خودم


  4. مهتاب در 05/11/10 گفت :

    #worried


  5. آورا در 05/11/10 گفت :

    سلام. ترجيحا بهتر بود اون متن را نمينوشت. ادم کلی وحشت ميکنه!!!
    ولی کلی اينجور سو تفاهمها موجی خنده ميشه بعدش.
    اميدوارم هميشه سرحال و شاد باشی.


  6. مهديس در 05/11/10 گفت :

    ويولت جون معذرت ميخوام بابت شيطونی که تو کامنت دونی دو پست آخری کردم#heart


  7. نگار در 05/11/10 گفت :

    اول#grin


  8. مهديس در 05/11/10 گفت :

    #surprise نگار جون خوبی عزيزم #thinking


  9. پیشگو در 05/11/10 گفت :

    خدا رو شکر که چیزی نشده بود…
    من اگر بودم که می مردم از نگرانی! این ویولت هم که هر روز شرش شلوغه #cry
    خبراییه؟ به ما هم بگید….#grin


  10. مهديس در 05/11/10 گفت :

    من که حسابی با کامنت فريد جا خوردم و ترسيدم .


  11. مهديس در 05/11/10 گفت :

    ولی با اين حال فريد تو هم خوب استعداد داستان نويسی داری روش فکر کن فکر کنم موفق ميشی#grin


  12. نرگس در 05/11/10 گفت :

    فرید جان تو اگه ویولتو ببینی میفهمی که اصلنم دزدیدنی نیست!
    بیشتر به درد کتک خورا تو فیلمای بزن بزن می خوره!
    جان خودم#grin


  13. صدف در 05/11/10 گفت :

    اين سريال تا اخر ماه رمضون ادامه داره؟؟#thinking


  14. نازمهر در 05/11/10 گفت :

    حالا فريد واقعا اين فکرو کرده بودی يا بازم داری بچه ها رو سر کار می ذاری#winking


  15. ولنتاین در 05/11/10 گفت :

    #sick آخی چرا انقده فریدو اذیت می کنین#thinking بده بچه انقدر حساسه#hug


  16. سلام.
    آخی فريد به خدا دلم سوختيد برات.چقدر تو اون شب زجر کشيدی واااااای ببينيد تو رو خدا جوون مردمو چطور دچار استرس ميشه.#winking #grin ميگما شم پليسيتم بد نيستا


  17. مسعود در 05/11/10 گفت :

    بچه ها نگار راس ميگه اول شد.يه نيگاه به وب تازه تاسيسش بندازيد#eyelash


  18. سحر در 05/11/10 گفت :

    خيلی جالب بوده.. ايده خوبی بهم دادين. مرسی………#applause


  19. سعيد در 05/11/10 گفت :

    آخی #thinking چه اشتباه کوچکی کردی فريد جون.فقط باعث شدی صدو ده هزار بار تلفن ۱۱۰ به صدا دربيايد واون شب تمام کارآگاهان تهران به جستجوی خانم ويولت بپردازند.و ما نيز از غصه ونگرانی به زير سرم برويم.و….#angry #angry #angry


  20. من الان آپ کردم.یه مطلب راجع به جنبه
    ويولت و فريد عزيز دوست دارم نظرتونو بدونم.فريد بيای هااااااااااا


  21. فريد در 05/11/10 گفت :

    نه بابا سر کاری نيست باور کنيد همه ی ماجرا همين بود #grin
    اون قسمتهای داخل () رو خود ويولت اضافه کرده #laugh اونجا که نوشتی غلط کردی …..کلی خنديدم#rolling


  22. فريد در 05/11/10 گفت :

    بچه ها اگه کامنتهای امروز به ۱۰۰ برسه از فردا من جای ويولت اپ می کنم#grin


  23. الهام۱ در 05/11/10 گفت :

    سلام
    آفرين که همه ماجرا رو تعريف کردی
    سوتی بدی بود ولی فکر کنم هر کی جای تو بود همين فکرها رو ميکرد فقط شايد بجای اينکه اون کامنت وحشت انگيز ناک رو ميذاشت می شست غصه ميخورد و گيس هاشو ميکند شايد هم به کسی يواشکی خبر ميداد و دنبال چاره می گشت …
    شاد باشی


  24. سارا در 05/11/10 گفت :

    آفرين آقا فريد.آدمو ياد مسيحی گناهکار ميندازی با اين اعترافت#grin


  25. احوال موسيو پوآرو؟


  26. بهانه در 05/11/10 گفت :

    سلام آقافريد ميگم اسم خانمها بددررفته كه شكاك هستن وفكرهاي بيخود ميكنند و كلي هم يك كلاغ و چهل كلاغ مي كنند. ولي ظاهرا؛ آقايون هم …بله….
    ولي نه شوخي كردم حتما ويولت از داشتن دوست خوبي مثل شما خوشحاله كه به خاطر نگراني تا صبح خوابتون نبرده اگر من بودم تا برسم توي رختخواب قضيه رو فراموش كرده بودم#rolling


  27. فريد جون مرسی که اومدی.#smile


  28. کرم دندون در 05/11/10 گفت :

    #laugh #rolling
    بابا فيلم سينمايی شد که اين!!


  29. فرایزدی در 05/11/10 گفت :

    خوب من هم جای تو بودم فکر ميکردم بلايی سر ويولت اومده.


  30. arashl در 05/11/10 گفت :

    khoda ro shokr ke etefaghi nayoftade bood.vali khob are,farid hagh dashte negaran beshe.


  31. ارام در 05/11/10 گفت :

    همينقدر که ويولت خوبه جای شکر داره. خدا رو شکر. همين.#kiss #heart اينها برای ويولت بود نه فريد#worried . شاد باشی.


  32. نسیم در 05/11/10 گفت :

    مرسی فريد و نوشتنش


  33. سانار در 05/11/10 گفت :

    لطفا يه کامنت بيشتر نذارين!! می ترسم به ۱۰۰ برسه و از فردا فريد آپ کنه!! حالا تصور کن همه چی رو هم بخواد اينجوری برداشت کنه و بعد واسه ماها تعريف کنه!!#sick #laugh


  34. لئون در 05/11/10 گفت :

    دردونه ميدونه؟#smile


  35. میگم فرید تو ختما آی کیوت خیلی بالاست نه؟؟؟؟؟؟آخه من موندم این همه هوشو از کجا آوردی .آخه آی کیو این دیگه چه مدل نگرانیه از خودت در وکردی#rolling #grin


  36. ويولت در 05/11/10 گفت :

    به لئون:
    نه نميدونم يعنی اونقدر اهميت داره اين فريد که بهش بگم#sick #grin
    حالا هی کامنت بذاريد بشه ۱۰۰ تا اين فريد چشم در نيومده#winking با يه تيپا منو بندازه بيرون#worried از من گفتن بود#nottalking
    #smug


  37. شقايق در 05/11/10 گفت :

    #rolling


  38. فريد در 05/11/10 گفت :

    بابا من چی کار کنم
    تقصيره داييشِ که اين همه جا رو گذاشته رفته تو کوره خونه خريده#sick
    آخه يکی نيست بگه مرده حسابی جا قحطِ رفتی تو کوره زندگی می کني#rolling


  39. هاله در 05/11/10 گفت :

    از خنده مردم ویولت. یک همچین اتفاقی هم برای ما افتاد که حالا شاید یه روز نوشتم‌اش. خدا رو شکر که ویولت منو ندزیده بودن. #kiss #heart


  40. آبچينوس در 05/11/10 گفت :

    ممنونم ويولت جان . رسيد به دستم.
    بعدش هم اين آقا فريدو به دلشوره ننداز قربونت!#winking


  41. پانی در 05/11/10 گفت :

    من کامنت نمی ذارم تاصد تا نشه#silly


  42. آبچينوس در 05/11/10 گفت :

    ميگم حالا از اين حرفا گذشته، فريد راست ميگه داييت واسه چي رفته توي كوره زندگي ميكنه؟#laugh


  43. الهام در 05/11/10 گفت :

    #rolling


  44. فرزانه در 05/11/10 گفت :

    بابا اند نگرانی. اند احساس برادرانه#smug . عزيز دل برادر.


  45. شهلا در 05/11/10 گفت :

    فريد جان باید بگم پس هنوز ویولت رو نشناختی که چه شیر زنیه#winking #flower


  46. فرزانه در 05/11/10 گفت :

    ااا. مهديس ! بالاخره موفق شدی . بابا عجب پشتکاری.من آخرين کامنت رو می ذارم ديگه نزارين وگرنه از فردا بايد بی خيال ويولت بشيم و قصه های پليسی بخونيم جيگر(به سبک برره ای)


  47. نلی در 05/11/10 گفت :

    حالا چرا ويلی امروز نمی ياد آپ کنه آقا فريد؟ #eyelash


  48. ياسی در 05/11/10 گفت :

    سلام
    اين چند روزه که من نتونستم بيام چقدر اتفاق افتاده اینجا#silly #rolling
    دلم برا اينجا تنگيده بيد #hug #hug #heart #heart


  49. sara در 05/11/10 گفت :

    #laugh چه بامزه….ولی من به فرید حق میدم که نگران بشه و اینجور تصور کنه#smile


  50. مريم در 05/11/10 گفت :

    اين فريدم چه قوه تخيلی داره
    خوب اگه اينقدر نگران بودی چرا دوباره تماس نگرفتی#thinking


  51. ليلا در 05/11/10 گفت :

    عاشقيه و هزار و يک دردسر#winking نگرانی و بيخوابی . به مراد دلت برسی فريد جون .


  52. پويا در 05/11/10 گفت :

    سلام…ويولت چرا به من سر نميزنی..خب منم زياد اينجا نميام..ولی ما ۲۰ نفريم پس حق با ماست…منتظرتم


  53. فريد در 05/11/10 گفت :

    به نلی:
    نلی جان امروز يکم کارش زياد بود نتونست آپ کنه
    به مريم:
    بابا گفتم ديگه هر کاری کردم ديگه نشد بعدش تماس بگيرم شارژ گوشيش تموم شده بود#silly


  54. سوک سوک در 05/11/10 گفت :

    #flower #heart #flower


  55. ندا در 05/11/10 گفت :

    بابا دل سوز#grin
    برای داش فريد#heart #flower


  56. sara در 05/11/10 گفت :

    حالا که ویولت نیست بیاد دعوامون کنه،من یه جوک بی مزه بگم:یه بنده خدایی از ساختمون میفته پایین،یادش میره که چی باید بگه.واسه همین داد میزنه،میگه:آآآآخخخخخ سوخــــتــــــــم#grin


  57. رابعه در 05/11/10 گفت :

    اهان که جريان از هين قرار بوده
    فرید چقدر نگران شدی که تا صبح خوابت نبرده #yawn آخی
    فريد برات کردمش ۵۶#laugh


  58. نگاه در 05/11/10 گفت :

    #sad به من سر نمي زني #sad


  59. #rolling فريد جان حق داشتی عزيز منم بودم از اين فکرا می کردم شايد هم همون موقع زنگ می زدن ۱۱۰ می گفتم ويلی ور فيلم نامه اش دزديدن دو نفر هم از پشت ويلی رو گرفتن #sick


  60. شهرزاد در 05/11/10 گفت :

    #rolling #rolling #rolling


  61. سودابه در 05/12/10 گفت :

    سلام من اولين باريه که اينجا نظر ميدم و خيلی خوشحالم که تو اينتور جايی دارم نظر ميدم. همين