سکته ای!!!

داشتم از سرکار برمي گشتم و حسابي خرد و خاکشير بودم از آخرين تاکسي پياده شدم ورفتم اونطرف خيابون که برم خونه همينطور که داشتم لِک و لِک ميرفتم ديدم يکي از اين کارگر هايي که معمولا سر چهار راهها يا ميدونها واميستن منتظر که ببرنشون سرکار با سرعت و لنگان لنگان داره مياد طرفم يک آقايه شايد حدود 60 ساله اولش يک کم ترسيدم ولي گفتم شايد با من کاري نداشته باشه من بيخود به خودم گرفتم که ديدم ميگه خواهر…خواهر با تعجب گفتم بله؟گفت خواهر شما هم مثل من سکته کردي!!!!!:whatchutalkingaboutبا غيظ گفتم نخير گفت پس چرا مثل من راه ميري…………..؟:confused
بعدش حرصم گرفته بود حسابي، با خودم گفتم ديگه اينقدر راه رفتنم بد شده که اين کارگرِ هم تشخيص داد من يک چيزم ميشه.:cry
ويولت


نظرات شما


  1. آدم در 04/26/07 گفت :

    ای بابا!
    حالا من تو متنهای قبلی هی چیزی نگفتم ها! ولی مثل اینکه بقیه جدی میگفتن داری خودتو لوس میکنی ها!
    ببخشید ولی منظورم اینه که داری از اون حال و هوای خودت در میای. این حرفا چیه همش میزنی؟! بهتره یه نگاهی به این اواخر بکنی. همش داری بیخودی از این حرفا میزنی.
    خوب بله ممکنه اون بنده خدا هم یه چیزی گفته ولی کلی از مطلب بر میگرده به سادگیش. شاید داری سعی میکنی یکم هم دیدگاه منفی رو تمرین کنی. ترسیدی از ایرانی جماعت فاصله بگیری اگه همش دید مثبت داشته باشی؟


  2. کامبيز در 04/26/07 گفت :

    سلام ويولت خانوم
    حال شما چطوره؟خوب هستید؟ این حرف امروز شما از اون حرفها بود ها خوب بنظر من این که اون کارگر متوجه مشکل راه رفتن شما شده ربطی به بدتر شدن حال شما نداره شما هم برای خودتون عجب معیار هایی درست میکنید خوب اين که شما به موضوع بیماری خودتون حساس هستيد برای من کاملا قابل درک هست اما شما که نبايد خودتون رو این قدر آزار بديد و از کاه کوه بسازیدببخشد که بعد از مدتی اولین کامنتم لحن خوبی نداشت ولی خوب از به من هم حق بدید شاد و پیروز باشی


  3. آدم در 04/26/07 گفت :

    میگمآ، … ببخشید. معذرت.
    دوستت دارم و دوست ندارم ناراحت ببینمت. اینم از خودخواهی آدمه که حتی شادی رو هم زورکی از بقیه میخواد. منم که خود خود آدمم!


  4. هاله در 04/26/07 گفت :

    حیوونی مرده … شانس آورده کله شو نکندی Smile میگم تازه شدی مثل من که عصرا از سر کار برمیگردم. چشما تا به تا، رفته کله سر … Big Smile


  5. محسن در 04/26/07 گفت :

    آبجی ويولت .. بابا بی‌خيال … بيا برو زندگيت رو بکن… باور کن همين‌که عقلت سالمه از خيلی از مردم به ظاهر سالم جامعه جلوتری … بيخيالی طی کن…


  6. مارينا در 04/26/07 گفت :

    سلام عزيزم … ويولت جان چرا از اميد چند روزه چيزی نمی نويسی ؟؟؟؟


  7. مارينا در 04/26/07 گفت :

    سلام عزيزم … ويولت جان چرا از اميد چند روزه چيزی نمی نويسی ؟؟؟؟


  8. روبي در 04/26/07 گفت :

    …اينا رو ول کن رقابت صدر جدول بين ويولت و مهاب رو بچسبBig Smile


  9. اميرطلا در 04/26/07 گفت :

    حالا اينکه خوبه! يه بار يه معتاد جلوی من رو تو خیابون گرفت و به من گفت: ((داداش چی مصرف می کنی؟!!)) من موندم يارو چی می‌گه!! بعدش گفت: ((رفيق به قیافه ات می خوره اهل حال باشی! استخونهام داره می ترکه، تورو خدا يه چيزی بده بکشم يا بخورم، خدائيش شماره حساب بده بعداْ پولش رو می ريزم برات!!)) هرچی گفتم بابا من عملی نيستم، قبول نکرد!!!! آخرش هم موقع رفتن غر می زد که: ((عملی های قديم اگه دستشون هم تنگ بود ولی مرام داشتند!!!!!!!!!! Big Smile) ويولت جان ((سخت نگير که سخت خواهد گذشت))


  10. سارا در 04/26/07 گفت :

    سلام …يه خورده دلم گرفت اين مطلبت رو خوندم . به دل نگير . از رو سادگی بوده حرفش


  11. هيلا در 04/26/07 گفت :

    من چند وقت يک بار به خاطر حساسيت (که نميدونم به چی هم حساسيت دارم؟)چشمام باد ميکنن و کهير ميزنن. آی قيافه مردم تو خيابون ديدنيه!گاهی هوس ميکنم به يکيشون حمله کنم و با صدای لولويی بگم :الان میخورمت!!


  12. ويولت در 04/26/07 گفت :

    به روبی:
    من سوسکش ميکنم مهاب رو!!!!جرات داره از من پر حرف تر باشه؟؟؟؟؟؟؟؟ای نفس کش!!!
    به امير طلا و هيلا:
    دستتون درد نکنه يک دل سير و از ته دل خنديدم امير تو کامنت هات هم مثل وبلاگت باحاله ها!!
    به مارينا ی عزيز:
    اميد خوبه عزيزم ولی چون اين روزا کمتر ميبينمش قاعدتا حرف و خاطره اش هم کمتره.


  13. ويولت در 04/26/07 گفت :

    به روبی:
    من سوسکش ميکنم مهاب رو!!!!جرات داره از من پر حرف تر باشه؟؟؟؟؟؟؟؟ای نفس کش!!!
    به امير طلا و هيلا:
    دستتون درد نکنه يک دل سير و از ته دل خنديدم امير تو کامنت هات هم مثل وبلاگت باحاله ها!!
    به مارينا ی عزيز:
    اميد خوبه عزيزم ولی چون اين روزا کمتر ميبينمش قاعدتا حرف و خاطره اش هم کمتره.


  14. پرند در 04/26/07 گفت :

    اين بار آخرت باشه که هر کی هر چی گفت به مريضيت ربط بدی و غصه و ناراحتی. ويولتی که من می شناسم اينو يه قضيه بامزه می کرد و کلی به خودشو خواننده هاش انرژی مثبت می داد!!


  15. ساکورا در 04/26/07 گفت :

    سلام ويولت ،کامنت اين آقا امير خيلی خنده دار بود من هم کلی خنديدم .مخصوصا که اون یارو گفت : شماره حسابت رو بده.


  16. ساکورا در 04/26/07 گفت :

    ويولت جان يه چيز ديگه آدم که نبايد به حرف مردم اينفدر توجه کنه.مردم زياد حرف می زنن.


  17. شهلا در 04/26/07 گفت :

    عزیزم خوب دیگه انقدر سخت نگیر قربونت برم …بیا ببین که من چه می کنم در سایتم و چگونه بمب باران شدم … از دوست ترین دوست تا آشنا ترین آشنا…


  18. من در 04/26/07 گفت :

    من نميدونم تو واقعآ جلوی روی ادمها هم همينطور باهاشون برخورد ميکنی يا فقط دوست داری پشت سرشون غيبت کنی .در هرصورت به نظر من تو لحنت هميشه ستيزيه جويانه و حتی کمی طلبکارانه است.(من منظورم فقط اين مطلبت نبود.اخه کل وبلاگتو تقريبآ خوندم)


  19. پانته‌آ در 04/26/07 گفت :

    حتماً منظور بدی نداشته. از سادگيش بوده، تو ناراحت نشو.
    تعجب ميکنم که چرا نامه‌ام در ارکات به دستت نرسيده. اما مهم همينه که سايه‌ات روی سر ما هست. خوش باشی!


  20. حسن در 04/26/07 گفت :

    سلام/ اين قضيه منه رو ياد جوونيام انداخت Smile يه بار تو گوشم واکمن بود و داشتم واسه خودم راه می رفتم که يه پيرمرد گاريچی رو ديدم . صدای واکمنم اينقدر بلند بود که نتونم صدای کسی رو بشنوم فقط ديدم اين پيرمرده با دستش يه چيزايی رو داره نشون ميده و احتمالا يه چيزهايی هم ميگه!
    هدفون رو در آوردم بعد ديدم پيرمرده روشو کرده اونور به يکی ديگه داره از بيچارگی من تو جوونی و اينکه چقدر گوش اين جوون سنگينه که حتی با وجود دو تا سمعک توی گوشش باز هم نمی تونه بشنوه حرف می زنه!
    ( پيرمرده خودش سمعک داشت)Shock


  21. زيتون در 04/26/07 گفت :

    منم اومدم نصيحتت کنم که ويول جان اين حرفا چيه که می‌زنی که ديدم به اندازه‌ی کافی ملت حالتو گرفتنSmile
    پس يه جور ديگه حالتو بگيرم:
    آخه بابا يارو چه گناهی داره کارگر شدهSmile کارگر حق اظهارنظر نداره؟ ملت ايران که ماشالله همه‌شون کارشناس بيماری‌های مختلفن. می‌گی نه. تو يه مهمونی بگو سرم درد می‌کنه تا اسم صدها نوع قرص و کپسول رو بهت بدن.. حالا بيچاره کارگره فقط يه همذات‌پنداری با يه خانم خوشگل رو کردهBig Smile


  22. حسن در 04/26/07 گفت :

    بعدش هم اينو گفته باشم که وضع من و تو از خيليها خیلی بهتره.خدا رو شکر. چرا اينقدر
    خودت رو اذيت می کنی؟


  23. ويولت در 04/26/07 گفت :

    به من عزيز:
    آره شما راست ميگی من ذاتا آدم طلبکاری هستم خوب تشخيص دادی در ضمن چون خيلی بد دلم مدام پشت بقيه صفحه ميگذارم ممنون از يادآوريت(لبخند) درضمن در بکار بردن قيد ؛هميشه؛هم کمی بيشتر دقت کن


  24. bahareh در 04/27/07 گفت :

    azizam az dastam narahat nashiya vali kheili khandidam vaghti khondam .
    shad bashi .


  25. من دلم برای ويولت نازنين يک دره شده چيکار کنم؟امشب زنگ می زنم بهت يک دل سير چاق سلامتی و صحبت کنيمم خوشگل ناز و مهربون.


  26. مهاب در 04/27/07 گفت :

    سلام… بچه ها حق دارند، اينروزا يه جورايي مي نويسي كه به نوشته هاي قبلي ات كه به اش عادت كرده بوديم، كمي متفاوته…البته حق هم داري، چار ديواري، اختياري؛ خونه خودته دوست داري هر جوري كه بخوايي بنويسي… ولي خداييش، وقتي اميد رو كمرنگش ميكني، دلتنگ اش ميشيم، تو كه مشكل نداري، صبحها چت تل داري، ولي ما ها….
    ضمناً، منكه سوسك شده خدايي هستم، تو ديگه چرا… نكنه روبي بخواد قاطيمون كنه؛)چشمك
    گريان نبينمت


  27. مهاب در 04/27/07 گفت :

    يه موضوع ديگه… اين حسن آقاي دوستت كه اونم ام اس داره، انسان فوق العاده خوش ذوقيه، مطالب وبلاگش هم خوندنيه، پيشنهاد هم داده كه خاطراتت رو مكتوب كنه… كاش يه فصلي هم در مورد ام اس آقايون باز مي كردي و ايشون همكاري ميكرد و مي نوشت. اينجا هرچند دلنوشته هاي خودته، ولي يه جورايي جنبه آموزشي هم داره، كه زبانش حرفاي دله، و هميشه به دل ميشينه. كاش با ام اس آقايون و مشكلات مبتلا به اونها هم آشنا ميشديم، تو با توجه به سابقه ات بحث رو هدايت مي كردي… به اين پيشنهاد فكر كن. يكي از دوستان همشهري حسن، خيلي تعريف مرام و افكار حسن رو مي كرد.
    شاد و موفق باشي


  28. حسن در 04/27/07 گفت :

    سلام… مهاب عزيز تو لطف داری اصلا هم اينطور نيست… بعدشم اينا کی هستن که من رو نديده تعريف می کنند ؟