کدوم پيتزا؟

حالا که بحث بحث خوش دوستان مجازيه اينم بگم:
اونروز با اميد رفتيم کافي شاپ – رستوران با خستگي خودم رو ولو کردم رو صندلي اميد ليست غذاها رو کشيد جلوم و گفت چي ميخوري؟ يه نگاهي به ليست انداختم و گفتم،
من: ژله بستني… نه نه گشنمه پيتزا بخورم بهتره!.
اميد: خوب چه پيتزايي؟
من (بی مقدمه ): از آورا هيچ خبري ندارم تو پرشين هم که نمی تونم کامنت بگذارم نگرانشم. تو خبر داري؟:confused
اميد: نه منم خبر ندارم. چي ميخوري؟
من(همانطور متفکر): پيتزا قارچ.
اميد: اگه قارچ نداشت چي؟
من(بازم متفکر): اگه از آورا خبري نداشت سبزيجات…………:eyebrow
و نگاه من و اميد:surprise که از اين جواب احمقانه تو هم گره خورد و شليک خنده مون:rolling
جواب آبچينوس به سئوال شما:
خوب! مي بينم كه ديروز من نبودم و اينجا مسايقه بيست سوالي برپا بوده و حسابي كنجكاو شده ايد در مورد معني ِآبچينوس.
راستش به فريد و آرش و ساني و بقيه دوستان بايد اعتراف كنم كه از همون پونزده شونزده ماه پيش تا الآن من همينجور دارم فكر ميكنم و هنوز نتونسته ام به نتيجه برسم كه منظور ويولت از اونجايي كه آب ميومده از مجسمه چي بوده :thinking. خوب طبيعيه كه با توضيحات شما ها هم چيزي دستگيرم نشد. اما در باره فلسفه اسم آبچينوس بايد بگم كه در موردش گمان هاي بسياري داشته اند. دوستي ميگفت اين نام يك پرنده اساطيري هست. دوست ديگري ميگفت براش تداعي كننده ي يك درخت بوده شايد به خاطر شباهتش به آبنوس. يه كسي ميگفت يه اسم تاريخي يا يونانيه و يه كسي هم ميگفت اون قسمت آبچي اش مثل آبجي ميمونه تو اصفهوني و …
صداي عطسه و آبچي و هبچي و … هم كه جاي خود داره.
اما حالا وقتشه كه خودم افشا كنم معني آبچينوسو!
آبچينوس در واقع ار تركيب حروف آ ب ث تشكيل شده و همينطور رفته جولو تا آخر. خوب واضحه كه بعد از ث ، نميتونست د باشه چون اونوقت ديگه خونده نميشد. پس شد اي بي سي اچ . بعد از اچ هم همينجور خود به خود ادامه پيدا كرد تا بالاخره آبچينوس متولد شد. به همين راحتي. خوب شايد همه ي اسمها هم در اولشون با يه همچين تكنيك هايي ساخته شده باشند. اسمهايي كه ما الآن ميگيم اين دخترونه س و اونيكي پسرونه! اين مال فرهنگ تركيه اونيكي مال كردي و و و
فكر كنيد مثلا همين آرش شايد اولين بار يكي از اجداد تاريخي ما از اين تركيب آ-ر-ش خوشش اومده لابد و بعدش هم شده اسم سردار ايراني!
به هر حال آبچينوس اولش كه به دنيا اومد با اين هدف بود كه يه چيز نويي باشه و به خاطر عجيب غريب بودنش توي ياد آدما بمونه و هيچ زمينه ذهني اي هم از قبل نداشته باشند و براي مردم ، ياد آور جنسيت و قوميت و مليت و سن و سال نباشه. مي خواستم حس كنجكاوي رو در شنونده و خواننده ( البته بهتره بگم بيننده. چون توي وبلاگم بيشتر از اينكه چيزي بنويسم ، عكس ميذارم) برانگيخته كنم. يه چيزي رو هم بگم. آبچينوس ، يكي دوسال قبل از وبلاگ آبچينوس متولد شد. يعني الآن از يه قدمت حدود چهار ساله برخورداره. شايد هم بيشتر!


دیدگاه ها خاموش