لنگه جوراب!

صبح وقتي داشتم آماده ميشدم بيام سرکار، شلوارم رو پوشيدم و اومدم جوراب بپوشم يه لنگه اش دم دستم بود پاکردم هرچي دنبال لنگه ديگه اش گشتم پيدا نشد زير تخت، لاي روتختي و زير بالش نخيرنبودکه نبود ديرمم شده بود ازخيرش گذشتم و يه جفت ديگه برداشتم پوشيدم و اومدم سرکار.
آخرهاي وقت اداري بود بلند شدم رفتم تو اتاق رييسم کاري انجام دادم و برگشتم. نشسته بودم پاي کامپيوترم که رييس از اتاق اومد بيرون دم در اتاقش يه مکثي کرد و پرسيد: اين لنگه جوراب مال کيه؟
از زير چشم نگاهي انداختم و چشام شد قد نعلبکي بله خودش بود لنگه جوراب گمشده خودم. حالا چيکار کنم خجالت آوره برم بگم ماله منه نمي گن خانم جان جورابتو از پات در اوردي؟ حالا هم که در اوردي انداختيش وسط شرکت؟ نمي دونم اين لنگه جوراب لعنتي کجا قايم شده بود؟ تو پاچه شلوارم بوده؟ اگه آره چرا از صبح که اينقدر بلند و کوتاه شدم در نيومده کجا گير کرده بود؟ که حالا عدل گذاشته جلو رييسم بيفته بيرون!!! تف تو روح هرچي جوراب مردم آزاره.
ديدم به روي خودم نيارم آبرومندانه تره. اهالي شرکت جمع شدن واسه شناسايي جوراب بي زبون من! هرکي يه چيزي ميگفت من لام تا کام حرف نزدم و مثلا سرم رو به کارم گرم کردم انگار نه انگار که دارن درمورد يه جوراب ناشناس وسط شرکت بحث ميکنن آخرين اظهار نظر اين بود که جوراب بچه گونه است و به اونها تعلق نداره تنها شانسي که آوردم اين بود که يکي از همکارهام زودتر رفته بود و يه بچه هفت ساله داشت و گناه افتاد گردن اون که جوراب تو جيبش بوده دست کرده چيزي در بياره جوراب من افتاده بيرون! بعدش رفتن يه انبر اوردن و جوراب بينوا رو انداختن تو سطل زباله!!!
تمام اين عمليات رو زير چشمي داشتم نگاه ميکردم و مترصد يه فرصت مناسب بودم که برم سر سطل برش دارم آخه جوراب نو ومارک دار و گرونيه نمي شد به همين راحتي ازش گذشت!(منم که اسکروچ) بعد قرني يه جوراب گرون خريده بودم تو يه فرصت که کسي اون حوالي نبود به بهونه دستشويي رفتن رفتم سر سطل آشغال و جوراب نازنين دَدَريم رو برداشتم.
پيوست1: خوبه کثيف نبود و بو نمي داد وگرنه فرض مال بچه بودن هم افراض نمي شد!!!.
پيوست2: مجبورم تا يه مدت نپوشمش که از خاطر ها بره.
پيوست3: حالا صبح که همکارم بياد و قضيه رو بهش بگن و بره سر سطل واسه شناسايي جوراب و ببينه جا تره و بچه نيست چي؟
پيوست4: آقاي رييس و اميد عزيزم ميدونم الان ميگين چه شلخته است اين دختره ولي به خدا اين جوراب سربهوا ! نمي دونم کدوم گوري خودشو پنهان کرده بود و فقط ميخواست آبرو من ببره بي صاحاب مونده!!!.
پيوست5: يه خاطره ديگه هم در همين رابطه دارم شايد بعدا تعريف کردم.
پیوست6: این کامنت رو که دیروز توسط روابط عمومی انجمن ام-اس توی کامنت دونی گذاشته بودن اینجا میارم تا همه بخونن و از همینجا از مسئول محترم روابط عمومی انجمن هم که این وبلاگ رو برای اطلاع رسانی به بیماران عزیز به رسمیت شناختن و قابل دونستن تشکر می کنم:
سلام
به اطلاع شما و تمام دوستان ام اس ميرساند که انجمن ام اس ايران سميناری تحت عنوان تازه های بيماری ام اس به زبان ساده با حضور اساتید محترم ( آقايان دکتر لطفی دکتر صحراييان دکتر پاکدامن دکتر شاه بيگی و دکتر تقا) در روز پنج شنبه ۲۱ آبان ماه ۸۳ از ساعت ۹ تا ۱۲ در سالن کنفرانس مرکز ام آر آی دکتر اطهری واقع در خيابان شهيد مطهری روبروی بيمارستان جم کوچه حجت پلاکهای ۶ و ۸ برگزار ميگردد تمامی بيمارن محترم رابه شرکت در اين سمينار دعوت مينماييم


نظرات شما


  1. محسن در 04/10/11 گفت :

    اول… تا بعد نظر بدم


  2. دختر كولي در 04/10/11 گفت :

    بابا شاهکار بود اين داستان لنگه جوراب تو ….


  3. محسن در 04/10/11 گفت :

    درمورد اون پست قبلی بايد عرض کنم که علی‌الظاهر من ايميل رو پاک کرده‌ام و ديگه ندارمش. ولی سعی کردم که با جستجو در اينترنت اون ده دليل مفقود شده رو پيدا کنم که ديدم همه مثل اينکه سانسورش کرده‌اند!!! آخه ميگن يارو داشت با تريلی تو اتوبان ورود ممنوع می‌رفت. راديو پيام گفت رانندگان عزيز مراقب باشيد که يکی داره تو اتوبان ممنوع ميره. يارو گفت ماشالا يکی دو تا هم که نيستند!!


  4. بی تا در 04/10/11 گفت :

    خيلی جوراب باحالي بوده که ابن همه وقت قايم شده بوده ها..حالا ميگم شايد رييست ديده باشه که اون از جنابعالی در اومده افتاده پايين


  5. bahareh در 04/10/11 گفت :

    لنگه جوراب به ياد ماندنی! خيلی باحال بود .
    راستی حالت بهتر شوده يا … ؟
    اميد وارم که زود تر خوب بشی.


  6. آدم در 04/10/11 گفت :

    با توجه به اون تعاريفی که از مدل و اندازه اون جوراب کردی، احتمالا آقای رئيس تو دلش قند آب شده که الان سيندرلا رو پيدا ميکنه. ولی با اون نظرات همکارای بی سليقه توی رودرواسی مونده و انداختش سطل آشغال.
    بايد يه علامت ميذاشتی ببينی بعد از تو چند نفر ميرن سراغش!!


  7. سارا در 04/10/11 گفت :

    عجب:]


  8. رويين در 04/10/11 گفت :

    ويولت عزيز سلام ، اميدوارم خوب باشی …….


  9. مهاب در 04/10/11 گفت :

    با حال بودن جوراب جاي خود داره؛ خوبه كه توي جوراب خالي بود وگرنه…. شاد زي


  10. مسافر.س در 04/10/11 گفت :

    سلام راستش اولين بار است که به اينجا سفر ميکنم و خيلی هم از اينجا خوشم اومد اميدوارم بتونم دوست خوبی برات باشم البته اگر قابل بدونی <> قرباتن مسافر.س


  11. جوادمنطقی در 04/10/11 گفت :

    منم يه لنگه جورابمو يه هفته پیش گم کرده بودم. ديروز از تو جايخی يخچال همسايه مون پيدا شد!!!!فکرشو که ميکنم می بينم آقای مهاب راست ميگن . اگه خودم توش بودم خيلی بد ميشد چون حتما همسايمون فکر ميکرد رفتم سر يخچالشون ؛)


  12. ساني در 04/10/11 گفت :

    عجب داستانيه اين جوراب … شاد و پايدار باشي ايميلم عصر برات مي نويسم


  13. مريم در 04/10/11 گفت :

    خدا خفت نکنه…اگه تو نبودی ما به کی می خنديديم؟که وا سه رو حيه مون هم مفيده…اسم تو رو بايد در ليست افراد حامی مريضهای ام اس بيارن که ميخندوني شون؟! راستی مرسی از اطلاع رسانی؟!


  14. پرند در 04/10/11 گفت :

    اين ديگه آخرشه . خيلی باحال بود


  15. این اسکروچ بودنت منو کشته ویولت جونم


  16. پيمان در 04/10/11 گفت :

    سلام ويولت جون چطوری؟ جالب بود به ما هم سر بزن خوشحال ميشم


  17. رئيس ويولت در 04/10/11 گفت :

    پس اون جوراب قرمزه مال شوما بود خانوم؟ نصف روزهمه رو گذاشته بودين سر کار؟؟؟؟؟!!!!يادم باشه از حقوق این ماهتون کم کنمSmile


  18. ويولت در 04/10/11 گفت :

    به آقای رييس:
    اووووووووووووووووو


  19. کاميار در 04/10/11 گفت :

    به قول بعضیا: لنگه جوراب به اين شيطونی نوبره والا!


  20. حسن در 04/10/11 گفت :

    سلام عليکم
    فعلا يک مدته که ضايعه اسف بار دزدين آی دی نازنينم حالم رو انداخته تو سطل زباله ! اتفاقا بوی جوراب هم می اومد!
    خدا خير بده اين رئيستون رو .خدا حفظش کنه .خدا نیگرش داره …
    ولی اينهمه تو سايه موند.حالا ببيين با چه بهونه يی اومده وسط! لنگه جوراب ويولت! لابد بنفش نبوده که بو نبردن!
    يعنی فکر می کنی فقط اميد و آقای رييس متوجه شلخته بودن شما شدن ديگه؟ نه خانم! خبرش تا استراليا هم رفته(چشمک)


  21. حسن در 04/10/11 گفت :

    به مهاب :
    مگه توی جوراب رو پر می کنن؟
    البته جز با پا؟


  22. يه مرده در 04/10/11 گفت :

    نمی خوايد بگيد شما هم ام اس داريد که؟


  23. يك هموطن در 04/10/11 گفت :

    سلام. هيچ مي دانستيد كه جوراب ها موجودات زنده هستند و گاهبگاهي تصميم مي گيرند كه از دست صاحب هايشان فرار كنند. بله, اين حقيقت دارد.


  24. دوست عزيز و بسيار گرامي سركار ويولت خانم, گل و گلاب , عرق بيدمشك ,
    سلام و درود هاي گرم بنده را پذيرا باشيد ,
    اميدوارم حال و احوال شما و خانواده گرامي شما خوب و خوش باشد.
    نميدانم چرا نوشته ها پرين ولي صفحه ي پيام ها آشكار هستند .برم ببينم كه جريان جوراب ويولت و آقاي رئيس چي است تا فكرم به جا هاي ناجور و جور واجور نرفته
    به خانواده با صداي بلند سلام كنيد.
    آرزومند پيروزي و نيكبختي و بهروزي شما و خانواده محترم حضرت عالي : مهرداد


  25. مژگان در 04/10/11 گفت :

    صبح ميخواست نفر دومی باشم که برات کامنت می ذاره ….از دست اين کامنت دونيت !! نشدکه نشد


  26. دلم براجورابه سوخت


  27. فندق در 04/10/11 گفت :

    Grin


  28. ميترا در 04/10/11 گفت :

    دلم می خواست منم ميتونستم تو اين سمينار شرکت کنم.هم اطلاعاتم بالا می رفت و شايد توی عزيزم رو می تونستم ببينم. Frown


  29. پرگلک در 04/10/11 گفت :

    ايول.من و اقای دوست پسر از خنده رو زمين ولو شده بوديم Big Smile


  30. مژده در 04/10/11 گفت :

    قيا فه تخيلی ترو تصور ميکردم نزديک رئيست که جورابت دستشه!!!کلی خنديدم…خدا ترو برای اميد آقا و ايشونو برای تو حفظ کنه…هی دل مارو آب کن!!!


  31. مژده در 04/10/11 گفت :

    قربونت برم من بلاگ اسکای رو هر روز آپديت ميکنم نه پرشينو…ولی بخاطر تو زدم…من پس با اجازت ادت ميکنم تو اولين فرصت…


  32. فهيمه در 04/10/11 گفت :

    سلام
    اميدوارم که خوب باشيد
    من تازه وبلاگتون را پيدا کردم. ۲ ساله که من هم بيماری شما را دارم. از انکه همدردی با روحيه شما پيدا کردم خيلی خوشحالم
    موفق باشيد


  33. فهيمه در 04/10/11 گفت :

    سلام
    اميدوارم که خوب باشيد
    من تازه وبلاگتون را پيدا کردم. ۲ ساله که من هم بيماری شما را دارم. از انکه همدردی با روحيه شما پيدا کردم خيلی خوشحالم
    موفق باشيد


  34. شهره در 04/11/11 گفت :

    سلام ويولت عزيزم تمام مطالب عقب افتاده رو خوندم، اينقدر جذاب و بامزه تعريف ميكني كه آدم انگار خودش اونجابوده ولي خودمونيما من اين جريان جوراب برام آشنا بود ، اين اتفاق براي خودمم افتاده نه با جوراب با چيز ديگري ولي يادم نيست چطور و كجا فقط وقتي خوندم يجورايي آشنا بود!!!ميبوسمت عزيزم. مراقب خودت باش مخصوصا مراقب جوراباي گرون قيمتت. شب وروزت خوش.


  35. سکوت مرگ در 04/11/11 گفت :

    منم اينقدر با اين جورابا حال مي کنم خوب شد وسط خيابون نيافتاد


  36. سوگلي* در 04/11/11 گفت :

    سلام مهربونم…الهی فدات بشم دلم برات تنگ شده بود.. نميخواممممممممممممممممم ميخواستم خودم بيام سر بزنم چرا تو اومديييييييييييييييی…. شرمنده من دير کردم… چقدر مطلبت خنده دار بود اشکم در اومد بس که خنديدم… تصورش برام سخته…واييييييييييييی ما که اگر همچين وضعيتی پيش بياد تو اتاقمون آدم رو رسوا ميکنن… قشنگ متوجه ميشن و آبروريزی…خدا اون روز رو نياره … خب بخير گذشت خلاصه.. خيلی دوست دارم… می بوسمت … بای.


  37. دنيز در 04/11/11 گفت :

    سلام
    ديگه جلسات ويژه خنده درمانی راه انداخته ای.
    ممنون


  38. مهرداد در 04/11/11 گفت :

    سلام ويولت عزيز…
    خوشحالم که می بينم هنوز هم سرحال و سرزنده هستی…
    با ديدنت روحيه می گيرم…
    اميدوارم تا آخر عمرت شاد باشی…
    در پناه حق…
    مهرداد


  39. آسمون در 04/12/11 گفت :

    چه قدر ساده و روون مينويسیSmile


  40. امیر در 04/12/11 گفت :

    سلام رفيق.من وبلاگمو عوض کردم.میتونی لینکم رو درست کنی؟


  41. رعنا در 04/12/11 گفت :

    سلام ویولت جون. چرا آپدیت نمی کنی؟ اینجارو بوی جوراب برداشتا!!!


  42. بترکون در 04/12/11 گفت :

    با وبلاگ شما امروز آشنا شدم
    حالب بود


  43. یک اهری در 04/13/11 گفت :

    سلام گرامی. شما رو با ۳-۴ واسطه و از وبلاگه يکی به ديگری پيدا کردم . چون الان واقعا خسته ام و نميتونم وبلاگتونو بخونم . فقط خواستم ازتون بپرسم شما هم ms دارين؟
    اگه اینطوره . تو وبلاگم پیام بذارین . چون منم تو خونه مان در گیر این بیماری هستیم. وشاید اطلاعاتتون کمک حالمون باشه. سلامت و سربلند باشید