تف تو روحت کليد!

چه حالي ميشين وقتي با خيالي به ظاهر راحت سر توالت بشينين( توالت فرنگي) و يهو همکارتون در رو باز کنه بياد تو و هردو با چشمان ورقلمبيده بگين هين!!!!.:surprise
حادثه ايي که سر من بخت کور اومد.:hypnoid
روسريم چپ و چوله شده بود رفتم تو دستشويي جلوي آينه درستش کنم بعد پيش خودم گفتم من که تا اينجا اومدم خوبه کار ديگه ام هم را انجام بدم يه خورده فکر کردم يادم نميومد در رو قفل کردم يا نه واسه اطمينان خاطر دستگيره رو چرخوندم ولي در باز نشد با خودم گفتم پس قفله ديگه.:smug
با خيال راحت نسشتم رو توالت هنوز چند ثانيه نگذشته بود که يکي زد به در منم جواب دادم کسي توهه(يا همون اِهم خودمون) طرف بي توجه به اعلام موجوديت من دستگيره در رو با خشونت چرخوند و در عين ناباوري ديدم در باز شد و همکار گرامي جلو رومه.:sick
خدا نصيب گرگ بيابون نکنه نمي دونين چه حس بديه نمي دونم با اين همه محافظه کاري من چرا بايد اين بلا سر من بياد اون بيچاره که تندي در رو بست و من فقط تونستم بگم اِ در قفل نبود؟(مثل احمق ها:eyebrow) از اضطراب ديگه نتونستم کاري کنم و شاش بند شدم:cry وقتي اومدم بيرون روم نميشد تو رويه همکارم نگاه کنم حالا خدا رو شکر هيچ جام پيدا نبود( بعد بسته شدن در يه نگاهي به وضعيت سوق الجيشيم انداختم) تا چند دقيقه همش به خودم فحش ميدادم و خودم رو سرزنش ميکردم ديدم اينطوري نميشه يک قلم و کاغذ برداشتم و هرچي دري وري بلد بودم نثار خودم رويه کاغذ کردم بعدشم مثل پاکت محرمانه کارگاه گَجت نابودش کردم اينطوري يکم احساس آرامش کردم.
بعدش هرچي با همکارم رخ به رخ شدم خودم رو زدم به کوچه علي چپ که شترديدي نديدي.
پيوست: فقط به اين اميد ميام سرکار که به قول دوردونه چند شب بخوابه و پاشه يادش بره منو کجا و تو چه وضعيتي ديده.:silly


دیدگاه ها خاموش