سختی های ام-اس

زندگي يا دوستي با آدمي که ام-اس داره ويژگي و سختيهاي خاص خودش رو داره البته ميدونم هر بيماري يک سري مشکلات داره ولي من خودم فکر ميکنم ام-اس بخاطر گستردگي عوارض و آسيب هاي جسمانيش سختره من تا حالا نديدم دو نفري که اين بيماري رو داشته باشن و عينا علائمي شبيه به هم داشته باشند اصلا نميشه دو تا بيمار رو با هم مقايسه کرد يا مشکلات يکي رو به ديگري تعميم داد و يا تا وقتي بيمار يکي از نزديکان خيلي نزديکتون نباشه يا خودتون درگير نباشيد نمي تونيد حالات و روحيه بيمار رو درک کنيد.
من خودم که يک بيمار هستم موقعهاي مثل الان که به نسبت حالم بهتره وقتي مسيري رو که تا ديروزنمي تونستم برم ميبينم خنده ام ميگيره که آخه مگه ميشه آدم نتونه اين چهارقدم سربالايي رو بره؟:embaressed
براي همين خود بيمار به نظر من ميتونه خيلي نقش تعيين کننده اي تو روابطش با بقيه داشته باشه و مي تونه به اطرافيانش کمک کنه که بيشتر درکش کنن و يا با توضيح دادن موقعيت فعليش به اونها بيشترين و مفيد ترين کمک رو از اونها بگيره وهمکاري کنه باهاشون فکر نکنيد که خوب مگه چيه آدم کمک ميگيره نه عزيزان براي کسي که تا همين چندوقت پيش همه کارش رو ميکرده حالا خيلي سخته که غرورش رو زيرپا بگذاره و از يک همسن و هم موقعيت خودش بخواد که براي راحترين کارها هم کمکش کنه نمي دونم ميتونم منظورم رو منتقل کنم يا نه؟مثلا يک شب من شام خونه دوستام دعوت بودم رو مبل نشسته بودم و حالا ميخواستم پاشم برم يک طرف ديگه اتاق احساسم بهم ميگفت اگه تنهايي اينکار رو بکنم نمي تونم به تنهايي از حدفاصل پاي نفري که روي مبل نشسته و ميز وسط رد شم و ممکنه تعادلم رو از دست بدم براي همين دوستم رو صدا کردم و درگوشي ازش خواستم دستم رو بگيره که من ردشم شما شايد خيلي بي تفاوت اين سطور رو بخونيد ولي اگه فقط يک لحظه خودتون رو جاي من بگذاريد مي فهميد که چقدر دردناکه اين درخواست…
افرادي مثل من چون هرساعت رو يک مود هستند بايد گزارش حالشون رو به اطرافيانشون بدن چون اصلا نميشه رو حال خوب اون روز يا حتي ساعت تکيه کرد به آني حال آدم و تواناييش ممکنه عوض شه منظورم چيه؟چند تا مثال ميزنم.
من خودم آدمي نيستم که بخوام خودم رو آويزون اينو واون بکنم ولي در عين حال از بي توجهي هم خوشم نمياد و اينکه وقتي با کسي هستم طرف مثل شتر! سرش رو بندازه پايين و بره. پس بايد چيکار کرد؟من اينجوري با خودم کنار اومدم لحظه اي که کمک بخوام ابراز ميکنم و شرم و خجالت هم سرم نميشه ووقتي هم نياز نباشه از طرفم ميخوام که کمکي نکنه بهم شايد براي اطرافيان کمي قضيه گيج کننده باشه .
مثلا وقتي با اميد ميرم بيرون هميشه صبر ميکنم تا ماشين رو بياره دم پام ولي همين چند روز پيش که رفته بوديم بيرون و گفت صبرکن برم ماشين رو بيارم گفتم نه احساس ميکنم ميتونم راه برم بگذار باهم بريم.
يکبار هيچ وقت يادم نميره اومد دنبالم و رفتيم سمت فشم که بلال بخوريم همين که پيچيد تو اتوبان صدر(تا اون موقع شوخ و شاد بودم)و آفتاب افتاد تو چشمم احساس کردم دارم منقلب ميشم و حالم داره بهم ميخوره توي چشمام گيج ميرفت توجه کنيد چشمام گيج ميخورد نه سرم تا کسي دچار نشده باشه نمي فهمه من چي ميگم،پشت صندلي رو خوابوندم و دراز کشيدم اميد پرسيد چي شده؟وضعيتم رو بهش توضيح دادم ولي خوب طفلک نمي دونست يعني چي که چشم آدم گيج بزنه و هي حالم رو مي پرسيد گفتم اميد دوتا سئوال ديگه بکني ميارم بالا Shockmg!!صدا که تو گوشم ميپيچه حال تهوع ميگيرم(به نظر من بايد خيلي طرف رو دوست داشته باشي که در مقابل اين پرخاش گري ها و ناآرومي هاش صبور باشي و درک کني که واقعا دست خودش نيست)گفت باشه من ديگه حرفي نميزنم ولي توروخدا اگه بدتر شدي بهم بگو گفتم دور بزن برگرديم حوصله ندارم بريم گفت نه عزيزم بگذار ببرمت هواي تازه بهت بخوره بهتر ميشي.حالا حساب کنيد تو اين پيچهاي جاده ديگه دلم ميخواست جيغ بزنم،کنار جاده توقف کرد که من از منظره لذت ببرم منم با چشمايي که شده بود اندازه کو*خروس (از زور گيج گيج خوردن)سعي ميکردم باهاش همراهي کنم به ده که رسيديم گفت چي ميخواي برات بخرم؟گفتم احساس ميکنم فشارم افتاده پايين دلم يک چيز ترش و نمکي ميخواد مثلا پفک بعد از خوردن پفک و بلال بادوبل نمک يک کم حالم بهتر شد و تونستم چشمام رو باز نگه دارم و برگرديم خونه.
خوب حساب کنيد اگه طرف آدم کم ظرفيت باشه و بخواد اون هم تندي کنه چه آش شله قلمکاري ميشه حالا فرق نميکنه چه دختر باشه چه پسر.
پيوست:ممنونم از اظهار نظرهای قشنگتون ولي قبول کنيد آدم همش هم بخواد بي خيال باشه وخودش رو بزنه به کوچه علي چپ ممکنه يک زماني هم ببره و کم بياره خوبي پست قبليم اين بود که باز بهم يادآوري کرد چه دوستاي ناز و گلي تو اين دنياي مجازي دارم.:regular
ويولت


نظرات شما


  1. parand در 04/24/07 گفت :

    نمی دونم چی بگم بايد فکر کنم. ولی فکر می کنم که تو توی يه وضعيت مناسب نيستی وگرنه تو و نااميدی؟؟؟؟


  2. ساکورا در 04/24/07 گفت :

    ويولت جان ،ايميدوارم هرچه زودتر بهتر وبهتر بشی.من نمی دونم علت اين بيماری چيه ؟ولی جديدا خيلی زياد شده .من يکی ار فاميل نرديکم ام اس داره و کاملت ،توضيحاتت رو درک می کنم.آرزو می کنم بهتر وبهتر بشی و فکر می کنم روند بهبودی ارتباط زيادی به روحيه داره .ما که خيلی دوست داريم.و برات آرزوی موفقيت می کنيم.


  3. هاله در 04/24/07 گفت :

    سلام خوشگلم. میدونی که باید بیام و ازت انرژی مثبت بگیرم. میدونی عزیزم حتی اون وقتا هم که ممکنه نیاز به همراهی داشته باشی بازم از بیشتر آدمای دور و برت قوی تر و با استقامت تر هستی. اینو با اعتقاد بهت میگم. ببین … هر کدوم از کسانی رو که میشناسی … دوستات، فامیل، آشناها … چند در صدشون میتونستن با این روحیه و عزم جزم تو با مشکلشون کنار بیان؟ من چشم بسته بهت قول میدم خیلی معدود باشن.
    میگم منم تو ماشین وقتی یکی دیگه رانندگی میکنه سر گیجه میگیرم. همینجور که میگی. اگرم حرف بزنه بدتر میشم. فقط باید خودم برونم. وقتی روری رانندگی میکنه همه اش میگم آروم بپیچ.
    مراقب خودت باش گل گلی من. خیلی دوستت دارم. همچین مثل یه آسپیرین حالمو بهتر میکنی. Smile


  4. فرهاد در 04/24/07 گفت :

    سلام
    من ديروز رو به تو عزيز فکر می کردم . برای همين از استادم ( دکتر سازگاری ) در مورد ام . اس پرسيدم و اون گفت که با کريستال درمانی ( نوع پيشرفته انرژی درمانی در مراحل اوليه ام. اس ميشه اين بيماری رو تقريبا با ۱۵ جلسه کار درمان کرد . و همينطور اون کفت که با طب سوزنی تا حدودی ميشه از پيشرفت بيماری و کاهش درد اون جلو گيری بشه . خيلی جالبه که اون می گفت که اين بيماری بيشتر در بين قشر تحصيل کرده و بين سنين ۲۰ تا ۴۰ سال رخ ميده و کاملا علايم انو برام تشريح کرد . اميد که مفيد باشه .
    سالم و کامروا باشی .
    به من سر بزن و در ضمن تونستی مطالب مديتيشن ويپاسانا رو کامل بخون که اين روش کولاک ميکنه . کاری باشه من در خدمت شما و بقيه دوستان هستم . حق نگهدارتون……. فرهاد


  5. آورا در 04/24/07 گفت :

    سلام. صبحت به خير.چفدر خوب کردی که اينا رو نوشتی. تا ما کم کم بتونيم موقعيت روابطمون رو با تو تعريف کنيم…. نميدونم ولی احساس ميکنم هر چی توضيح در اين باره بدی بهتره. در شناخت ما نسبت به تو و موقعيت های تو.


  6. حسن در 04/24/07 گفت :

    سلام/ والا اولش که اميدوارم بالاخره تو چند سال آينده يه درمانی واسه ام اس پيدا بشه و تا آخر عمر با ما نباشه. دومش هم چون تو زن هستی و حتما می دونی که تو ام اس اين يه علامت مپبت و اميدوار کننده است.
    بعدش هم فکر نکنم انرژی درمانی تاثيری داشته باشه. من يه مدت پيش يه پسر خوبی که واقعا هم چند بيماری مختلف رو درمان کرده بود و اصلا هم چشمداشت مالی نداشت تحت درمان بودم. اولين بارش يادم نمی ره تمام بدن اون يخ شده بود و همينطور پشت من جايی که اون دستش رو گذاشته بود چنان احساس عجيبی داشتم که نگو.اوايل هر دو تامون فکر می کرديم اثر می کنه تا اينکه بعد فهميدم اين انرژی از سرمهای کورتنی بوده که تقريبا همون موقعها تزريق اون رو شروع کرده بودم.
    اما اين رو هم بگم که هرچند روی بيماری اثر نداشت اما توی روحيه ام واقعا موثر بود. خدا خيرش بده!


  7. بنده خدا در 04/24/07 گفت :

    اينکه غرور ادم به خاطر ناتوانيش واظهار اون براي دريافت کمک شکسته بشهرو کامل درک نميکنم.خانواده ما از نظر ماليدر سطح متوسط به بالا هستن.اما خدا ميدونه شده که من ۳روز فقطاب و بيسکوسييت خوردم تا پولم برسه.اما با همه اين حرفا اگر شرايط عوض شه حتما برخوردها و عکس العملهاعوض ميشه.تعريف من از غرور اينه:حفظ شرافت.حالا تو اگه تونستي تعريفي بهتر به من بدي که هيچ در غير اين صورت از نظر منطقي ملزم به قبول حرف مني و اگر حرف منو قبول کنيبايد قبول کني درخواست کمک
    به معناي زير پا گذاشتن غرور نيس.
    يه چيز ديگه هم که خيلي برجسته هست تو حرفات نوع نگاهته به وضعيت اطرافيانت.جان من يه ذره دقيق شو ببين چي ميگم.
    ببين تو به عنوان يک انسان کم توان(به نسبت)يک سري خصوصيات و روحيات داري.اين خصوصياتت هم اجباري و اشکار هستن.يعنييا با چشم ديده ميشن يا درک ميشن. کسي که بهت علاقه داره اينو ديده و
    پذيرفته.درست مثه دختر زيبايي که يه سري نواقصي داشته باشه اما براي عاشقش يا دوستش اين طرف قضيه بچربه!حالا اينجا دو تا عنصر هست.براي مثال تو و اميد.تو به اميد درخواست ندادي(اختيار) و اميد مجبور نبوده(بازم اختيار)خوب جالبيش همينه که چرا موضوعي که دو طرفش اختيار و ازادي هست بايد دو طرفش نگرانيهاي پويا و خفته داشته باشه.اين که ميگم دو طرفش چون معتقدم اميد از تو بدتره.اونم مرتب فکر ميکنه :نکنه کاري کنم که خجالت بکشه؟ناراحت بشه؟ناخواسته حرفي نزنم پريشون شه؟خوب چيزي که مسلمه به خاطر اختياري که دو طرف بوده و به طمع چيزي نبوده اين مشکل روحيه.من خودم اينجور مشکلات رو اينجوري حل ميکنم.به طرفم ميگم:
    هر کاري که ناراحتت ميکنه رو هر موقع به مخت خطور کرد بگو تا غرور و روحت اسيب نبينه و منم هر کاري ناراحتم ميکنه رو ميگم تا غرور و روحم اسيب نبينه.دليلش هم واضحه.اسيب ديدن تو مستقيم اسيب ديدن منه و بر عکس.اين شعار نيس.لااقل عين واقعيته واسه من.اينکه قرار باشه من غصه تو رو بخورم که يه وقت اينجور نشه و اونجور نشه و تو هم غصه منو بخوري ميشه:
    عمر گرانمايه در اين صرف شد…
    شرمنده اخلاق فاسد ورزشکاريتون ابجي بنفش(حاالا نميشه اين رنگتو ابي کني؟!)


  8. محسن در 04/24/07 گفت :

    راستش احساس شرمندگی می‌کنم که نمی‌تونم دقيقا احساست رو درک کنم ولی بايد اعتراف کنم که خيلی خوب توصيف کردی.
    درضمن کی بود تو اين وبلاگ نوشت «عشق قدرت درمان داره … همونطوری که قدرت بيمار کردن هم داره»… احيانا شما نبيدی؟


  9. ويولت در 04/24/07 گفت :

    به بنده خدا عزيز:
    نه عزيز نميشه اين رنگ مورد علاقه خودمه واسه دل خودم نه جنابعالی !!!پس غر نزن باشه؟(چشمک)


  10. ويولت در 04/24/07 گفت :

    به حسن:
    دارم دنبال آدرس ايميلت ميگردم هنوز پيدا نکردم ميشه يک ايميل بهم بزنی که يادآوری بشه؟


  11. سلام ويولت . مراقب خودت باش و اميدوارم که حالت کاملا خوب بشه…


  12. مريم در 04/24/07 گفت :

    aaaaaaaaaaaaaaakh jana sokhan az zabane ma migooi!!!!!! vale bain hame dokhtare khoob e kam bishter reayat hale khoodetoo bokon asterahat koon va az garma beshedat va hatman (asrar mikonam )hatman par hiz kon.vale to ke goosh nemide!!!


  13. مريم در 04/24/07 گفت :

    eeee yadam raft miboo samet.


  14. مريم در 04/24/07 گفت :

    eeee yadam raft miboo samet.


  15. مريم در 04/24/07 گفت :

    eeee yadam raft miboo samet.


  16. بنده خدا در 04/24/07 گفت :

    يه نوار ابي که ميتوني بذاري؟


  17. روزبه در 04/24/07 گفت :

    جمع اين مطلب زديم ..زندگانی شد


  18. فرنو در 04/24/07 گفت :

    ويولت عزيز می خواستم بپرسم که وضعيت روحی هم تاثيری بر روند اين بيماری داره؟


  19. شباويز در 04/24/07 گفت :

    سلام :
    اميدوارم تمام کسانی که با کسی در ارتباط هستند که به نوعی درگير بيماري است بتوانند اين حالات را درک کنند و همين طور اميدوارم همه بيماران سعي کنند همين رويه را پيش بگيرند و نخواهند خودشان را به ديگران آويزان کنند . موفق باشي : شباويز


  20. سارا در 04/24/07 گفت :

    سلام . من هم با هاله موافقم . امروز سالگرد فوت شاملوست


  21. شکوه در 04/24/07 گفت :

    سلام عزيزم …ميدونی با انرژی مثبتی که در وود همه آدمها هست ،ميشه همه کار کرد تحت هر شرايطی ..فقط بايد مثبت بود و مثبت به لحظه لحظه زندگی نگاه کرد …من تو را در اورکات اد کردم . شاد باشی .شکوه


  22. فندق در 04/24/07 گفت :

    سلام.
    ۱- خانم ويولت. چند بار بگم. لطف کنيد به اون احساستون بگيد انقدر به شما نگه نميتونی نميتوني. احساستون بايد به شما بگه ميتونی! خودت هم بايد به خودت بگی ميتونی! و بايد سعی کنی که بتونی. در غير اينصورت ام اس هيچوقت درمان نميشه!
    ۲- گيج زدن چشمها که خودم سالهاست باهاش دست به گريبانم ناشی از ام اس نيست. ناشی از نوعی کم خوني است که در اثر پایین آمدن فشار خون فقط در مغز پیش میاد. البته اين عارضه در بيمارانی که اينترفرون بتا هم مصرف ميکنند پيش مياد.
    ميدونم با خوندن اين نوشته ناراحتتون کردم ولی حداقل يک بار ديگه بخونینش.


  23. مهاب در 04/24/07 گفت :

    سلام و سپاس از اينكه مخاطبينت رو با روحيات خود و مبتلايان آشنا مي كني… فكر ميكنم هر كسي به نوعي با مشكلات منحصر به فردي مواجه شده باشند، و به نوعي كمي از مشكلات توي عزيز براشون قابل درك باشه… من به شخصه چنين تجربياتي داشته ام، و احساس مي كنم تا اندازه اي روحيات تو و امثال شما رو درك مي كنم. جز اميدواري و مثبت انديشي، و مثبت نگري، شايد در كوتاه مدت نتونيم كاري كنيم.
    ضمناً فراموش نشه، امثال من، مصرف كنندگان روحيات مثبت، و اشاعه انرژي توسط توي مهربان هستيم.
    شاد و هميشه پر توان زي


  24. محسن در 04/24/07 گفت :

    سلام مجدد.. آره آره ويولت. از اورکات آمدم بيرون. يکجا و ناگهانی. گويی ناگهان احساس ناامني کردم که همه دنيا به اطلاعات من و دوستانم دسترسی داشته باشند. هرچند از اول هم همه اطلاعات راست نبود. بايد بگم که نامه‌ی تو هم بی‌تاثير نبود.


  25. سلام، درک می کنم عزیز جان، و خوشحالم که امید عزیز مواظبت هست.. و خودت اینقدر خوب توصیف می کنی مشکلات رو.. بله .. سخته .. هر روز و و هر لحظه دست و پنجه نرم کردن با این مشکلات.


  26. شهره در 04/24/07 گفت :

    ويولت عزيز من از اونجايي كه دوستاني دارم( كه قبلا برات ازشون تعريف كردم يك زن و شوهر جوون و دوست داشتني) كه هر دو ام اس دارن،‌ميتونم تقريبا بفهمم كه چي ميگي. البته فقط ميتونم تصور كنم فهميدن كه نه!!!. عزيز دلم سعي كن با اميدخان بيشتر در مورد مريضي ات صحبت كني و اونهم بايد در اينمورد بخونه و بيشتر بدونه تا بتونين تصميمي براي آينده بگيرين. ميدونم كه هيچكس نميتونه بفهمتت تا خودش تو اين موقعيت نباشه ولي اگر خودت در موردش بيشتر صحبت كني براي ديگران راحت تره. چون ما ايرانيها اينجور موقع ها بخاطر يكسري اخلاقيات اشتباهي كه داريم از طرف سوالي نميكنيم. بهت درود ميفرستم و به شهامتت ،هر چند كه براي خودت شايد شهامت نباشه، تبريك ميگم. باميد اينكه هر روز بهتر از ديروز باشي. ميبوسمت.


  27. چرتينكوف در 04/24/07 گفت :

    اينو ديده بودي؟
    http://www.irmss.org/living.htm
    اين يكي رو چطور فكرشو بكن:
    http://www.iranms@yahoogroups.com
    برات آرزوي شادي و آرامش دارم Smile


  28. الان داشتم هم بلاگتو می خوندم هم تلويزيون می ديدم تا اونجايی خوب بودی که ايران ۲ هيچ عقب بود حيف شد يه روزم که می ری هواخوری اينجوری می شه خدا بهت و امير خان صبر بده … اينجوری که می گی بايد قدرشو بدونی خيلی با محبته


  29. بنده خدا در 04/24/07 گفت :

    بازم من!
    دوس ندارم همش راجع به گفته ها بحث کنم.اما چون خودم درگير اين مسايل بودم به قصد اشتراک تجارب ميگم.
    ببينيد اصولآ روابط (اصيل)بر ميل دو طرف استواره.به اين معنی که هيچ رابطه اصيلی نيس که يه طرفه ببيتی!همونقد که اميد با محبته بنفش هم هست.يعنی يه نياز دو طرفه هست که خيليها از درکش عاجزن.اين يه واقعيت روحيه.اين رو واسه اين بنفش خوش سليقه!ميگم..
    من سال ۲ دبيرستان که بودم يه روز يه دختر نابينا رو تو خيابون ميبينم.نه زيبا بود نه به نظر پولدار می اومد(رفع شبه طمع و هوس!)اما از اون موقع تا حالا که حدود ۵-۶ سال که ميگذره قيافش تنم رو ميلرزونه.من عاشقش شدم اما ديکه نديدمش.اون موقع که احساسمو به اطرافيانم ميگفتم برداشتها متنوع اما يک سو نگرانه بود.يعنی با وجود تنوع کلمات تصور يکسو با حس ترحم داشتن نسبت به اون.اگه اميد خان رفتارش اينجوريه نه به خاطر محبت زيادشه و نه به خاط استثنايی بودن.بلکه يه حس طبيعيه که حتما منافعش خيلی براش بيشتره تا مضراتش.من معتقدم انسان افريده شده برای نفع بردن و شاهدش هم اينه که هيچ انسانی با علم به مضر بودن چيزی اونو انجام نميده.اگه کسی هرويين ميکشه و ميگه من به مضراتش اشنا هستم يا دروغ ميگه يا نفعشو تو ادامه کشيدن ميبينه.با وجود اينکه تو تشخيص منافعش اشتباه کرده اما اين باور اونه.به هر حال اين طرز تفکر متاسفانه تو وجود امثال بنفشه هم هست و دليلش اينه که مرتب به صبر طرفش فک ميکنه در صورتی که شايد اصلآ در اوهام اميد اين کلمه واسه اين موقعيت شکل نبسته باشه!يه نکته ای که من تو اين مدت بهش ايمان اوردم اينه که توهم نکته بينی با نکته بينی خيلی تفاوت داره و مرزشون به اندازه خياله.اينکه ما از روی چين پيشونی نتيجه بگيريم که طرف از من ناراحته يا خسته شده تا اينکه يه حالت طبيعی بدن در نظر بگيريم خيلی تفاوت داره
    (واه واه واه چه گنده گ..ها!!)
    پوس گوجه زیر پاتیم ابجی !


  30. آرتی در 04/24/07 گفت :

    كي ميخواي خودتو درمان كنی؟
    ناله بس نيست ؟


  31. بهزاد در 04/24/07 گفت :

    اصلا نميتونم بفهمم چشم ادم گيج ميره يعنی چی؟!!! خيلی بدBig Frown((((((((((((


  32. با درود…
    از آنجايي كه خودم نيز يك وبلاگنويسم، به خوبي درك مي‌كنم كه شما با تمام مشاغلي كه داريد، وقت نمي‌كنيد تمام نوشته‌هاي من را بخوانيد ولي به هر حال با توجه به شناختي كه از شما دارم و از نوشته‌هايتان برمي‌آيد كه براي خوانندگان و مخاطبان خودتان ارزش قائليد…
    خيلي دوست داشتم بعد از اينكه مدتي است كارهاي شما را در بلاگتان دنبال مي‌كنم، نخستين پيام خودم را برايتان بگذارم.
    كوروش ضيابري هستم، 14 ساله… ساكن استان گيلان و در كنار طبيعت به خاك سپرده شده و مرحوم رشت و آستارا و درياي به خواب رفته‌ي انزلي … من به اقتضاي شغل و پدر و مادرم كه از روزنامه‌نگاران برجسته‌ي استان هستند و در گذشته از سران چپ استان نيز به شمار مي‌رفتند، وارد كار فرهنگي شدم و از كودكي به جاي اينكه دور و بر خودم، ماشين پليس اسباب بازي و خانه‌هاي پلاستيكي ببينم، كاغذ و قلم و روزنامه ديدم.
    نشريه‌ي ما از آنجا كه پدرم مدتي مشاور وزارت ارشاد بود، تغييرات رويه داد و همگي اين تغييرات را به حساب محافظه‌كاري ما گذاشتند كه مگر نه اين است كه سنگ نيز در طول حيات خود تغيير شكل نمي‌دهد و مگر همين آقايان عماد باقي و محسن آرمين و اكبر گنجي اصلاح‌طلب فعلي با اين همه ادعاي آزادي‌خواهي نبودند كه در اشغال سفارت امريكا شركت كردند و خشم ريگان را برانگيختند و اين همه تحريم متوجه ايران شد…
    كاري نداريم، من با توجه به همه‌ي اين مسايل در عرصه‌ي روزنامه‌نگاري پيشرفت كردم و مقامهايي از جمله بهترين خبرنگار و پژوهشگر را در سالهاي اخير در رشت كسب كردم. وارد عرصه‌ي كامپيوتر شدم و فعلا براي راهيابي به المپياد جهاني طراحي وب فنلاند تلاش مي‌كنم. مدرك ciw مدركي است كه در زمينه‌ي طراحي وب پس از 5 سال كسب كردم.
    حاصل كارم در عرصه‌ي ترجمه و نويسندگي و كتابهايم را در سايت ايمان امروز گردآوري كردم…
    اينها را اينجا ننوشتم كه:
    1- بگويم خيلي نابغه‌ام و مي‌فهمم و خيلي خودم را دوست دارم.
    2- بيايم و از تريبون وب شما كمي خودنمايي كنم و كسب شهرتي بيش
    بلكه اين پيام را گذاشتم كه بگويم
    1- كارهاي شما را پيگيرانه دنبال مي‌كنم و از آنها لذت مي‌برم…
    2- فضاي كارهاي شما، مرا ياد شعرهاي محمد نوري مي‌اندازد:
    از دلاويزترين… روز جهان،
    خاطره‌يي با من است…
    خاطره‌يي با من است…
    باز سحري بود و هنوز..
    گوهر ما، به گيسوي شب آويخته بود…
    من به ديدار سحر مي‌رفتم..
    3- خيلي خوشحال مي‌شدم اگر مورد حمايت آدمهاي مهم قرار مي‌گرفتم.. كسي لينكي به من مي‌داد، يا…
    4- كارتان را ادامه دهيد… واقعا دوست‌داشتني مي‌نويسيد.
    با تشكر


  33. همون خدا اميدو نگه داره برای شما Big Smile


  34. شهلا در 04/25/07 گفت :

    آی… که کسی از حال من و تو خبر ندارد پس هم ما را هم اطرافیانمان را ایزد تحمل باید دهد … باز خوبه که امید بنده خدا تو را خوب درک میکنه مال من که اگر من داد بزنم او فریادی بلند تر از من میزند… افراد درجه یک خانواده ام کمتر از هر کس دیگری برای من صبر و تحمل دارند ( شوهر و دخترانم )ولی من مثل تو فکر نمیکنم یئنی ملاحظه نمیکنم وقتی به کمک کسی نیاز داشته باشم حتی اگر راننده تاکس باشه اگر نتونم تا دم در خودم تنها بیام از او میخام که من راتا دم در همراهی کند.


  35. گمشده(LOST) در 04/25/07 گفت :

    سلام . خيلی ممنونم که با حضور گرمت مرحم دلی بودی برام . به امید اینکه هر روز شاهد کامنت های همدیگه توی وبلاگامون باشیم…و رابطه ای بی انتها ذاشته باشيم…


  36. بنده خدا در 04/25/07 گفت :

    ايول کوروش خان.اما بد نيس يه ذره ماشين پليس بازی کنی ها.يه حالی ميده که نگو.
    >!!


  37. احسان در 04/25/07 گفت :

    سلام خسته نباشی .در مورد نظرتون باید بگم یس…خوب فازشو می گیریم که هم فاز شیم که لینکم بشه داد….مرسی یا حق


  38. آرام در 04/25/07 گفت :

    سلام:همانطور كه يكي از دوستان گفته بوداستفاده از سنگهاي كريستال ومديتيشن براي شما بسيار مفيدخواهد بود.براي اين كار سنگ كوچك از جنس لاجورد انتخاب كنيد.بروي صندلي بصورت راحت بنشينيد چشمان خود را ببنديد و15مرتبه تنفس عميق چهار مرحله اي بكشيد
    1)دم عميق 2)استپ نفس3ثانيه 3)بازدم عميق 4)استپ نفس تا 3ثانيه دم وبازدم از بيني باشد وهنگام تنفس از شكم خود استفاده نماييد.اين كار فوق العاده شما را آرام خواهد كرد. بعد از آن سنگ را بروي فرق سر خود گذاشته وبه چاكراي هفتم خود تمركز كنيد .(محل در فرق سر) روي سر خود فشار يا سنگيني حس خواهيد نمود. اكنون چاكراي هفت شما كمي باز شده وشما ميتوانيد عبور انرژي را از بدن خود براحتي حس نماييد.در اين حالت دعا كنيد تا خداوند به شما كمك كند تا انرژيهاي راكد وبيماري شما از بدنتان خارج شود .
    خواهيد ديد كه اين انرژيها از كف پاهاي شما بيرون خواهند رفت .اگر تمركز شما بهم نميخورد بهتر است از اول پاهاي خود را درون طشتي از آب نمك قرار دهيد تا اين انرژيها هنگام خارج شدن بكلي نابود شوند
    وبه طبيعت برنگردند.بعداز 10الي 15 دقيقه به آرامي پاي خود را از طشت بيرون آورده وباز دعا كنيد كه انرژيهاي مثبت والهي بطرف شما سرازير گردد .انتقال انرژي مثبت به خودتان را تا پنج دقيقه ادامه دهيد .بعد از آن سنگ را از روي سرتان برداشته وبا 3تنفس عميق به آرامي چشمتان را باز كنيد. اين كار را روزي يك بار انجام دهيد .بهتر است سنگ را بعد از تمرين با
    نمك تميز كرده وبمدت 3دقيقه جهت شارژآنرا درمقابل نور خورشيد قرار دهيد. اميدوارم كه حالتان روز بروز بهتر شود .داشتن روحيه خوب را فراموش نكنيد.


  39. آبچينوس در 04/25/07 گفت :

    پس بگو چرا گاهي وقتا آرنج دست چپم خود به خود گيج ميره يه هويي !!


  40. Nafas در 04/25/07 گفت :

    خوب ،هر کس مشکلش یه جوریه،حالا یکی سخت و یکی آسون.اطرافیان هر کس هم وظیفه دارن با اون طرف همراهی کنن.به نظر من اطرافیان تو حالا حتی مثلا توی یک مهمونی وظیفشونه که بهت کمک کنن .خداییش من که کلی افتخار می کنم وقتی میببینم تونستم کمک یک نفر بکنم.اون آدمی هم که میزاره میره یا خودش یه مشکلی داره(حالا هر چی) یا در درجه ی دوم واقعا گاوه.


  41. حسن در 04/28/07 گفت :