دوردونه و کتک1

از کتک خوردن دوردونه شروع ميکنم فکر ميکردم شايد يادتون رفته باشه ولي ديدم نخير هنوز بعضيا يادشونه و به وفاي به عهد دعوتم ميکنن.!!!:shades
اونروز ميخواستيم بريم بهشت زهرا و ودوردونه به عادت آخر هفته خونه ما بود وقتي سوار ماشين شديم مامان از دوردونه پرسيد پس عينکت کو؟( چشماي بچه آستيگماته و تنبلي چشم هم داره که گفتن شايد با عينک زدن تو سن پايين مشکل حل شه) دوردونه هم جواب داد تو جيبم گذاشتم. از اونجايي که اين بچه وقتي با ماست تره هم واسه امر و نهيمون خورد نميکنه:eyebrow هرچي بهش گفتيم عينک که مال جيب نيست بايد رو چشمت باشه گوش نداد که نداد.
رسيديم به باغ گل همه پياده شدن غير من و دوردونه که ديدم اونم پياده شد و گفت برم پيش مامان بزرگ واسه مامان و بابام گل بخرم منم نه بهش نگفتم پياده شد و بعد از چند دقيقه ديدم مامان با غضب سوار ماشينش کرد و گفت کي به اين اجازه داد پياده شه؟ گفتم من. گفت اگه تو اين شلوغي گم ميشد چي؟ گفتم چشمم بهش بود.
رسيديم به قطعه مورد نظر من رفتم يه صندلي کوچولو تا شو براي خودم گذاشتم ونشستم و رفتم تو حال و هواي خودم دوردونه هم يا لابلاي قبرها ميدويد و بازي ميکرد يا تو پخش خيرات کمک ميکرد به طرف قطعات ديگه حرکت کرديم و جاتون خالي فلافل گرفتيم و خورديم و فاتحه فرستاديم نزديک عصر رسيديم خونه داييم (طبقه زيرش برادرم اينها ميشينن).
شاهنگ وقتي چشمش به دوردونه افتاد پرسيد عينکت کو؟
دوردونه: تو جيب پالتو مه.
شاهنگ: عينک که مال تو جيب نيست برو سريع بزن به چشمت.:angry
دوردونه رفت پالتوش رو آورد و دست کرد تو جيبش من زير چشم داشتم نگاهش ميکردم ديدم رنگش پريد و چشماش هرلحظه داره گردتر ميشه:sick با عجله اون يکي جيبش رو جستجو کرد ولي نخير از عينک خبري نبود با ترس و لرز گفت نيست:nailbiting پالتو رو از دستش گرفتم به اميد اينکه بي دقت گشته پيدا نکرده خودم شروع به گشتن تو جيبهاشو کردم ولي نبود که نبود شهروز گفت شايد تو ماشين افتاده و رفت اونجا رو هم گشت ولي اونجا هم نبود.
ادامه دارد…


نظرات شما


  1. امید در 05/05/04 گفت :

    اول#grin


  2. امید در 05/05/04 گفت :

    طفلکی#worried


  3. سجاد در 05/05/04 گفت :

    قبول نیست
    به امید میرسونی
    خودم اول


  4. سجاد در 05/05/04 گفت :

    قبول نیست
    به امید میرسونی
    خودم اول


  5. سجاد در 05/05/04 گفت :

    قبول نیست
    به امید میرسونی
    خودم اول


  6. ساني در 05/05/04 گفت :

    بيچاره دردونه #brokenheart


  7. هادی در 05/05/04 گفت :

    آخی#sad


  8. bahareh در 05/05/04 گفت :

    akh akh che ehsase badi hastesh heyvonaki dordone


  9. هيلا در 05/05/04 گفت :

    اول بنويسم .. بعد بخونم #devil
    عيد به ما خوب و خوش گذشت .. اميدوارم به همه خوش گذشته باشه .. اگر هم نه از اين به بعد سال خوش بگذره #grin .. و مفيد باشه .. يک جوری که آخر سال که ميشه آدم ببينه يک آدم بهتری شده و کلی چيز ياد گرفته #heart


  10. پشمک در 05/05/04 گفت :

    خب ديگه ميشه حدس زد بعدش چی شده.#devil #grin #worried


  11. یک مامان در 05/05/04 گفت :

    عزيزم!#brokenheart


  12. نازمهر در 05/05/04 گفت :

    اولا ويولت جان می دونی ايندفعه موضوع جدی تر از اونيه که من بخوام ادا در بيارم و بيمارستان نرم. الان هم دنبال تخت خالی هستم.
    در مورد داستان دردونه هم فکر کنم باباش آخرش کتکش می زنه ديگه#sad
    بهرحال صبر می کنم ماجرا رو که کامل نوشتی اونوقت می گم آخی…#brokenheart


  13. ميترا در 05/05/04 گفت :

    بازم که ما رو گذاشتی تو خماری#yawn


  14. لئون در 05/05/04 گفت :

    بچه که اينقدر اينججوری نمی شه
    بايد کتک بخوره
    اونم حسابی
    #angry
    #grin
    برای ثکراری نشدن اينو گفتم و گرنه
    آخيييييييييييييی!!!!


  15. s در 05/05/04 گفت :

    سلام ويولت جان..با خوندن اين پستتون احساس مسئوليت عجيبی کردم! که حتما بايد بيام و براتون کامنت بذارم…در رابطه با تنبلی چشم دردونهء عزيز،نميدونم چند سالشه ولی اگر قبل از سن مدرسه ست..احتمال بهبودی چشمش خيلی خيلی زياده..پس عينکشو حتما بايد مدام استفاده کنه و البته برای درمان تنبلی چشم درکنار استفاده از عينک روشهای ديگه ای هم بکار ميره که احتمالا بهتون گفتن…اگر زمان برای درمان تنبلی چشم از دست بره در آينده مشکلات زيادی ميتونه برای فرد ايجاد کنه(مگر اينکه تنبليه چشمش از نوع خيلی خفيف باشه)..و ديگه با عينک هم نميتونه ديد کاملی داشته باشه…پس اول اينکه به يک مرکز معتبر برای درمان ببريدش و دوم اينکه هرطور که ميتونيد راغبش کنيد و اگر نشد! مجبورش کنيد به استفاده از عينک و بقيهء روشهای درمانی توصيه شده…


  16. شيما در 05/05/04 گفت :

    سلام ويولت خشگل خودم#hug
    من نبودم ٬ تازه ديشب اومدم از مسافرت تو چقد چيز نوشتی
    #silly
    الهی دلم واسه دردونه سوخت ٬ حتما توی باغ گل گمش کرده .
    امسال عيد به من خيلی خوش گذشت٬ کاش به تو هم خوش گذشته باشه#heart


  17. مهاب در 05/05/04 گفت :

    موضوع مطلب به كتك اشاره شده، اميدوارم دوردونه بي نصيب باشه. شاد زي


  18. gandom در 05/05/04 گفت :

    ookhey kooshooloo.violet joonam man 2 rooze weblog zadam age mishe baraye komak be behtar neveshtanam mano be doostat ezafe kon
    mamnoon


  19. آدم در 05/05/04 گفت :

    بينم چند نفر از اونايی که گفتن «آخييي طفلي» بچه دارن؟ #winking


  20. سانی در 05/05/04 گفت :

    الان داشتم به دردونه فکر می کردم يادم افتاد که ازش همين تصور رو داشتم . يه دختر تپلی با يه عينک گرد کوچولو. #hug
    شاد باشی


  21. سانی در 05/05/04 گفت :

    الان داشتم به دردونه فکر می کردم يادم افتاد که ازش همين تصور رو داشتم . يه دختر تپلی با يه عينک گرد کوچولو. #hug
    شاد باشی


  22. restart در 05/05/04 گفت :

    ویولت جون نوشتن این ماجرا کم طول کشید که حالا مثل این سریتلها در لحظه حساس میگی بقیه دفعه ی بعد#worried
    فعلا که ماجرا نصفه اس نظری ندارم !!!
    #hug


  23. الهام در 05/05/04 گفت :

    سلام
    دلم نميخواد آخرشو با کتک خوردن دردونه تموم کنی فعلا منتظريم … شاد باشی


  24. محيا در 05/05/04 گفت :

    اخــــــــــــــــــــــــــی…طفلک حالا يعنی کتک خورد؟؟؟سال نو هم مبارک منم اپم…مرسی


  25. شيما در 05/05/04 گفت :

    ويولت جونم ممنون و دوست دارم#heart


  26. پس چشمهای ويولت هم مشکل ممن رو داره#sad عينک زدن هيچ سودی نداره چون آستيگمات درمان خاصی نداره فقط نبايد بذره تنبل بشه #heart


  27. مژگان در 05/05/04 گفت :

    #grin حالا بچه رو به کتک دادی دوقسمتيش هم می کنی؟!


  28. ما درکش می کنيم!#winking


  29. صبا در 05/05/04 گفت :

    آخ …..ویولت جون …باز سال نو مبارک و با امید خوشی و فرخندگی اش.
    آخ …تنبلی چشم من رو از پنجم دبستان کشفیدن .حتما عینک زدن رو روش تاکید کنید اما مواظب سنگین نبودنش و ازار ندادنِ چسبی که با اون چشم قوی رو میبندن باشید و مثل مامان خانم من که انگار من هم یکی از شاگرداش هستم هم تا نکنید. زور و اخم و آخ و …… اون زمان اونقدر همه چیز به نظرِ لوس و تیتیشهِ من دردناک بود که هی ناز کزدم و تا همین الانش چشمم هم همونه که بود ( شانس آوردم که یک چشمم 10 کامله و فقط یکیش کور میزده )….به عنوان یک تجربه دار وصیت میکنیم با نینی کوچکولو ها خوب تا کنید و البته هنوز به قسمتهای اکشن نرسیده …اما لطفا کتکش رو کم تر کنید آخه بچه گناه داره …بمیرم تو اون صحنه چه حالی شده بچم ……..ما منتظر قسمت بعدی سریال خواهیم بود…..


  30. ميترا در 05/05/04 گفت :

    سلام
    اين هفته هفته ی سلامته
    من حدود يکماه وبلاگتو ميخونم
    تو مشهد يه امامزاده ای هست که هر چی حاجت داشته باشی ميده
    من برای همه ی مريضا دعا کردم
    اگه حاجتمو داد خبرم کنين
    پاينده باشی
    خداحافظ


  31. ياسمن در 05/05/04 گفت :

    سلام ويولت جون عيدت مبارک دلم خيلی واسه خوندن نوشته هات تنگ شده بود…


  32. پانته آ در 05/05/04 گفت :

    زود بقيه اش رو هم بنويس!!!!!


  33. ماهی دودی در 05/05/04 گفت :

    پس از اين بود که دردونه مورد تازيانه قرار گرفت! آره؟


  34. ساکورا در 05/05/04 گفت :

    ويولت جان بازم سال نو مبارک باشه. تعطيلات زود گذشت نه؟طفلکی دردونه .خيلی گم کردن بده .مخصوصا که عينک باشه


  35. فندق در 05/05/04 گفت :

    سال نو مبارک
    ببخشيد کمی ديره
    #smile


  36. گيسو در 05/05/04 گفت :

    قبل از اين که نظر خواهی را باز کنم ميخواستم بيام بنويسم آخی…
    ولی بعد ديدم همه همين را نوشتن#sad ولی با اينحال آخی نازی…ببوسش از طرف من
    حالا باز خوبه اين دوردونه از مامان باباش حساب ميبره دختر من که از هيشکی حساب نميبره


  37. زیتون در 05/05/04 گفت :

    کاش عينک دردونه پيدا بشه!!
    چرا داستان دلهره‌آورتو قسمت قسمت کردی؟ سرياله؟Big Smile)) آخرشو بگو دیگه…
    ويولت جون اميد عزيز زحمت کشيد و در وبلاگم نوشت. انگار خودت هم يه بار بهم گفته بودیSmile حواس نيست که#worried #blush
    در نظرخواهی قبليت و قبل‌تريت اومدم بنويسم اينو ولی هر کاری کردم نشد.


  38. زیتون در 05/05/04 گفت :

    نکنه پيدا نشده که نوشتی کتک؟
    آخی… گاهی ديگران بدون اينکه بخوان عصبانی می‌شن و… طول می‌کشه تا ما دست از عادات چندين هزار ساله تربيتی‌مون بکشيم.
    فقط اينو می‌دونم که کسی که کتک می‌زنه بعدا عذاب وجدان می‌گيره و بيشتر از کتک خورنده درد می‌کشه.


  39. parianazam در 05/06/04 گفت :

    سريال اصلا قبول نيست


  40. صبا در 05/06/04 گفت :

    سلام ويولت جون.من از دوستای شبگرد هستم ميخواستم ازتون بخوام وبلاگ منو به دوستاتون اضافه کنيد و اونو ببينيد.شما وبلاگ قشنگی داريد.ممنونم


  41. صبا در 05/06/04 گفت :

    سلام ويولت جون.من از دوستای شبگرد هستم ميخواستم ازتون بخوام وبلاگ منو به دوستاتون اضافه کنيد و اونو ببينيد.شما وبلاگ قشنگی داريد.ممنونم


  42. گلی در 05/06/04 گفت :

    سلام
    جريان اشک و عشق چيه ؟ اشک کی از عشق افتاده؟ نه ببخشيد اشتباه شد عشق کی از چشم کی افتاده؟
    جريان چيه؟ تو حالت خوبه ؟ به من سر ميزنی؟
    Big Smile
    ماچ دختر خوب
    گلی خانم جون


  43. flor در 05/06/04 گفت :

    akhe yade khahar kocholoye khodam oftadam .hamash chizasho gom mikard gahi ham khob kotak noshe jan mikard#cry


  44. سکوت مرگ در 05/06/04 گفت :

    سلام ويولت خانمی
    سال جديدت مبارک اميدوارم سال خيلی خوبی داشته باشی
    چرا بچه رو اينقدر اذيت می کنه ، گناه داره ها !‌قربانت


  45. آرش در 05/06/04 گفت :

    #grin ادامه پاورقی در اين قسمت:
    آنگاه دوردونه با ترس و لرز به سمت ماشين گام بر می داشت …#worried
    سايه های وهم ناک تباهی در اطرافش می چريدند؟!!!
    و او ميرفت به سمت پايانی دردناک(احتمالا در اطراف نشیمنگاه!!!)
    #grin ادامه در پست بعدی!!!
    #angry اسکروچ واسه يه عينک چه بلايی سر بچه آوردی؟؟؟
    #winking حالا به اندازه کافی خورد؟؟؟#grin


  46. صبا در 05/06/04 گفت :

    ویولت جون سلام.مرسی.من سوالای زیادی درباره ی وبلاگم دارم که خوشحال میشم اگه کمکم کنی.مثل درست کردن یه بیوگرافی مثل خودتون و یا آرشیو.راستی من سهشنبه از اراک به تهران میام.خیلی دوست دارم ببینمتون.دوست دارم.بای
    #hug