تولد خورشيد

دیشب شب یلدا بود. « یلدا یعنی تولد دوباره » : شب تولد خورشید. خیلی جالبه مگه نه ؟ اینکه خورشید که روز رو به تمام دنیا هدیه می کنه خودش توی یه شب ظلمانی و اتفاقا اونم بلندترین شب سال به دنیا اومده باشه. و مگه اصلا غیر از این ممکن بود ؟ مگه میشد خورشید توی روز به دنیا بیاد ؟ آخه نور در تاریکیه که مفهوم پیدا می کنه . بنظر شما اگه خورشید توی روز به دنیا می اومد اصلا کسی متوجه تولدش میشد؟ بگذریم…
رفته بودیم بیرون . برای شب چله یه کادوی کوچولو براش خریدم . با اینکه از نظر قیمت ارزش چندانی نداشت ، با ذوق و شوق ازش تعریف می کرد که من احساس شرمندگی نکنم. عادت قشنگشه . بعدشم رو به من کرد و گفت : بیا بریم قسمت جنسای مردونه رو نیگا کن .یه چیزی انتخاب کن تا برات بخرم. گفتم : کادوی تو به من سلامتی وجود نازنینته. حالا که داری میری بیمارستان کورتن بگیری به هیچ چیز دیگه ای غیر از سلامتی خودت فکر نکن . سلامتیت بزرگترین هدیه ایه که می تونی به من بدی. راستی لازم نیست توی کاغذ کادوبپیچیش . آخه دلم می خواد هرچه زودتر ببینمش.
امروز صبح خورشید من بستری شد. برای تولد دوباره اش دعا کنین.
… می آیم، می آیم، می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که دوست می دارند
و دختری که هنوز آنجا ،
در آستانه پر عشق ایستاده سلامی دوباره خواهم داد
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد …
نوشته شده توسط امید
cadeu.jpg


دیدگاه ها خاموش