غردونی

ديروز به شدت سرم از لحاظ کاري شلوغ بود يه فرم سي صفحه ايي حسابداري رو بايد تحويل ميدادم و خيلي بايد حواسم رو جمع ميکردم که غلط نداشته باشه گو اينکه سر فرمهاي قبلي وقتي طرف مربوطه فرمها رو گرفت و بررسي کرد به رييسم گفت بهتون تبريک ميگم حتي يک غلط هم نداشتين.
شب قبلش پنجمين آمپول رو زده بودم و از روز قبل تزريق مثل اين معتاد ها بدن دردم شروع شده بود که فهميدم موقع تزريق رسيده بعد تزريق هم معده درد و کشش اعصابم داشت هلاکم ميکرد ديگه سگ صفر قلي بايد خودش رو از دست من قايم ميکرد چون روش حسابي سفيد شده بود:whatchutalkingabout!!!.
صبح اميد بينوا بهم تلفن کرد گفتم امروز اصلا بهم زنگ نزن چون خيلي کار دارم و سرم شلوغه وقت نمي کنم جواب تلفنت رو بدم اونم بي هيچ حرف اضافه گفت باشه.
عصر زمان خونه رفتن اميد تلفن کرد گفت بيام دنبالت؟با عصبانيت گفتم نخير لازم نکرده تو که ميدوني اين روزها حالم خوب نيست لازم بود ماشين رو بدي همکارت؟ گفت آخه دلم ميخواد ببينمت دلم برات تنگ شده با بغض ادامه دادم تنگ شده که شده ميگم از خونه بيان دنبالم حوصله ندارم با خط يازده به خاطر تو برم خونه تازه مال من هم که خط 10 نه 11 ديگه فقط ميخوام به خودم و راحتيم فکر کنم چرا بخاطر تو به خودم سختي بدم اصلا مگه کي هستي؟ منم گشتم تو پيامبر ها جرجيس رو پيدا کردم واسه دوستي:angry!!!!(توجه کنيد وقتي تو مود قاط زدنم ديگه هيچي حاليم نيست ديگه چرا آب تو تلمبه است و چرا گوشکوب قلمبه است و…)
اميد هيچي نمي گفت و فقط گوش ميداد بعدش گفت خوب اين خيلي خوبه عزيزم که به فکر خودتي چون منم فقط به فکر تو و راحتي توام اين خيلي حس قشنگي که تو دنيا دونفر باشن که به يه نفر فکر کنن.
همين جمله اش سبب شد خفه خون بگيرم و بيشتر از اون غر نزنم:regular.
اينم بگم ها اميد جزوآقايون با سياستِ وخوب کار خودش رو ميکنه و با زبون ريختن رفع و رجوعش ميکنه مثلا ديشب زنگ زده قبل خواب و باز من عصباني بودم و به زمين و زمان گير دادم دو دقيقه که گذشت و هرچي تلاش از نوع خودش البته که به دل من نميشينه کرد و من آروم نشدم گفت بهتره بخوابي امروز خيلي خسته شدي منم با عصبانيت اينکه تلاش بيشتري نکرده گوشي رو کوبيدم رو تلفن. يه ده دقيقه بعدش پشيمون شدم با خودم گفتم گناه داره با اعصاب ناراحت بخوابه بذار بهش زنگ بزنم از دلش در بيارم وقتي شماره اش رو گرفتم ديدم موبايلش رو خاموش کرده و تخت گرفته خوابيدهShockmg!!!! اونوقت منو بگو نگران آقا بودم اصلا فکر نکرده اين دختره شايد خوابش نبره امشب هم که اعصابش ناراحته من دردسترسش باشم شايد بهم احتياج پيدا کنه واسه اينکه از تيرس ترکش خشم من خودش رو دور نگه داره و خوابش ناقص نشه تلفن رو خاموش کرده خوابيده آخه قسم حضرت عباس رو باور کنم يا دم خروس رو:embaressed؟
ويولت


نظرات شما


  1. جوادمنطقی در 04/21/11 گفت :

    SmileSmileSmile؛)


  2. جاسمين در 04/21/11 گفت :

    سلام ويولت جون. اينقدر اين اميد آقای سياستمدار !رو اذيت نکن.تو هم سياست به خرج بده . بذار يه کم هم اون عصبانی بشه !!!!


  3. ساني در 04/21/11 گفت :

    از دست تو و كارات! عصباني ميشي بشو ولي قاط نزن . شاد باشي و هميشه پر تلاش


  4. مزيم در 04/21/11 گفت :

    حالا بگو ببينم …حالت چطوره؟!غردونت خالی شد يا نه .حالا بايد گفت تو روح کی؟خودت کلاه تو قاضی کن؟؟؟؟هی ها؟!


  5. ويولت در 04/21/11 گفت :

    ببينم از ترس اميد کامنت نمی گذاريد ای ترسو ها شجاعت رو از صاب وبلاگ یاد بگیرید؟(از اون شکلک دهن باز ها)


  6. حسن در 04/21/11 گفت :

    سلام عليکم
    به ولله که از ترس صاحاب وبلاگه که کامنت نمی ذاريم! چون هر چی که بگيم به سود اميده جانم(چشمک)
    اونوقت ما که در دسترس نیستیم!تیکه بزرگه بازم گوش امید بی نواست . پس هم دلمون واسه امید می سوزه .هم یه نموره می ترسیم!
    به مريم هم بگو هردوتون. پي دو نقطه
    راستی ويولت فکر کنم پينگ نشدی. واسه همينه که اينطوری شده. خودتو پينگ کن.


  7. مريم در 04/21/11 گفت :

    جدا امروز بچه ها کجا غيبشون زده؟
    به حسن (با اجازه صاب خونه):
    ااا دست درد نکنه؟؟!! آفرين ؟!باريکلا؟!


  8. مهاب در 04/21/11 گفت :

    جانا سخن از دل كامنت گذاران مي گويي… ميگن سري كه درد نميكنه چرا بايد دستمال ببنديم… حق با حسن آقاي گل هستش… شاد زي


  9. حسن در 04/21/11 گفت :

    سلام عليکم
    با اجازه به مريم:
    بابا جون تو روح خودم! چرا ديگه عصبانی ميشی.البته اگه گيرش آوردی!(چشمک)


  10. دنيز در 04/21/11 گفت :

    سلام
    نميدونم جرا امروزهرکاری ميکردم پست آخرت باز نميشدوقتی از ويندوز می رفتم ايکس پی درست شد.واما درارتباط با پست امروزت حرفای حسن جان و تاييد ميکنم.ضمن آنکه به مریم جانو حسن عزیز ميگم بابا شما مگه کاروزندگی ندارين چرا همش تو خونه ويولت نشستين ونميرين بيرون(شوخی).
    واما ويول جان برات آرزوی کامنت های خوب خوب ميکنم.
    شاد زی.


  11. دنيز در 04/21/11 گفت :

    سلام
    نميدونم جرا امروزهرکاری ميکردم پست آخرت باز نميشدوقتی از ويندوز می رفتم ايکس پی درست شد.واما درارتباط با پست امروزت حرفای حسن جان و تاييد ميکنم.ضمن آنکه به مریم جان و حسن عزیز ميگم بابا شما مگه کاروزندگی ندارين چرا همش تو خونه ويولت نشستين ونميرين بيرون(شوخی).
    واما ويول جان برات آرزوی کامنت های خوب خوب ميکنم.
    شاد زی.


  12. دنيز در 04/21/11 گفت :

    سلام
    نميدونم جرا امروزهرکاری ميکردم پست آخرت باز نميشدوقتی از ويندوز می رفتم ايکس پی درست شد.واما درارتباط با پست امروزت حرفای حسن جان و تاييد ميکنم.ضمن آنکه به مریم جان و حسن عزیز ميگم بابا شما مگه کاروزندگی ندارين چرا همش تو خونه ويولت نشستين ونميرين بيرون(شوخی).
    واما ويول جان برات آرزوی کامنت های خوب خوب ميکنم.
    شاد زی.


  13. حسن در 04/21/11 گفت :

    سلام عليکم
    فعلا که اينجا افتاده دست ترکا!
    نبينم کسی بعد از من بيادو به اميد گير بده ها!
    به قول معروف: آي نفـــــس کـــــــــــــــــــــش


  14. ويولت در 04/21/11 گفت :

    به حسن:
    خنده با صدای بلند!!!!


  15. امان از دست اين مردا خواهر … واه واه واه


  16. سلام چقدر اين اميد شما شبيه بنده است رفتارهاش Big Smile)
    يادش بخير يه زمانی ما هم از اين خاطرات داشتيم البته طرف ما وقتايی که داشت عادت ميشد از اين پرخاشگريها ميکرد شمارو نميدوونم Big Smile


  17. مژده در 04/22/11 گفت :

    اينارو گفتی که ماهم بهت گير نديم نخير…چرا بمن سر نميزنی؟!هوم؟بعدشم اصلا بد اخلاقی بهت نمياد يه جورايی جا خوردما!!بابا یکی جلوی این حسنو بگیره!


  18. شهره در 04/22/11 گفت :

    سلام ويولت خانوم اين اميد خان نازنين رو قدرشو بدون…ديگه بيشتر از اين نميگم يه وقت نياي سر من هم غر بزني…ميدوني كه ما خيلي مخلصيم. قربانت


  19. مژده در 04/22/11 گفت :

    انقدرم نگو مثل معتادا…الان ديگه معتادی از رو دور افتاده…بگو مثل ايدزيا کلاسشم بالاتره!


  20. زيتا در 04/22/11 گفت :

    سلام.از صفحه حدا بيامرز ميام اينحا.من هم بدون ام-اس گاهی جورابم را گم ميکنم .چون هميشه عجله دارم و ميذارم تو جيبم يا کيفم٫وقتی پا درد ميگرم يادم مياد جوراب پام نيست.


  21. بی تا در 04/22/11 گفت :

    امان از دست آقايون با سياست


  22. ميترا در 04/22/11 گفت :

    عزيزم تو که حالت خيلی خوب بود و خيلی سر حال و پر انرژی بودی.چی شده که اينطور شدی؟ بابا يک کم مراقب خودت بيشتر باش.اين حالات برای بيماريت اصلا خوب نيست. باشه؟ بگو قول ميدی دختر خوبی بشی؟ آفرين عمه جون !!!!


  23. آدم در 04/22/11 گفت :

    سلام
    اولا که فکر کنم اين داستانا عموميت داره و فقط مربوط به شما نيست! پس فکر کنم همه آدم و حواها الان ميتونن احساس شما رو درک کنن. البته هرکدوم يک طرفو!
    بعدشم اينکه بی معرفت از کجا ميدونی تخت گرفته خوابيده؟! خاموش کردن موبايل ميتونه نشونه اعصاب خورد و ناراحتی و غصه تا ساعتها باشه که باعث ميشه حوصله هيچ کسی رو نداشته باشی. ميدونی که اين احساسات حسابی مسريه مگه اينکه طرف مقابل مقاومت بدنی (روحی) زيادی داشته باشه وگرنه واکسن نداره!
    آخرشم اينکه اين وبلاگ چقدر باحاله ها آدم که اين نوشته ها رو ميخونه بقول خودت ميمونه قسم حضرت عباس رو بور کنه يا دم خروسو! آخه به اين نوشته ها ميخوره که نويسندش همچين اخلاقی داشته باشه؟!