اندر احوالات آقا اميد

ظاهرا بعد از تلفني که اميد بهم زد که سفارش کنه تو خونه نمونم چون خودش هنوز تو خونه بوده مامانش اينها داد و هوار کردن که بره بيرون اونم پاشده رفته تو حياط کنار خانواده اش يک چند دقيقه که گذشته مامانش گفته خوبه برم تو چند دست لباس بيارم .
اميد خيلي جدي:نه لازم نيست
مامانش:چرا
اميد:خودشون بهمون ميدن.
من بعد از شنيدن اين افاضات:teeth .
پيوست:اميد عادت داره صبح ساعت 7:30 به من تلفن کنه که خواب نمونم امروز اينکار رو نکرد و تا حالا هيچ خبري ازش ندارم موباِلش هم در دسترس نيست دارم از نگراني خفه میشم(فکر کنم غم باد گرفتم)اي خدا چيکار کنم؟؟؟بودن عشق يک خوبی داره نبودنش هزار بدي:confused


دیدگاه ها خاموش