![](http://vili.special.ir/parsaimages/post_title_right.jpg)
رسيدم خونه و تلفن زدم به اميد حالا وسطهاش هي آنتن ميرفت و صدا قطع و وصل ميشد.
اميد: خوبي عزيزم راحت رسيدي؟
من: نه اوهو اوهو:cry!
اميد: چي؟ داري گريه ميکني؟ چي شده؟
من: خوردم زمين.
اميد بعد کلي قربون صدقه رفتن: خوب اشکال نداره نازنينم تو حمله اي بعيد نيست زمين خوردنت تو اين روزا بايد خيلي حواست بيشتر به خودت باشه حالا چطوري خوردي زمين؟
من: همينکه پام رو گذاشتم تو خيابون جلويه يه 206 پخش زمين شدم فکرکنم اصلا منو نديد براي اينکه پياده نشد ببينه چي شدم که يهو غيب شدم:whatchutalkingabout!.
اميد:206 بود؟ چه رنگي؟:tounge
من: بژ بود.
اميد: الهي خودم قربونت برم که ميدوني جلو چه ماشيني پخش زمين شي اونم بژش که از همه گرونتره:wink!!!
من:mg
امید: ببینم حالا بالاخره کسی کمکت کرد یا نه ؟
من: آره . یه خانومه اومد بلندم کرد.
امید: بازم جای شکرش باقیه. چون یکی از خانومای آشنای ما توی یکی از روزای سرد و برفی تبریز توی خیابون زمین می خوره. چون حامله بوده نمیتونسته به راحتی از روی زمین بلند شه که یهو می بینه یه حاج آقای مسن از توی مغازه اش میاد بیرون و می دوئه طرف اون. خانومه خوشحال میشه که کمک رسید. ولی اون پیرمرده وقتی میرسه به خانومه میگه : آبجی چرا اینجا خوابیدی ؟ پاشو برو خونه تون بخواب . هوا سرده سرما می خوری :whatchutalkingabout و بعد با همون سرعت برمی گرده میره توی مغازه اشmg
من:انفجاره خنده و فراموشی ناراحتی و…:teeth
اميد رسيد خونه و بهم تلفن کرد.
من: چي شده چرا صدات حال نداره طوري شده؟
اميد: آره خوردم زمين:confused!!!!.
من: mg چطوري؟
اميد: راننده بي انصاف خيلي بغل جوب نگه داشته بود خواستم پياده شم افتادم تو جوب:embaressed!!!!
من: مرده شورش رو ببرند هيچي بهش نگفتي؟
اميد: چرا کشتمشevil!.
من: چي گفتي؟
اميد: گفتم خوب آقا يکم اونورتر نيگردار:teeth!!!!!
اينم از کشتن آقا اميد ما:whatchutalkingabout.
ويولت
ويولت جان مرسي كمي حالم بهتر شد. مي دوني عزيز ماشين نامزدم رو دزديدن ……نمي دوني چقدر ناراحتم اول زندگي … خيلي از مشكلات ما حل مي شد باهاش ولي بي انصافا دزديدنش .
ويولت جان مرسي كمي حالم بهتر شد. مي دوني عزيز ماشين نامزدم رو دزديدن ……نمي دوني چقدر ناراحتم اول زندگي … خيلي از مشكلات ما حل مي شد باهاش ولي بي انصافا دزديدنش .
سه تا كامنت مال سه تا پست مختلف توي يك روز گذاشتم خوبه كه در اوج بيماري خنده رو فراموش نمي كنيد خدا اين آقا اميد مهربونو حفظ كنه. منم ديگه بايد برم بخوابم كه مامي جونم الان دادش در مياد. شاد باشي و پايدار
ويولت عزيزم …عجب تفاهمی داشتين آآآ
ميگم اين راننده دم جوب ایستاده…اميد جان چشماش و چی کار کرده بوده؟!
من هم با سارا موافقم عجب تفاهمی دارين .که هر دوتا باهم افتادين .تو همه چيزهای ديگه هم اين جور تفاهم داشته باشين خيلی خوبه.![Razz Razz](http://vili.special.ir/wp-content/plugins/tango-smileys-extended/tango/razz.png)
ياد يه خاطره افتادم. راهنمايی بوديم. دوتا از بچهها باهم دعواشون شد. يکی با لگد زد تو مچ دست اون يکی. ولی طرف به مادر و پدرش و به معلمها گفت که افتاده تو جوب و دستش زيرش مونده و ضرب ديده.
فرداش که رد کفش يارو کبود شد مامانش می گفت تو جوب چی بود که دستت اين ريختي شده!
در اون وضعيت چه جوری نوع و رنگ و شماره پلاک و … ماشين يادت مونده!؟!
خوشحالم که یه امیدی هست که اینجوری سر حالت بیاره
به ذهن سيال![Big Smile Big Smile](http://vili.special.ir/wp-content/plugins/tango-smileys-extended/tango/smile-big.png)
آخه دقيقا افتادم جلوش سرم زير نمره ماشين بود! يه نگا کردم ببينم راه ميفته يا نه ديدم بژی رنگه
به ساکورای نازنم:
ميخواست بهم ثابت کنه آدم سالمم ميخوره زمين
به محسن عزيز:
من که بعدش جا ردی نديدم بايد بهتر معاينه اش کنم(چشمک غليظ)
چیزی که عوض داره گله نداره …….مگه نه؟
سلام
چقدر با صفايی تو.دربدترين شرايط هم زيبا ترين لحظه را برای خود ايجاد ميکنی.ميدونی عزيزم باور کن برخی اوقات ديگه از داشتن اين بيماری خوشحال ميشم چرا که داشتن ام اس برام به قيمت داشتن دوست خوبی چون تو که وجود نازش باعث پيدا کردن دوستان خوب دیگری چون توتياوساني وحسن…..شده که از خواندن وبلاگاشون و عزم و اراده شون واقعا لذت می بذم.من ديگه لحظه های دردناک بيماری ام رو برا خودم معنا دار ساخته ام و همیشه با آمدن به وبلاگ سرتاسر شور وشوقتان به وجد می آیم و انگارنظردونی وبلاگت چت روم مخصوص برای ام اس شده .دوستت دارم هم تو وهم دیگر دوستانی که از طریق وبلاگ تو با ها شون شدم وهم بیماری ام اسم رو که برا دوستان خوبی به ارمغان داشته .
ودیگر شکرگزارم که سرنوشت به من سخت گرفته است چون از آن درس بسیاری گرفته ام.
داستا یوسکی کفته است :
من تنها از یک چیز هراس دارم و آن اینست که شایسته رنجهایم نباشم.
امید که ما خود شایسته این رنجها باشیم ۰
سلام
چقدر با صفايی تو.دربدترين شرايط هم زيبا ترين لحظه را برای خود ايجاد ميکنی.ميدونی عزيزم باور کن برخی اوقات ديگه از داشتن اين بيماری خوشحال ميشم چرا که داشتن ام اس برام به قيمت داشتن دوست خوبی چون تو که وجود نازش باعث پيدا کردن دوستان خوب دیگری چون توتياوساني وحسن…..شده که از خواندن وبلاگاشون و عزم و اراده شون واقعا لذت می بذم.من ديگه لحظه های دردناک بيماری ام رو برا خودم معنا دار ساخته ام و همیشه با آمدن به وبلاگ سرتاسر شور وشوقتان به وجد می آیم و انگارنظردونی وبلاگت چت روم مخصوص برای ام اس شده .دوستت دارم هم تو وهم دیگر دوستانی که از طریق وبلاگ تو با ها شون شدم وهم بیماری ام اسم رو که برا دوستان خوبی به ارمغان داشته .
ودیگر شکرگزارم که سرنوشت به من سخت گرفته است چون از آن درس بسیاری گرفته ام.
داستا یوسکی کفته است :
من تنها از یک چیز هراس دارم و آن اینست که شایسته رنجهایم نباشم.
امید که ما خود شایسته این رنجها باشیم ۰
چه خبر ؟ بالاخره بعد از ده روز اينترنتمون وصل شد… الهی امين
ای امید گهرمان!………
من معمولا افلاين مطالب دوستانم رو می خونم فقط اومدم بگم که ارادت دارم راستی سانی کجاست؟ نگران شدم!!!!!!در مورد فيلم هم اگر پيدا نکردبد امر بفرمائيد در خدمتم
کشت منو اين کامنت دونيت. هرچي بهش ميگم باباجون من شناسنامه ام همرامه! مگه قبول ميکنه؟ تا اثر انگشت نگيره از آدم ، رضايت نميده!
نويد جان ! الهي من به فدات يه کاريش بکن جون آبچينوس!
————–
ويولت جان از قول من به اميد بگو حالا راننده هه يه اشتباهي کرده. عمدي که نبوده . انقدر تنبيهش نکنه بيچاره رو
ندیدمت اما می دونم که ماهی
Salam V. azizam
baad az modat ha umadam inja ye ahval-porsy konam.
albatte har rooz miam mikhoonam, vali ye kam tambal shodam too comment gozashtan… lol
kholase ishala be del nagiry, vali bavar kon hamishe be yadet hastam.
ishala hamishe sare haal bashy.
Ghorbanat & Salam to Omid khan.
خدا به هم ببخشدتون مادر…..
سلام ويولت جون عزيز به خدا دلم خيلی برات تنگ شده بابا خوش با معرفت حالا ما وقت نمی کنيم بهت سر بزنيم شما چرا خوشحال ميشم به ما هم سر بزنی دوستت دارم (البته با اجازه آقا اميد )(چشمک)
hi! Thanks for your visit and Nice to kNOw You! ^_^ I like people and your Contry.
http://y-aaz2.skynetblogs.be ,BELGUIM…..A Links ??in your Blog ..Kiss
ای ول تفاهم!
خيلی با حال بود ….
البته منظورم خاطره آقا اميده …نه زمين خوردنتون!!!
اول اينکه نظرخواهيت باب طبع بود … دوم اينکه گفته بودی دنبال کار ميگردی داشتم به يکی توصيه ميکردم گفت بهش بگو کارش رو عوض نکنه گفتم چرا گفت بابا کار گير نمياد! ديگه خود دانی … سوم اينکه مالنا همون باحال است ديگه؟ اگه همونه من تازگيها ديدمش و کلی کيف کردم…
عجب روزگاری شده می بينيد همش يه جوريه
سلام… ضرب المثل قشنگي هست كه مصداقش اميد بود كه به سرش اومد، چون من براي مأموريت مكانيابي گورستان شهرمون عازم هستم، فرصت ياد آوري اش رو ندارم… خلاصه به اميد: چيزي كه عوض داره گله نداره… شايد مصداق افتادنش از طرف ويولت باشه… چي نوشتم. شاد زي
ميگم که صحبت رد موندن و اين قضايا شد، بگو ببينم بعدش از اون کبوديا روی چونت ايجاد نشد؟ (;
درضمن چی شد بلاخره بعد از مدتها ياد ما افتادی؟ خيلی وقت بود کم پيدا بودی.