پاسخ به سئوال

کامنت هاي چرتينکوف عزيزم خيلي جالب و تفکر بر انگيز بود و بهانه اي شد براي نوشتن يک پست جديد ببينيد به نظر من توي يک ازدواج در ابتدا کار حرف اول را اعتماد و صداقت طرفين نسبت به هم ميزنه درسته که شايد سطح توقعات فرق کنه ولي اگه صداقت محض از همون اول زندگي باشه ديگه دليلي براي تغيير سطح توقع نمي مونه براتون يک مثال ميزنم وقتي من و هومان ازدواج کرديم من تا حد زيادي از نفوذ مادرش بر خانواده مطلع بودم و ميدونستم اجازه عرض اندام به هيچ تنا بنده ايي رو نميده ،هومان بارها و بارها قبل از ازدواج قول داد که اجازه هيچ دخالتي رو به اون نميده و ما زندگي خودمون را خواهيم داشت ولي بعدش با عملش زير تمام حرفاش زد خونه سوا از اون زن داشتن ديگه سطح توقع بالاي من نبود عدم اجرا قول هومان بود اگه قبلش به من ميگفت من همينم يک پسر وابسته به مادر کاريش هم نمي تونم بکنم بايد بهم وقت بدي تا وابستگيم را قطع کنم،خوب من هم تصميم را مي گرفتم که ميتونم يا نه و اگه قبول کردم ديگه براي زندگي با مادر شوهر جا نمي زدم يا يک مثال ديگه خانواده مادري هومان يعني در حقيقت مادر بزرگش خيلي خيلي مذهبي بود طوري که خونه شون ميخواستي بري بايد چادر سر ميکردم حالا اين در شرايطي بود که خود مادر هومان تو ولنگ و وازي افتاده بود اونور خط يعني اصلا نمي تونستي حدس بزني از بطن يک خانواده مذهبيه وقتي ما ميخواستيم ازدواج کنيم من به هومان گفتم من هروقت خواستم خونه مامان بزرگ تو بيام چادر سر ميکنم چون خونه شه و وقتي من دارم ميرم بايد به قانون خونه اون احترام بگذارم ولي اگه اون بياد خونه من ،جلوش با چادر نمي گردم چون قانون خونه من اين نيست بهش بگو ويولت با حجاب نيست بخاطر احترام به شما چادر سر ميکنه اون هم قبول کرد ولي همونقدر بقيه حرفاش بهش پايبند بود البته اين دليل طلاق نيست چون چند ساعت چادر سر کردن کسي رو نکشته منظورم اينه که تو چنين شرايطي که دروغ و غلو مياد وسط ديگه نميشه دوست موند چون حساب کتاب ها عوض شده ولي وقتي صادقانه همه چيز از اول روشن باشه ميشه دوست هم ديگه موند و شونه به شونه هم پيش رفت ميرسيم به قضيه اميد من از اول همه چي رو صادقانه بهش گفتم منو تو شرايط خيلي بد و سختم ديده و پا به پام اومده وقتي ميرفتم بيمارستان خودش ديد که ممکنه حتي مجبور شه بغلم کنه ببره، براي پذيرش من نمي تونستم کارهام رو انجام بدم و اون همش دنبال جور کردن کارها بود حالا اگه بخوايم ازدواج کنيم با علم به اين قضيه اين کار را ميکنه الان من که به نسبت خوبم را فقط نديده که ندونه وضعيتم چيه و همچي را پذيرفته باشه پس اگه بعد از ازدواج جا بزنه دليل بر عدم صداقتشه الان هم من ملاک را بر صداقتش ميگذارم چون خلافش بهم ثابت نشده همين موضوع بالعکس هم هست اون تمام شرايط مالي و تعهداتش را به من توضيح داده وکامل به وضعيتش آشنا هستم حالا اگه بخوام بعدا ازش توقع النگو يا دستبند!! يک ميليوني داشته باشم اين نشونه عدم صداقت منه(همون کش ماست بسمه) وقتي دو تا انسان بالغ باشن ميدونن که قول دادن هاي ظاهري فقط براي به دست آوردن طرف نه تنها منفعتي نداره بلکه آنچنان دودي ميکنه که چشم هر دوشون کور شه.
در مورد من و هومان نمي تونستيم دوست بمانيم توي زندگي مشترکمون چون اين عدم صداقت و خلف وعدهها منو داغون ميکرد پس اون زندگي بايد تمام ميشد چون از پايه همه چيز خراب بود و بهتر ديديم تا هنوز احترام و علاقه مون تبديل به تنفر نشده تمومش کنيم فکر ميکنم لااقل اين جدايي بخاطر تغيير سطح توقعات نبود.
ويولت


نظرات شما


  1. صبا در 04/15/05 گفت :

    آفلاین ميخونم . پست قبلی خيلی با نمک بودا . خوشم مياد آقا اميد خان محترم کم نمياره .( بالاخره یکی از ویولت جون کم نیاورد )


  2. چرتينكوف در 04/15/05 گفت :

    قبول دارم. واسه يه زندگي چيزهايي بيشتر از دوست داشتن ، منطقي بودن و فهميده بودن لازمه. Smile متشكرم.


  3. روزبه در 04/15/05 گفت :

    من که در حال حاضر اصلا نمی تونم يه آدم رو به عنوان همسر قبول کنم…تکراری می شه برام..مگه نگفته بودی قرار بلاگی رو ميری؟؟..من اومدم تو رو ببينم ..نبودی


  4. پرند در 04/15/05 گفت :

    مرسی از توضيحات خوبت. پاينده باشی


  5. آبچينوس در 04/15/05 گفت :

    خوب اين چيزايي که نوشته اي همه اش منطقيه.
    اما يه چيزي :
    اين کش ماستا رو اينقدر نبند دور مچت يه طوري ميشه ها!! بالاخره از ما گفتن بود.


  6. سلام
    به اين ميگويند گرفتن كره حقيقت از دوغ واقعيت! اينو فراموش نكن!!!!


  7. ويولت جان من و روزبه هم خيلی خوشحال ميشيم که شما را از نزديک ملاقات کنيم.شما به من ايميل بزنيد اين هفته يک روز قرار بگذاريم و بيرون بريم.ايميل من در وبلاگم هست.منتظرتونيم.


  8. آس و پاس در 04/15/05 گفت :

    سلام
    حرفهايی که ميزنی کاملآ منطقيه..
    با ابن حال از اینکه هنوز با همسر سابقتون رفتار خوبی دارید جای تحسین داره…
    برام خیلی جالبه یعنی تا به حال ندیده بودم که بعد از جدایی…
    یه عادت بدی که جا افتاده همه چی رو با هم قاتی مبکنیم..اما شما خیلی خوب باهاش کنار اومدید…
    راستی یه خبر …نمی دونم خوب یا بد…خودت ببینی بهتره…


  9. زوربا در 04/15/05 گفت :

    سلام ويلوت عزيز… راستش من يک ربع قبل از قرار اونجا بودم و فقط به خاطر ديدن تو اومده بودم و يک ساعت و نيم هم منتظر شدم و چون ديدم نيومدی حدود ساعت پنج و ربع به سمت خيابون شريعتی رفتيم با چند تا از دوستان .. چون اونجا هم يه قرار بود بعنوان بزرگداشت فروغ فرخزاد…قبل از رفتن به جلسه فروغ هم چون برای ابزی نرفته بودم فقط يه مقدار نظاره گر بازی دوستان بودم…اميدوارم که بتونيم توی قرار بعدی همديگه رو ببينيم… برقرار و شاد باشی


  10. شيلا در 04/15/05 گفت :

    ويولت عزيز
    اين خبر در اخبارهای خارجی خيلی انعکاس داشت فکر کردم که حتما برای تو جالب است
    http://www.nationalmssociety.org/Research-2003Apr1.asp
    http://health.yahoo.com/search/healthnews?lb=s&p=id%3A57930


  11. ويولت در 04/15/05 گفت :

    از شيلا عزيزم ممنون الان نگاه ميکنم


  12. مهاب در 04/15/05 گفت :

    صداقت و اعتماد طرفين…چيزي كه تداوم يك زندگي مشترك رو مستحكم ميكنه، و احترام به خواستها و باورهاي سايرين، حتي اگه به اش معتقد نباشيم. داشتن چنين روحيات والاي انساني قابل تحسين و تمجيده… سبز باشيد و شاداب


  13. امير حسين در 04/15/05 گفت :

    سلام:
    خوبی ممنون از اين که سر زدی، و مچکر از اينکه نگران حالم بودی…


  14. (مهرداد) در 04/15/05 گفت :

    دوست عزيز و بسيار گرامي سركار خانم ويولت , گل و گلاب , عرق بيدمشك سلام و درود هاي گرم بنده را پذيرا باشيد اميدوارم حال و احوال شما و خانواده گرامي شما خوب و خوش باشد .من در مورد شما فكر ميكنم كه تصميم هاي شما همه شان درست هستند . درمورد نوشته من هم شايد راه بهتري هم باشد. راستي يه دوستي گفته اگه با ويولت جايي بري ميزنم تو مخت , براي شما و خانواده محترم حضرت عالي روزهاي خوش و مملو از پيروزي و نيكبختي و بهروزي آرزو مي نمايم


  15. ميترا در 04/15/05 گفت :

    سلام عزيزم. در مورد هومان خيلی عاقلانه عمل کردی.
    اميدوارم که آينده ای درخشان داشته باشی چون لايق بهترين ها هستی


  16. فندق در 04/15/05 گفت :

    سلام
    صداقت و درستی و اعتماد متقابل شرط لازم برای قوام زندگی مشترک است ولی کافی نيست. تداوم و قوام در يک زندگی مشترک به رشته هايی (که توضيح اينکه اين رشته ها چيستند و چگونه اند برای هر کسی متفاوت است و تعريف جداگانه ای دارد.)از نکات مختلف زندگی وابسته است که اگر هر کدام از اونها را از دست بدهی در زندگی مشترک دچار مشکل ميشوی.
    و به عقيده من بايد تمام اين رشته ها را محکم چسبيد و برای نگهداشتن آن تلاش کرد. حتی اگر گاهی بعضی ها را از دست بدهی باید برای دوباره بدست آوردنش تلاش کنی.
    مثل اینکه خیلی نوشتم بقیه اش باشد برای بعد.