دل هميشه عاشق

چقدر اين نوشته دنيز به دلم نشست:
روزي شيوانا پير معرفت يكي از شاگردانش را ديد كه زانوي غم بغل گرفته و گوشه اي غمگين نشسته است.شيوانا نزد او رفت و جوياي حالش شد.شاگرد لب به سخن گشودواز بي وفايي يار صحبت كرد واين كه دختر مورد علاقه اش به او جواب رد داده و پيشنها ازدواج ديگري راپذيرفته است .شاگرد گفت كه سالهاي متمادي عشق دختر را در قلب خود حفظ كرده بود و با رفتن به خانه مرد ديگر او احساس ميكند بايد براي هميشه با عشقش خداحافظي كند .شيوانا با تبسم گفت : “اما عشق تو به دخترك چه ربطي به او دارد؟
شاگرد با حيرت گفت : “ولي اگر او نبود اين عشق و شور و هيجان هم در وجود من نبود!؟”
شيوانا با لبخند گفت : “چه كسي چنين گفته است . تو اهل دل وعشق ورزيدني و به همين دليل آتش عشق و شوريدگي دل تورا هدف قرار داده است. اين ربطي به دخترك ندارد . هركس ديگري هم جاي دختر بود تو اين آتش عشق را به سمت او ميفرستادي. بگذار دخترك برود !اين عشق را به سوي دختر ديگري بفرست . مهم اين است كه شعله اين عشق را در دلت خاموش نكني . معشوق فرقي نميكند چه كسي باشد .دخترك اگر رفت با رفتنش پيغام داد كه ليا قت اين عشق ارزشمند را ندارد . چه بهتر ! بگذاراو برود تا صاحب واقعي اين شور و هيجان فرصت جلوه گري و ظهور پيداكند !به همين سادگي
عجيب احساس کردم روي سخن شيوانا با منه هميشه دنبال علت حس هميشه عاشق بودنم بودم و غصه دار بخاطر از دست رفتن دلدار اين نوشته ها مثل آبي بود بر آتش دل هميشه عاشقم.
البته بگما هميشه هم به همين سادگي نيست ها:wink
ممنون دنيز جون


دیدگاه ها خاموش