مسئوليت

ديشب با توتيا تلفني صحبت ميکردم و حال مامانش را سئوال ميکردم ازش پرسيدم خودت با اينهمه دوندگي و استرس چطوري کنار آمدي؟بهت فشار نيومد؟گفت ميدوني وقتي آدم مجبور باشه انگار يک چيزي تو ذهنش همش هشدار ميده که حق نداري خودت را بندازي بايد مقاومت کني وقتي خوب به اين حرفش فکر کردم ديدم کاملا حق با اونه من خودم با همين وضعيتم وقتي مامانم خونه نبود از سرکار ميومدم تازه واميستادم به شام درست کردن و خونه داري الان که فکرش را ميکنم ميبينم اون موقع حالم از الانم بهتر بود يا الان که سر کار ميام به مراتب از اون موقعي که تو خونه بودم و دائم در حال استراحت بهترم فکر ميکنم ما هايي که يک مشکلي هم داريم اگه يک سري مسئوليتها رو گردنمون باشه حال روحيمون به مراتب بهتره ممکنه خستگي جسماني برامون داشته باشه ولي همين که احساس کنيم هنوز رومون حساب ميشه و بدرد بخور هستيم روحيه خيلي خيلي بهتري خواهيم داشت و متقابلا سعي ميکنيم به ضعف جسمانيمون غلبه کنيم و خودمون را سرپا نگه داريم.
ويولت
پيوست:اين اطلاعات رو امروز گرفتم که تو سايت بازتاب نوشته شده بخونيدش و اگر باز مايل بوديد تو اورکات دعوتتون ميکنم خودم هم يک کم تو شک افتادم چه ميکنه اين استکبار جهاني!!


دیدگاه ها خاموش