مارمولک و معجزه عشق!!!!!

اميد قول داده بودببرتم فيلم مارمولک بهش زنگ زدم گفتم تو روزنامه ها نوشته فيلم رو جمع کردن گفت تو چيکار داري من قول دادم پس ميبرمت عصري که آمد دنبالم به هر سينمايي که قبلا اين فيلم را داشتند سر زديم ولي همه فيلم هاشون رو عوض کرده بودند تا فهميديم سينما آستارا آخرين شب اکران فيلم ،خودمون رو رسونديم آنجا اميد گفت اينم سينما کابل !تو پياده شو برو تو صف تا من ماشين را پارک کنم بيام گفتم بابا سينما کابل نيست که سينما آستاراست گفت هرچي افغانيه مياد اين سينما پس سينما کابله!!
عجب صف بلند بالايي هم داشت جاي ما سه رديف مانده به پرده سينما بود تمام صندلي ها پر بودن فکر کنم اين سينما از بدو تاسيس همچين جمعيتي به خودش نديده بود به نظر من که خيلي فيلم قشنگي بود و اصلا به قشر خاصي توهين نکرده بود و لحن گزنده ايي نداشت هيچ قسمت فيلم دل من يکي را که خنک نکرد اينقدر بازي پرستويي روان و زيباست و آدم محوشخصيتش ميشه که ديگه جايي براي موشکافي نمي مونه که چه تيکه ايي انداخت… تازه بازم به نظر من کاملا فيلمي بود که سعي داشت مردم را با روحانيت آشتي بده و اگه اينقدر جبهه گيري نميشد شايد موفق هم بود.
شب موقع برگشتن خيابونها خلوت(ما سانس آخر را رفته بوديم) براي اينکه ميان بر به ماشين برسيم و در ضمن قدمي هم زده باشيم رفتيم تو کوچه پس کوچه هاي تجريش واي چه حالي داره تو يک هواي ملس بازو در بازوي محبوبت راه بري با توجه به اينکه مسير سربالايي هم بود فکر نمي کردم بتونم برم که رفتم حس عجيبي تو يک لحظه سراغم اومد احساس کردم خوب شدم و ديگه هيچ مشکلي ندارم شبش هم که اومدم خونه و خوابيدم نصفه شب به هوس آب پرتقال بيدار شدم رفتم سر يخچال تو همين چند قدم باز احساس کردم خوبه خوبم نميدونم شايد اينها همه نشونه ست شايد عشق داره درمانم ميکنه يکبار سلامتيم را گرفت شايد بعد از گذشت هفت سال که عدد خوش يمنيه ميخواد اون چيزي رو که ازم گرفته بر گردونه ،نمي دونم.
ويولت


نظرات شما


  1. محسن در 04/23/05 گفت :

    اول اول … اين اولين باره که من اول ميشم!!!
    ولی ببينم واقعا عشق اين قدرت رو داره که درمان بکنه؟ به نظر من که بعيد نيست. چون مطمئنم که اين قدرت رو داره که مريض بکنه پس لابد درمان هم ميکنه


  2. صبا در 04/23/05 گفت :

    بی انصافی شد من اول بودم نه آقای محسن .


  3. صبا در 04/23/05 گفت :

    خلی خوشحالم که حس خوب و قشنگی داری ( مثل هميشه نيست خيلی بزرگتره ).اميدوارم از ته دل….


  4. چرتينكوف در 04/23/05 گفت :

    بنظر منم واقعا قدرت درمان رو داره.
    اميدوارم يه روز كه صفحه وبتو ميخونم بهمين زوديها بگي كه حالت خوبه خوبه و ديگه اصلا مشكلي نداري…Smile


  5. افتاده تر از سايه در 04/23/05 گفت :

    سلام به ويولت عزيزم
    خيلی شانس آوردين که تونستين توی شب آخر اکران فيلم اونو تماشا کنين . ما که توفيق تماشاش نصيبمون نشد. در مورد معجزه عشق بايد بگم که يه واقعيت انکار ناپذيره. فقط بايد به عشقت و معشوقت ايمان داشته باشی و بقيه رو به گذشت زمان بسپاری.اين شعر حافظ رو هم به تو و امیدت تقديم می کنم:
    «ببرد از من قرار و طاقت وهوش
    بت سنگين دل سيمين بناگوش
    نگاری چابکی شنگی کله دار
    ظريفی مهوشی ترکی قباپوش
    زتاب آتش سودای عشقش
    به سان ديگ دايم ميزنم جوش
    چو پيراهن شوم آسوده خاطر
    گرش همچون قبا گيرم در غوش
    اگر پوسيده گردد استخوانم
    نگردد مهرت از جانم فراموش
    دل و دينم دل و دينم ببرده است
    برو دوشش برودوشش برودوش
    دوای تو دوای تواست حافظ
    لب نوشش لب نوشش لب نوش »
    شاد و پايدار باشيد.


  6. پرند در 04/23/05 گفت :

    اميدوارم عزيزم. از عشق هيچ چيزی بعيد نيست. هميشه خوش باشی عزيز


  7. داش رهام در 04/23/05 گفت :

    سلام به اهالی محترم که هنوز همگی جمع نشده اند.اما بعد…
    خوب کاری کرديد رفتيد وگرنه واقعا يکی از فيلمهای خوب اين چند سال را از دست می داديد.امسال اصلا سال سال سينماست.مهمان مامان مهرجويی بعدش سربازان جمعه کيميايی و… چه حالی ببريم امسال…


  8. ويولت در 04/23/05 گفت :

    به داش رهام عزيز:
    من چه جوری بيام که ناشناس بمونم با اين طرز راه رفتنم!!!!!!!!!!!!!


  9. سارا در 04/23/05 گفت :

    جالبه ..به نظر منم فيلم ميخ واست مردم رو با روحانيون آشتی بده …


  10. اميرطلا در 04/23/05 گفت :

    عشق بر هر درد بی درمان دواست…. Smile


  11. شيرين در 04/23/05 گفت :

    سلام
    ويولت عزيز از ته دل برای شما آرزوی سلامتی می‌کنم. هرچند که با اين روحيه عالی من و امثال من که از دنيا بيزار شديم بيمار هستيم نه تو عزيز دوست داشتنی. يه بار يک مشاور خانواده به من گفت از شوهرت جدا شو وگرنه به راحتی ام-اس می‌گيری. ظاهرا در مورد تو پيش اومده بود.


  12. اميرطلا در 04/23/05 گفت :

    راستی اون شعر وبلاگم مال خودم بود، ولی بی منظور بود!! برای کسی نگفتم خوشبختانه!!! Smile


  13. روزبه در 04/23/05 گفت :

    خوش به حالت من که عشق در تاريک تريت زوائد دلم هم نمی تونم ببينم ديگه…روزبه


  14. زوربا در 04/23/05 گفت :

    سلام… بنظر من مهم اينه که ادم تاريخ مصرفش بين مردم و اونهاييکه دوستش دارن تموم نشه… و سلامتی و بقيه مسائل در مراحل بعدی ميتونه باشه…موفق و شاد و سرفراز باشيد… به اقا اميد هم از طرف بنده سلام مخصوص برسونيد.


  15. ويولت در 04/23/05 گفت :

    يک چيز با نمک از افاضات آقا اميد بگم بهتون.
    شب که پياده داشتيم ميرفتيم سمت ماشين من ديگه باطريم تمام شد زير طاقی يک خونه که چراغ سر درش روشن بود واستادم تا اميد بره ماشين رو بياره حالا بماند که چقدر ترسيدم و لرزيدم تا بياد وقتی اومد آمدم خودم را خير سرم لوس کنم!!گفتم اگه ميومدی من نبودم چی کار ميکردی؟خيلی خونسرد گفت خوب هيچی ميرفتم ديگه تو هم رفته بودی خونه!!!!


  16. مهاب در 04/23/05 گفت :

    چقدر زيباست اين لحظه هاي دوست داشتني… عشق هم مثل خنده ميتونه بر هر درد بي درماني دوا باشه… اگه مارمولكا اجازه دهند… عشقتان مستدام باد و اين شعر عروسي تقديمتان:


  17. مژگان در 04/23/05 گفت :

    اهههههههههه عدد هفت خوش يمنه!! من هميشه بهش می گم ۷ تا دوست دارم


  18. مهاب در 04/23/05 گفت :

    ادامه:داستان عروسی
    در هيأتی سپيد
    از جا بلند شد
    و دانه دانه
    ناخنهايش را کند
    ناخنهای مصنوعی قرمز را
    و سه بار
    نرفت گل بچيند
    و در جواب مرد عبا پوش
    فریاد زد : نه !
    کله های قند به قلوه های سنگ بدل شد
    مردم پراکندند و پچ پچه کردند
    و آن چيزی که به زمين ريخت
    نامش
    آبروی خانوادگی بود
    ……
    من عاشقش شدم
    و به دنبالش رفتم
    او از دشتها گذشت
    از کوه ها و درياها
    من از دشتها و کوه ها و درياها گذشتم
    و در سرزمينی دور
    بی آنکه مرد ابا پوش چيزی بپرسد
    بی انکه تورهای سفيد بپوشد
    وناخن مصنوعی بچسباند
    و سکه سکه خودش را بشمارد
    روزها را با هم سپری می کنيم
    غروبها را و شبها را
    و اسم ما در هيچ دفتری ثبت نشده
    و هيچ جايی را
    برای اين با هم بودن امضا نکرده ايم
    ……
    او لاک صورتی
    و لباسهای آبی
    و کبوترهای سفيد را دوست می دارد
    و از ناخن مصنوعی
    و تورهای سفيد
    و قناری های قفسی بيزار است.


  19. پردیس در 04/23/05 گفت :

    سلام…… خیلی عالیه که اینجوری داری طعم عشق رو میچشی.باید خیلی شیرین باشه نه؟!! به معجزه عشق هم ایمان داشته باش.اگه عشقی پاک باشه و بی غل و غش و حقیقی حتما میتونه تاثیرات شگرفی رو آدم داشته باشه مگه مولانا نبود که به عشق شمس تبریزی روی اب راه میرفت بدون اینکه در آب فرو بره؟ و خیلی عشاق دیگه هم همینطور بودند. دلت همیشه عاشق باشه.قدر لحظاتت رو بدون عزیزم


  20. رها در 04/23/05 گفت :

    سلام ويولت عزيز منم فيلم مارمولک رو روز اول اکران ديدم اما توی يه سينمای مزخرف که در حقيقت اونقدر صدای چيپس و پفک ميومد که از فيلم چيزی درست نفهميدم در کل فيلم طنزی بود اما ….توی ارشيوم می تونی نظرم رو ببينی فعلا هميشه شاد باشی به اميد آقا هم سلام برسان


  21. سکوت سرد در 04/23/05 گفت :

    وای خدايا شکرت . ويولت عزيزم هيچ ميدونی الان چقدر خوشحالم ؟ بعد از هزار روز بلاخره الان تونستم مطالب جديدتو ببينم قبلا نميتونستم بخونمشون ولی بلاخره درست شد . ميرم که همرو بخونم و باز اگه چيزی بود برای گفتن ميام و برات مينويسم . به اميد رهايی …خورشيد …


  22. سکوت سرد در 04/23/05 گفت :

    وای خدايا شکرت . ويولت عزيزم هيچ ميدونی الان چقدر خوشحالم ؟ بعد از هزار روز بلاخره الان تونستم مطالب جديدتو ببينم قبلا نميتونستم بخونمشون ولی بلاخره درست شد . ميرم که همرو بخونم و باز اگه چيزی بود برای گفتن ميام و برات مينويسم . به اميد رهايی …خورشيد …


  23. شهلا در 04/23/05 گفت :

    خدا کنه عزیزم خدا کنه ….به من یک استاد یعنی یک پزشک تبتی که دوستم نیزاست گفت که تو با عشق به شوهرت خوب میشی و این را به من قول داد …پس تو هم با عشق به نازنینت به امیدت که نامش برای تو بیان گر همه چیز است به تندرستی خودت دست یافتی آخ نمیدونی چقدر خوشحالم ؟!!!امید وارم که روز به روز بهتر بشی و تمام کوهها و تپه های تهران را زیر پا بگزاری …خدایا به این دختر گل کمک کن …تا روز به روز بهتر بشه آمیـــــــــــن


  24. (مهرداد) در 04/23/05 گفت :

    عزيز دل برادر و دوست عزيز و بسيار گرامي سركار خانم ويولت, گل و گلاب , عرق بيدمشك سلام و درود هاي گرم بنده را پذيرا باشيد اميدوارم حال و احوال شما و خانواده گرامي شما خوب و خوش باشد . ويولت خانم عزيز واقعا دلم براي خواندن نوشته هاي قشنگ شما تنگ شده بود . خيلي زيبا و عالي مينويسي گـــــــل و گلااااااااب ِ عزيز . توي بيشتر فيلم ها عشق معجزه گر است البته فيلم ها هم همون زندگي واقعي ما آدم ها است اما با يه روند سريع تر . حال ميشه بگيم وقتي آدم با يه اميد تازه با يه اميد گونده با يه اميد زيبا روزهاش را به شب و با اميد شب هاش را به صبح ميرسونه اين معجزه اي است كه در روح و روان آدم رخ داده و آدم با اميد ميتونه كه به فتح خرمشهر بره . اووووووووBig Smile) عجب سخن راني شد عزيز دل برادر اميد هم راهي است براي رسيدن به خدا . راستي من هم يه دوست وبلاگي در هفته گذشته داشتم . شايد باور و فهمش براي خيلي ها سخت باشه اما دوست من يه خانم ساكن آمريكا است و شوهر دوست من كه از آمريكا آمده بود براي ديدن مادراش به امر خانم محترمشان آمده بود پيش من؟؟!!Big Smile)) براي شما و خانواده محترم حضرت عالي روزهاي خوش و مملو از پيروزي و نيكبختي و بهروزي آرزو مي نمايم


  25. ذهن سيال در 04/23/05 گفت :

    سلام ويولت جانSmile فکر کنم اين اولين کامنت من باشه البته زياد ميام اينجا!
    خيلی خوشحال شدم احساس خوبی داری… حتی اگه سلامتيت هم برنگرده، داشتن اين روحيه خوبت خيلی عاليه


  26. داش رهام در 04/23/05 گفت :

    سلام به همه اهالی آشيانه محترم فاخته دامت برکاته.اما بعد…
    ويولت جان گفتی چه جوری بيايی که ناشناس بمونی!!! من بهت می گم.چند تا نکته هست اين وسط.اولی اينکه اونجا يک تالار بزرگه و تقريبا هميشه پر ميشه و کسی خيلی به کسی نيست.دومی اينکه افراد ديگری هم که مشکلات جسمی و حرکتی دارند به اين شب شعر می ايند و سومی هم اينکه داش رهام ديگه اينقدر بزرگ شده که سرش به کار خودش باشه و اگر کسی بخواد ناشناس بمونه نبيندش…


  27. پريسا در 04/24/05 گفت :

    سلام خيلی جالب بود
    موفق باشی


  28. امير حسين در 04/24/05 گفت :

    سلام:
    اولآ مرسی از اينکه سر زدی، دومآ: امان از اين مارمولک، سومآ:مگه افغانيها آدم نيستند بابا،چهارمآ: من لينکيدمت اگه خواستی تو هم آره.، پنجمآ: موفق باشی…


  29. آخوند جماعت آدم بشو نيست اينو مطمئن باش Smile


  30. روبی در 04/24/05 گفت :

    …ببين اين عشق و اعتماد به نفس چها که نميکنه