یک مقاله

ِيک مقاله که با ايميل برام فرستادن،حقايقی قابل تأمل:
فرماندار مستبدي است ولي همه او را دوست دارند چون مى دانند بى فرمان او تمام دستگاه ها از كار مى افتد پس بى هيچ گله و شكايتى از او فرمان مى گيرند، اما امان از آن وقتى كه لكه اى كوچك برروى اين فرماندار سايه بيندازد، لكه هرجا كه سايه انداخته باشد فرماندار در آن بخش قدرت فرماندهى اش را از دست مى دهد و فرماندار در فضايى پر ازبى فرمانى به خواب مى رود. ام اس يكى از انواع بيمارى هاى مغز و اعصاب است كه به زبان ساده يعنى پلاكهايى (لكه) برروى مغز ايجاد مى شود كه قدرت مغز براى اداره بدن از دست مى رود. اين گزارش نگاهى اجمالى به زندگى يك فرد مبتلا به ام اس است.
برگه ام آر آى را نشان مى دهد، دستش اين سو آن سوى تاريخ مى چرخد، آخر اين همان تاريخى است كه دكتر روبرويش نشست و گفت چه بر سرش آمده است، هفت سالى از آن زمان مى گذرد اما هيچ چيز از خاطرش پاك نشده است. نه اشكهايى كه ريخته، نه ترس از رفتن، نبودن و نزيستن و نه آرامشى كه پس از دو هفته بر وجودش چتر مى اندازد.آنفلوانزاى سختى گرفتم، بدنم در تب مى سوخت و بى حس و لمس شده بود، بعد از سه روز وقتى چشمهايم را باز كردم دنيا را به دو نيم مى ديدم، نيمى در ديدن و نيمى در نديدن.
پلاك هايى روى بخش بينايى مغزش نشسته است. براى همين فرمان ديدن مغز را دچار اختلال مى كند،اينها همه يك معنا مى دهد: ام اس. البته از نوع بدخيم. چون ممكن بود اين لكه كمى اين سو و آن سوتر مثلاً برروى نخاع بنشيند و سيستم عصبى – حركتى بدنش را از كار بيندازد. شايد هم كمى بالاتر مثلاً روى بخش تكلم و …
خوش خيم يا بدخيم، او در ۲۱ سالگى مبتلا به ام اس مى شود تا زندگى اش در مسيرى جديد به حركت درآيد.
مخارج كمرشكن درمان بيمارى كه قرار است تا آخر عمر آن را يدك بكشد با هم آميخته مى شوند و معمولاً معجونى عجيب و غريب درست مى كنند كه تحمل آن سؤال برانگيز مى شود.
هزينه ويزيت دكتر، قرص، ويتامين و آمپولهايى كه براى درمان استفاده مى كنيم، سرسام آور است به خصوص اگر بيمه نباشى به عنوان مثال هزينه خريد آمپول آوانكس و آمپولهاى مشابه آن ۲۷۲ هزار تومان است كه با بيمه ۴۲ هزار تومان مى شود به اضافه هزينه هاى ديگر درمان در مجموع ماهيانه چيزى در حدود ۶۰ هزار تومان مى شود كه اصلاً هزينه كمى نيست.
بيمارى تنگدستى نمى شناسد، بايد پول خرج كرد تا حادثه بدى اتفاق نيفتد اما چه انتظارى مى توان از دستهاى پدرى داشت كه به تازگى ورشكسته شده است. «كمك هاى انجمن در يك مقطعى قطع شد و هزينه درمان براى پدرم سنگين بود براى همين تصميم گرفتم براى مدتى درمان را قطع كنم، چهار ماهى مى شد كه درمان را قطع كرده بودم و در ظاهر حالم خوب بود اما ناگهان حمله اى بهم دست داد كه كارم به بيمارستان كشيد، البته به خير گذشت».
هميشه به خير مى گذرد. اصولاً اتفاقى نمى افتد مگر اينكه خيرى در آن باشد؛ اما وقتى رئيس صنف پدرت بى هيچ اطلاعى از تنگدستى خانواده زنگ بزند و جوياى احوالت شود، ديگر بر اين شكى باقى نمى ماند كه خدا مراقبت است. «هيچ كس چيزى به ايشان نگفته بود، خودش زنگ زد و وقتى فهميد براى درمان دچار مشكل هستيم هرماه هزينه اى براى درمان من انجمن كمك مى كند تا مشكل مالى مانع درمانم نشود، اينها همه نشانه خداوند است خدايى كه هرچقدر شكرش را هم به جا بياورم كم است».
مگر نمى گويند سلامتى بزرگترين نعمت بشر است، پس مگر مى شود كسى اين نعمت عظيم را نداشته باشد و نه تنها راضى بلكه خوشحال باشد و شكرانه به جاى بياورد؟! صدبار ديگر از خود مى پرسى مگر مى شود مگر مى شود؟! معتقد است اين لطف خدا بوده و به قطع حكمتى در آن بوده است. از وقتى فهميدم بيمارم همه چيز تغييركرد، از خودم گرفته تا زندگى و سرنوشتم همه و همه بعد از گرفتن ديپلم و قبول نشدن در دانشگاه خانه نشين مى شود دوسالى اينگونه مى گذرد تا ام اس مهمانش مى شود، همزمان با مطلع شدن از بيماريش به طور ناگهانى با هنر نقاشى روى پارچه آشنا مى شود. همت عالى به كار مى گيرد تا سه روز در هفته از خيابان پيروزى خود را به ميدان نوبنياد برساند تا اين هنر را فرا گيرد كه ياد هم مى گيرد. حالا شش سالى مى شود كه قلم موى پر از رنگ را بر روى پارچه مى لغزاند تا از دل پارچه هاى ساده و بيجان گلهاى رنگارنگى براى روميزى، روتختى، آباژور، روسرى و .. بروياند.
بيمارى ام را دوست دارم چون خدا خواسته است، هركسى دراين دنيا سهمى دارد، سهم يكى در بيمارى و سهم ديگرى در سلامتى است اينكه ديگر چانه بردار نيست.
براى صدمين بار از خودت مى پرسى مگر مى شود؟! چرا نمى خواهد باور كند اين بيمارى خيلى چيزها را از او گرفته و به او تنهايى ابدى ارمغان داده پس چرا شكر مى كند، چرا سرتسليم فرود آورده است، چرا؟ چرا؟
خواهر كوچكش گويا سؤالهاى نپرسيده مرا مى شنود و مى گويد: «خدا بندگانى را كه دوست دارد، سخت تر امتحان مى كند و اگر تو يك قدم بردارى او صد قدم به سوى تو برمى دارد».
قانع نمى شوى، كلمات را به بازى مى گيرى، لعنت به زندگى و جوانى مى فرستى شايد يك كلمه از گله هاى شبانه اى كه به خدا كرده است در گوش ات طنين اندازد اما دريغ از يك نوا و تو مى بازى چون او راضى راضى است.
زيبا و شاداب است و بيمارى آنقدر خوش خيم بوده كه تو در دهها، صدها و شايد هزارها نگاه نتوانى بفهمى او دردى دارد كه حتى شنيدنش براى خيلى تحمل ناپذير است، مثل تمام آنانى كه براى شنيدن يك بله به سراغش آمدند اما وقتى از ماجراى بيمارى اش مطلع شدند، رفتند براى هميشه.
دلش نگرفته، به حال جوانيش غصه نخورده، رخت سفيد برتنش آرزو نكرده است؟ عطش شنيدن مامان گفتن يك طفل را چطور؟ شانه هايش را بالا مى اندازد و مى گويد: «مگر من دوست دارم برادرم با يك بيمار ازدواج كند كه توقع داشته باشم جوانى با من ازدواج كند؟ از اين گذشته باز خدا را شكر مى كنم كه قبل از بيمارى ازدواج نكردم چون خيلى از بيماران متأهل ام اس به خصوص آنهايى كه مبتلا به نوع بدخيم هستند مورد آزار همسران خود قرار مى گيرند و درنهايت طلاق مى گيرند.»
روى مغزت لكه اى ديده نمى شود پس جريان فرمانها بى هيچ كم و كاستى از ميان رگهاى عصبى ات مى گذرد و به تو اين فرصت را مى دهد كه درست ببينى، بشنوى، حرف بزنى، راه بروى و … و تو اما چگونه از اين فرصت استفاده مى كنى؟


نظرات شما


  1. ناشناس در 05/03/09 گفت :

    #grin


  2. ناشناس در 05/03/09 گفت :

    آخيش#devil


  3. نگار در 05/03/09 گفت :

    #smile


  4. ناشناس در 05/03/09 گفت :

    چيزي كه مسلمه اينه كه ما شكرگزار سلامتي خود نيستيم


  5. نگار در 05/03/09 گفت :

    «خدا بندگانى را كه دوست دارد، سخت تر امتحان مى كند »
    اين جمله تنها دلخوشی يک بيمار


  6. نگار در 05/03/09 گفت :

    ويلی جون سلام
    اميدوارم هميشه سرحال و تندرست باشی. امروز با اينکه اصلا حوصله نداشتم رتبه خوبی گرفتم. نفر دوم شدنم هم بد نيست. مطالب چند روز پيشت رو هم خوندم ولی من تجربه‌ای که در مورد حست موقعيکه که خبر ازدواج هومان رو شنيدی رو دارم. فکر کنم بفهمم چی ميگی. دوست دارم#kiss


  7. نازنين در 05/03/09 گفت :

    هركي از اين دنيا يه سهمي داره ؟؟ چه جوريه كه خدا به بعضي ها با زجر دادنشون نزديك مي شه !! مگه نمي گن خدا بنده هاش رو دوست داره ،‌ ارحم و الراحمينه ؟؟؟ جريان اين حكمتها چيه !!


  8. بهانه در 05/03/09 گفت :

    #cry


  9. سوسمارنارنجی در 05/03/09 گفت :

    ميرم همين الان از خدا معذرت بخوام… بد جوری ناشکری کردم يه چند وقته… ممنون.. خيلی چيزا فهميدم


  10. ولنتاین در 05/03/09 گفت :

    lکسی که بیماره هم حق زندگی داره. خیلی از خانمها یا آقایون هستن که بیمارن اما زیندگی مشترک خوبی دارن. بستگی به خود اون آدمها داره. ویولت جان ، خیلی خوبه که با واقعیت کنار بیایم. هنر بزرگیه. تو هم که آخر هنرمندی هستی #winking


  11. مهرک در 05/03/09 گفت :

    ويولت عزيز. ديشب داشتم دفتر یادداشتهامو می خوندم. خيلی اتفاقی به جايي رسيدم که نقطه ی آغاز بيماريم بود . تمام دغدغه ها و لجبازيهايی که با زندگی داشتم و مواضع احمقانه ای که با سرسختی پاشون وايساده بودم. البته اون موقع خيلی موجه و منطقی جلوه می کردن. خيلی خنده دار بود. چون من داشتم مبارزه ای رو مرور می کردم که حالا می دونم نتيجه ش چی شده ولی اون موقع عجيب غيرممکن جلوه می کرد. ( اگر كسي به من هشدار مي داد هرگز باور نمي كردم.) من طومار زندگي گذشته ي خودم را در نور مي ديدم و در جايگاه داوري سخت به قضاوت نشستم. نهفته ترين خواستهاي من از زندگي و آنچه با سرانگشت انديشه ام نوازش مي دادم هر چه كه بود بدون شك ؛ ام اس؛ نبود. شايد اين قيمت بزرگ شدن و متحول شدن منه. اما اگر بخوام راست باشم بايد برات بنويسم چيزي كه منو مي فشاره اين نيست كه بيمارم بلكه ترس آشناييه كه آيا من متحول شدم؟ و آيا اين تلنگر و اشاره ي خداوند، روزگار يا نقب احساسات ، از من چيزي تازه، قابل تامل و در يك كلمه انسان ساخته؟ ………… كاش هرگز فراموش نكنم كه چه دورانهاي سخت جانفرسايي رو گذراندم. از خوندن وبلاگت هر روز صبح پيش از شروع كار لذت مي برم و هر روز با اين فكر كارمو شروع مي كنم كه خوب امروز ويولت چه طور بوده ؟. شايد من در تو از سر خودپسندي خودم رو جستجو مي كنم؟ ….


  12. ولنتاین در 05/03/09 گفت :

    اکسی=کسی زیندگی= زندگی!!!!


  13. parisanazam در 05/03/09 گفت :

    طبق معمول من يه کم عقب هستم ولی ديدی بهت گفتم اين ادما فقط تکيه گاه می خوان و مطمعن باش خرتر از ماها جايی پيدا نمی‌کنن بعلاوه اينا با ازدواج مجدد و عدم سازش با دومی نشان می‌دن که چقدر متزلزلن تو فقط از خدا بخواه خوشبخت شن و ديگه يادی از ما نکنن#flower


  14. سعيد در 05/03/09 گفت :

    خيلی عالي بود …این جمله (وتو اما چگونه از اين فرصت استفاده می کنی؟) هنوز فکرم رامشغول کرده…#thinking


  15. arashl در 05/03/09 گفت :

    are,ino too iranms ham khoondam.ishala ke hame salemo sarehal bashan ke midoonam nistan#cry


  16. ساتين در 05/03/09 گفت :

    مقاله جالبی بود.بخصوص نتيجه گيريش .کاش آگاه باشيم همونطوری که گفتی


  17. نگار در 05/03/09 گفت :

    #flower


  18. شيرين در 05/03/09 گفت :

    ويولت عزيزم از اين حال و هوا بيا بيرون. اينا واقعيت‌های زندگی است و در توانايی هيچکس نيست که آن را تغيير بده. پس سعی کن فکرت را کمتر درگير خاطرات شروع بيماری خودت کنی و اميدوار به آينده باش (البته متوجه شدم که این مقاله مربوط به تو نیست ولی به نوعی ….).


  19. ققنوس در 05/03/09 گفت :

    برم سر فرصت بخونم#winking


  20. هيلا در 05/03/09 گفت :

    اصلا زنده بودن يک فرصته.. به اينکه آدم چندين بار به اين دنيا مياد اعتقاد داری؟ يک بار پولدار .. يک بار فقير .. به هر حال با اينکه خدا بد جوری جديه و گاهی خيلی سخت ميگيره ٬ته دلم يکی فرياد ميزنه که خيلی خيلی مهربونه . والا اين طور که ميگن لذت انسان واقعی شدن اينقدر وصف ناپذيره که لابد اين دو روز دنيا رو مي ارزه کمی به خودمون سخت بگيريم .. يا دنيا بهمون سخت بگيره. در هر حال من که روزانه از خدا عاجزانه ميخوام کمتر حالگيری کنه و رحم کنه به حال هممون #brokenheart خدا جون ! تو رو جون خودت کوتاه بيا#blush
    پانویس: ويولت جون عاشقتم #heart


  21. احمد در 05/03/09 گفت :

    سلام به ویولت عزیز امیدوارم که هرچه سریعتر بهبودیت را به همه وبلاگ نویسها اطلاع بدی. خبری دارم که امیدوارم برات شادی بخش و امیدوارکننده باشه. خواهر من هم ۱۳ساله به ام.اس مبتلاست . برای او هم دعا کن.
    متن خبر:
    شركت فناوري زيستي سيناژن بزودي توليد داروي درمان بيماري ام اس با نام “اينترفرون بتا” را در ايران آغاز مي‌كند.
    “بابك خوئين” مدير بازرگاني شركت فناوري زيستي (سيناژن) روز دوشنبه در گفت و گو با خبرنگار علمي ايرنا با اعلام اين خبر افزود: اين دارو با همكاري مشترك شركت سيناژن ايران و انستيتو فرانهون آلمان توليد شده است.
    وي افزود: شركت سيناژن توليد اين دارو را در دو سال اخير در دستور كار خود قرار داده و كليه مراحل توليد آن در شركت فناوري زيستي (شركت سيناژن) انجام شده است.
    مدير بازرگاني شركت سيناژن تصريح كرد: توليد اين دارو در حال حاضر فقط در آمريكا انجام مي‌شود و آزمايشهايي كه روي نوع ايراني اين دارو انجام شده نشان مي‌دهد كاملا مشابه نوع خارجي آن و در مواردي بهتر از آن عمل كرده است.
    وي با اشاره به اينكه اين دارو مورد تاييد وزارت بهداشت قرار گرفته است افزود:با كسب اجازه از گروه‌هاي متخصص نرولوژي كشور و پزشكاني كه در كار درمان بيماري ام اس هستند اين دارو تا سه ماه ديگر به توليد انبوه مي‌رسد.
    خوئين با بيان اينكه تعداد بيماران ام اس در كشور قابل توجه است افزود: سالانه ميليونها دلار براي تهيه اين دارو هزينه مي‌شود كه با توليد انبوه اين دارو در داخل كشور اين ميزان هزينه به حد بسيار كمتري مي‌رسد.
    شركت سيناژن بزرگترين توليدكننده محصولات بيوتكنولوژي دارويي و تشخيصي در منطقه است كه در “نمايشگاه فناوري زيستي ‪ ۲۰۰۵‬آسيا” موفق به كسب جايزه “نوآوري در بيوتكنولوژي آسيا ‪ “۲۰۰۵‬شد.
    اين شركت با سابقه ‪ ۱۰‬ساله در تحقيق و توليد محصولات پيشرفته، توانسته است محصولات خود را به ‪ ۲۵‬كشور جهان صادر كند.
    #applause #applause #applause


  22. پشمک در 05/03/09 گفت :

    ای بابا چی بگم………….#brokenheart #sad


  23. ويولت در 05/03/09 گفت :

    احمد جان تا اونجايی که من ميدونم اينترفرون بتا دارويه پيشگيريه و نه درمان.#sad
    که منم يکسال استفاده کردم و بهم نساخت و قطعش کردم.
    حالا شايدم تو آلفا يا بتاش دارم اشتباه ميکنم.
    ولی ممنون از خبر دهيت#heart و به اميد بهبودی همه بيماران#hug


  24. ساکورا در 05/03/09 گفت :

    ويولت جان پست امروزت خيلی من رو به فکر فرو برده


  25. شبنم در 05/03/09 گفت :

    سلامتی بهترین چیزه … خدا کنه قدرش رو بدونیم … راست میگی کمتر میشه آدم موقعی که سالمه قدر سلامتیش رو بدونه …شاد باشی …شبنم


  26. فريد در 05/03/09 گفت :

    با اين قسمت اصلا موافق نيستم (هركسى دراين دنيا سهمى دارد، سهم يكى در بيمارى و سهم ديگرى در سلامتى است اينكه ديگر چانه بردار نيست)
    من خانم دکتری رو می شناسم که خودش سرطان از نوع خيلی پيشرفتش رو داشت و تونسته بود سلامتيش رو بدست بياره و يه بار تو برنامش می گفت که من بعد از اين بيماری فهميدم که خدا چقدر من و دوست داشته که اين بيماری رو به من داده ما همش ياد گرفتيم که وقتی مشکلی برامون پيش مياد دست رو دست می ذاريم و همه چيز رو به گردن سرنوشت می ندازيم ولی غافل ار اينکه خدا قدرتی به ما داده که می تونيم همه چيز رو تغيير بديم ولی از اونجاييکه ما آدمها هميشه آسونترين راه رو انت


  27. فريد در 05/03/09 گفت :

    اوا پس بقيش کو؟#surprise


  28. فريد در 05/03/09 گفت :

    چرا اينجوری شد ۱ عالمه سخنرانی کرده بودم همش ۵ خطش اومد #cry


  29. فريد در 05/03/09 گفت :

    با اين قسمت اصلا موافق نيستم (هركسى دراين دنيا سهمى دارد، سهم يكى در بيمارى و سهم ديگرى در سلامتى است اينكه ديگر چانه بردار نيست)
    من خانم دکتری رو می شناسم که خودش سرطان از نوع خيلی پيشرفتش رو داشت و تونسته بود سلامتيش رو بدست بياره و يه بار تو برنامش می گفت که من بعد از اين بيماری فهميدم که خدا چقدر من و دوست داشته که اين بيماری رو به من داده ما همش ياد گرفتيم که وقتی مشکلی برامون پيش مياد دست رو دست می ذاريم و همه چيز رو به گردن سرنوشت می ندازيم ولی غافل ار اينکه خدا قدرتی به ما داده که می تونيم همه چيز رو تغيير بديم ولی از اونجاييکه ما آدمها هميشه آسونترين راه رو انتخاب می کنيم و همه چيز رو به گردن سرنوشت می ندازيم توی بيماری ها هم همينجوره و همه چيز رو از خدا می بينيم و ميگيم خواست اون بوده و اون رو قبول می کنيم و سعی می کنيم با هاش کنار بيايم و اون بيماری رو دوست خودمون بدونيم ولی غافل از اين هستيم که این کلمات به ظاهر کوچیک برامون به صورت یه باور در میاد مغز ما اين حرفهای چرند رو قبول می کنه و اون بيماری رو به عنوان يه دوست يا مهمون يا هر چيز ديگه ای قبول می کنه و اون رو برای هميشه دنبال خودمون يدک می کشيم یه بیماری برای من همیشه یه دشمن هستش
    يه استادی بهم می گفت مغز انسان خيلی احمق هستش من اولش که اين حرف رو شنيدم خيلی خندم گرفت اون استاد راست می گفت مغز ما با تمام قدرتی که داره خيلی احمق هستش و ميشه گولش زد کار راحتی نيست ولی شدنيه من خودم آدمايی رو می شناسم که ايدز يا سرطان يا نخاعی بودن ولی خوب شدن چون باور داشتن #flower


  30. فريد در 05/03/09 گفت :

    ايول #grin #grin اینم بقیش
    خوب شد کپی گرفتم ازش #party


  31. yaC در 05/03/09 گفت :

    واقعا خوشحالم که لکه ها روی قلبتون نيست #flower
    و من برای هزارمین بار می پرسم: مگه می شه ؟
    پ.ن.:آدرس وبلاگ جديد هم گذاشتم#grin
    و بدون اجازه هم لينک دادم#blush
    (با اجازه)#hug


  32. سانی در 05/03/09 گفت :

    راستش یه جورایی این دنیای مجازی برای من به جای آرامش شده بلای جون. مدتیه خیلی اذیت میشم و کامنتهای ناخوشایند زیاد دریافت می کنم. با فرید هم صحبت کردم ولی اون میگه این طور نیست ولی با چند تا متخصص کامپیوتر صحبت کردم و تا حدی فهمیدم که چه کسی این کارها رو انجام میده! برام غیر قابل باوره ولی انگار یه جورایی حقیقت داره. بچه ها گفتن زیاد روی این موضوع حساسیت نشون ندم. مهرناز برام آف گذاشته بود دیدم حرفهاش خیلی درسته.
    این مطلبی هم که گذاشته بودی دنیز عزیز زحمت کشیده بود و در وبلاگ گروهی ام اس گذاشته بود. ولی باز هم خوندنش ارزشمند بود.
    یه دلخوری هم داشتم که به کسی نگفتم خودم این چند روز که به وبلاگت نمی اومدم فکر کردم و هضمش کردم. با حساسیت بی جا نمی خوام دوستانمو از دست بدم. تصمیم گرفتم برای حقظ آرامش خودم یه گوشه ای آروم بنویسم تا آرامش داشته باشم نه بلای جون!
    این چند روز باور می کنی با این که این اتفاقات توی دنیای مجازی افتاده بود ولی حسابی توی افکار من تاثیر گذاشته بود. و همش هم از اون کامنت بچه گونه مارپل شروع شد. تصمیم گرقتم دیگه به این کامتهای مسخره اهمیت ندم و به خاطر همین کامنت دونیمو کاری کردم که اول کامنتها بازبینی بشه و بعد به نمایش در بیاد. اینجوری فکر کنم از این به بعد آرامش خاطر داشته باشم و وبلاگ بتونه برام جایی باشه برای راحتی نه اعصاب خرد کردن
    خاله شهلا هم توی وبلاگش نوشته بود هدف از نوشتن وبلاگ چیه. برای اون هم نوشتم.
    از تو هم معذرت بابت کامنت بی ربط به موضوعت. امیدوارم دیگه هیچ وقت دلخوری بین افراد توی دنیای مجازی پیش نیاد. چون من که دیگه طاقتشو ندارم.


  33. ويولت در 05/03/09 گفت :

    فريد جونم باهات قهر نيستم چرا فکر ميکنی قهرم؟#thinking نه با تو با هيچ احدالناسی قهر نيستم#smug فقط مسنجر رو امروز وصل نکردم که با آرامش ۳۰ تا ايميلی که برام اومده بخونم و جواب بدم.
    امروز تا الان حتی با اميد هم حرف نزدم#surprise #cry ديگه چه برسه به تو#grin


  34. ليلا در 05/03/09 گفت :

    به جهان نیامده ایم تا سالم و کامل بمانیم . امده ایم تا مانند درختان خزان کنیم درختانی که فرو می افتند اما از ریشه های سترگشان قد می افرازند و زندگی را از سر میگیرند .


  35. ليلا در 05/03/09 گفت :

    در ضمن خبری را که احمد داد من هم دیروز شنیدم . باعث خوشحالی و امیدواریه .#heart


  36. دنيز در 05/03/09 گفت :

    سلام
    من هم این مقاله را و چند وقت پيش در وبلاگ گروهی گذاشته بودم .
    من فردا تهرانم دوست دارم بتونم ببينمت.#flower


  37. پدر اروند در 05/03/09 گفت :

    سلام بر ويولت عزيز
    مطابق اغلب موارد؛ درست می گويی! آدمها فقط زمانی به ارزش واقعی چيزی که دارند پی می برند که آن چيز در معرض نابودی قرار گيرد…
    راستی ويولت! پسر من اخيراْ در گرماگرم تماشای کارتون فرارجوجه ای که لابد داستانش را در پست قبليش خوانده اي؛ مرا مورد خطاب قرار داده که اين دنيای آزاد که جوجه ها می خواهند به سمت آن فرار کنند؛ کجاست؟! آيا می توانی کمکش کنی؟ راستی او این را هم گفته که بهترین تخم مرغ شانسی اش را به کسی می دهد که برترین پاسخ را به این پرسش بدهد! #party


  38. زيبا در 05/03/09 گفت :

    #flower


  39. رزولت در 05/03/09 گفت :

    اين تفکر مال اوقت هائی که از نظر روحی کمی شارژ باشی،درذ اين زمان ميتونی بر احساساتت غلبه کنی و به خودت بقبولونی که با وجود مشکل فيزيکی ميشه زندگی رو ادامه داد اما وقتی دلت از اوضاع موجود ميگيره، آدم همه چيز رو تيره و تار ميبينه خودش رو با افراد سالم مقايسه ميکنه و … . من در این مواقع دلم ميخواد جای هر کسی جز خودم بودم حتی دلم ميخواد جای اون پسر چوپانی باشم که فقط جز گوسفند و کوه و دشت چيزی نمیدونه اما با پاهای سالمش حرکت ميکنه.! ممکنه برای خيلی ها عجيب به نظر بياد اما فقط اونی حرفم رو ميفهمه که خودش مشکل داره.


  40. ميترا در 05/03/09 گفت :

    آدم تا زمانيکه چيزی رو داره قدرشو نميدونه ولی به محض از دست دادنش ميفهمه چه چيزی رو از دست داده


  41. آزاده در 05/03/09 گفت :

    ويولت جون ممنون که سر زدی……خیلی خیلی خوشحال شدم#hug #kiss


  42. پدر اروند در 05/03/09 گفت :

    از درج نظر ارزشمندت در سرای مجازی فرزندم ممنونم#flower


  43. فريد در 05/03/09 گفت :

    ميگم که چيزه#grin
    اِممممممممم
    کامت شماره ۱۰۵ ديروز رو ديديد؟خوب اگه نديدید بريد بخونيد خيلی با حاله
    وایسید وایسید حالا که داريد ميريد پس ۱ نگاه هم به کامنت ۱۰۶ بندازيد آخه خيلی باحالتره #rolling البته اون قسمت داخل پرانتزش رو نخونيد فکر می کنم شوخی بوده #tongue


  44. آورا در 05/03/09 گفت :

    شکر


  45. شهرزاد در 05/04/09 گفت :

    سلام ويولت عزيزم
    مطلبی که امشب تو وبلاگت خوندم
    خيلی خيلی ….حرف برای گفتن مياره
    …نميدونم حال و احوال من يادته يا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    ولی اينو خوب ياد گرفتم که تو بدترين روزها که حتی از کارهای شخصيم عاجز بودم..تونستم …مبارزه کنم
    ..چون بودم………و باز هم شاکر خدايم بود ……که قدرت مبارزه را به من داده……..


  46. hadi در 05/04/09 گفت :

    سلام عزیز وبلاگ پر محتوای دارید جزو وبلاگهای که
    ادم از خوندنش سیر نمیشه
    من میخواستم باشما تبادل لینک داشته باشم لینک شما رو هم قرار دادم اگه دوست داشتین شما هم این کارو انجام بدین


  47. چرتینکوف در 05/04/09 گفت :

    نمیفهمم اینهمه نا امیدی چرا؟ خواهر دوستم ۲۰ سال داره و فوق العاده زیباست. ایشون بیماری ام اس داره و سال گذشته با پسر بسیار فهمیده و آقایی که مقیم آمریکاست ازدواج کرد. این آقا از بیماری خبر داشت و این خانوم رو به همه دختران دیگه ترجیح داد.


  48. سبکبال در 05/04/09 گفت :

    درود بر ویولت قدرتمند …#eyelash


  49. مهدی در 05/04/09 گفت :

    شاید خیلی پر رو باشم ولی من توقع دارم اینطور مطالب رو تو بلاگ شما بخونم البته مسلما شما مختارید هر مطلبی که دوس دارید بذارید#flower
    فريد منم با پرستو موافقم هميشه نظرات تو رو ميخونم#winking


  50. نرگس در 05/04/09 گفت :

    #thinking #thinking
    بعضیا چه روحی دارن.
    چه ای میلایی داری تو ویولت…از همه رنگ
    #heart


  51. سجاد در 05/04/09 گفت :

    ویلی جلوی فرید رو بگیر#cry داره شخصیت اجتماعی منو خرد و خاکشیر میکنه#cry