ويولت و بنفشه 2

معصوميت :
نمي دونم تا حالا توچشاي يه بنفشه نيگا كردي يا نه؟ يا بهتره بپرسم تا حالا تونستي تو چشاش نيگا كني يا نه ؟؟؟؟ آخه چنان معصومانه نيگات مي كنه كه خودت شرمندش ميشي. ويولت منم همينجوريه. اينو فقط كسي ميفهمه كه يه بارجرات كرده باشه تو چشاش نيگا كنه.
آرامش :
ما يه باغچه مربعي داشتيم كه روي يه سكوي يه متري قرار داشت و وسطش پراز گلهاي نازنارنجي و گل بهي بود . دورتادورشم گلهاي اطلسي سفيد و صورتي . هروقت كه به اين باغچه نيگا ميكردي ميديدي يا اطلسي ها گلهاي ناز رو زير خودشون گرفتن و دارن خفه مي كنن يا گلهاي ناز خودشونوروي اطلسي ها ولو كردن و راه نفس اونارو بريدن. اصلا طوري با هم درگير ميشدن كه به سختي مي تونستي از هم جداشون كني ( من كه تا آخرشم نفهميدم اونا باهمديگه چه پدركشتگي داشتن). به همين دليل وقتي مجبور بودم از كنار اون باغچه ردبشم ( چون سر راه ورود و خروجمون بود ) سعي ميكردم سرعتم رو بيشتر كنم و بدون اينكه بهشون نيگا كنم از تيررسشون فرار كنم. از دعواي اون دوتا هم سس سوء استفاده كرده بود و تمام باغچه رو گرفته بود ( همون انگلهايي كه به شكل رشته هاي نازك ودراز زرد رنگ دور گلها مي پيچن و اينقدر از شيره اونا ميمكن تا خشكشون ميكنن ). فكر ميكني نتيجه اين جنگ ودعوا چي شد؟ خوب معلومه. يه روز رفتم بيل رو برداشتم وافتادم به جون باغچه. حسابي زير و روش كردم . بعدشم خاكش رو غربال كردم و يه كمم كود اضافه كردم وتبديلش كردم به يه باغچه يكدست از بنفشه هاي بنفش. ديگه از اون روز هيچ دعوايي توي اون باغچه رخ نداد ( يا اگرم اختلافي بود جلوي من نبود ). همه بنفشه ها به خط كنار همديگه وايساده بودن و معصومانه اطرافشونو نيگا ميكردن . منم هروقت دلم مي گرفت واحتياج به آرامش داشتم مي رفتم كنار همون باغچه مي نشستم و به آرامش و صلح وصفاي اونا خيره مي شدم و دلم آروم مي گرفت.
سالها بود كه ديگه اون آرامش رو تجربه نكرده بودم و در سخت ترين شرايط روحي يا جسمي در عالم رؤيا به لب اون باغچه پناه مي بردم. تا اون شب كه با ويولت آشنا شدم.درست همون احساس آرامش رو بهم داد ولي هزاران بار قويتر و نافذتر. اينو فقط كسي ميتونه درك كنه كه لااقل يه بار لب اون باغچه نشسته باشه.


دیدگاه ها خاموش