هفته وحدت!!

ديروز بعد از ظهر براي انجام کاري مجبور بودم از سر گاندي تا ميدون ونک را پياده بيام چون يک مدت نسبتا طولاني را هم واستاده بودم ديگه زانوهام توان تحمل وزنم را نداشت وقتي شروع به حرکت کردم نگاههاي آدمهاي کنجکاو را رو خودم حس ميکردم چون دو سه قدم بر ميداشتم بعد تلو ميخوردم و مجبور بودم دستم را بگيرم به ديوار و واستم بعد هم که شروع ميکنم به حرکت چون تمام نيروم را براي شروع جمع ميکنم تو پاهام با ضرب و به نسبت سرعت!! راه ميافتم تا بعد از چند قدم بنزينم تمام شه و واستم حالا اگه تو استارت اول مانعي جلو راهم را بگيره فرمان ايست را پاهام دريافت نمي کنن چون سرعت خيلي بالاست!!!بايد خودم را به يک جا بند کنم تا بتونم واستم حالا با همه اين تفاسير تجسم کنيد داشتم ميرفتم ديدم چند تا جوون ريش و پشمي سياه پوش واستادن و جلو خانمها را ميگيرن پيش خودم گفتم باز هوا گرم شد و گير بازار اينها هم به راه افتاد من که مشکلي ندارم نه مانتو آنچنان کوتاه تنمه نه شلوار زير زانو!آرايشم هم که معقوله پس بي خيال نزديکشون که شدم يکيشون آمد طرفم گفت خواهر ببخشيد،اتفاقي که نبايد بشه افتاد نتونستم به خودم فرمان ايست بدم و با کله رفتم تو ديوار قيافه پسره ديدن داشت حتما پيش خودش گفته بعد از ظهري عجب خورده اين خواهر ببين چه تلويي ميخوره!!!با عصبانيت که مانع راهم شده گفتم بله؟گفت ما براي موسسه خيريه سبز داريم پول جمع ميکنيم اينم قبضشه…نگذاشتم بقيه حرفش را ادامه بده برو آقا يکي بايد به خودم کمک کنه.
فقط موندم چرا خِر خانمها را ميچسبيد و به آقايون کاري نداشت الان هم که خير سرشون هفته وحدت و شاديه پس سياه پوشيدنشون ديگه چه صيغه ايي؟
رفته بودم تو سايت زوربا و تو کامنت هاش اسم سايتي توجه ام را جلب کرد به نام قرار وبلاگي سر کنجکاوي رفتم سايتش و نوشته هاي قشنگي از بزرگان در مورد ازدواج خوندم بعد نيست يک نگاهي بندازيد ديدم چقد افکار من با بزرگمهر نزديکه!!!:tounge
ويولت


نظرات شما


  1. آورا در 04/03/05 گفت :

    من هم نفهميدم اين صيغه مشکی پوشيدنو ريشو اينا…. ميدونی شده فاکتور قضاوتمون راجع به ادما.


  2. افتاده تر از سايه در 04/03/05 گفت :

    سلام ويولت عزيزم:
    ۱- در مورد مطالب قبليت فقط می تونم بگم : مبارکه( چشمک).فکر ميکنم اگه ازش خواستگاری کنی اولش ادامه تحصيل رو بهانه کنه ولی بعد راضی بشه!!!!!!
    ۲- در مورد مطلب امروزتم:
    پس اميد دیروز کجا بود عزيزم؟؟؟؟؟؟( علامت دوتا شاخ روی سرم ).
    ۳- اگه ممکنه آدرس ايميل منو به آس وپاس عزيزم بده که مطالب قشنگشو برام بفرسته.
    متشکرم


  3. ويولت در 04/03/05 گفت :

    به افتاده تر از سايه عزيزم:
    چشم آدرس را ميدم بهش.
    چون کارم خصوصی بود!!!اميد يک جا پارک کرده بود منتظر بود من کارم تموم شه ميدونی تو اون خيابون جا پارک نيست.
    به هيلا عزيزم:
    ديروز هی بحث خوش ذرت پخته کردی مجبور شدم برم بخورم!!!يک وقت سر بچه ام کج نشه به قول اميد!
    آخه يکبار باز هوس يک چيزی کرده بودم اگه اشتباه نکنم آبميوه ترش!اميد گفت قبل از اينکه برسونمت بريم بخريم گفتم نه بابا ولش کن بريم خونه گفت نه تو رو خدا آنوقت بچه ات کج و کوله ميشه ميمونه رو دست ننه اش!!!!!
    هاهاها


  4. گیسو در 04/03/05 گفت :

    سلام ويولت جان
    من نمی دونم اينا اين همه کمک جمع ميکنند پس چرا باز اين همه بدبخت و بيچاره تو کشورمون وجود داره!!!


  5. گیسو در 04/03/05 گفت :

    انقدر تو وبلاگ و کامنت هات درباره چيزهای ترش ميگی که من اينجا دلم غش میره .اگه اومدم ایران من هم با خودتون! میبرید یه بار!از این هله هوله ها بخوریم؟؟؟؟


  6. ويولت در 04/03/05 گفت :

    ای به چشم گيسو جونم


  7. آس و پاس در 04/03/05 گفت :

    سلام
    خیلی باحال بود…
    خوش به حالت چقدر اتفاقهای جالبی برات میوفته…
    یعنی نمی دونی چرا به آقایون کاری ندارند…b-(حساب می برند دیگه…
    بعدشم خوب این مد دیگه اگه نداشته باشند که معلوم نمیشه مسلمونند…


  8. مهاب در 04/03/05 گفت :

    … خوشحالم كه زندگي دوباره شيرين ميشود. مطمئنم كه، چون تويي هرگز با ادامه تحصيل دوستش و اميدش، مشكل نخواهد داشت.
    اين آقايون سياه پوش هم لابد از گداييهاي مدل 83 هستن و متأسفم كه بايد براي تحقق آيات و روايات مربوط به امور خيريه، متوسل به گدا بازيهاي آنچناني باشيم، و عاجز از يك برنامه مدون اقتصادي براي توسعه پايدار ميهنمان، بد جوري دلم براي بچه هاي دبستاني و اونايي كه ميخوان متولد بشن، ميسوزه Frown اميد براي آينده، چيزي شبيه سرابه.(اميدواريو ميگم؛). هميشه ايام، شادكام باشيد


  9. محسن در 04/03/05 گفت :

    راستش حرفی واسه گفتن ندارم… يعنی کوچيکتر از اونی هستم که پيغامی بذارم… فقط وقتشو زياد کنيد!!! فکر نکنی خل شدم‌ها! گفتم يه چی بگم يه چی گفته باشم


  10. سها در 04/03/05 گفت :

    نه ويولت جون آشپزی من از مهرناز خيلی بهتره دستوری که مهرناز نوشته ناقصه بعدش بايد شتر رو بذاری تو شکم نهنگ!!!!


  11. ويولت در 04/03/05 گفت :

    به محسن:
    وقت هفته وحدت را زياد کنم؟ای به چشم!!!


  12. فندق در 04/03/05 گفت :

    Smile


  13. آبچينوس در 04/03/05 گفت :

    اولش با اون مقدمه اي که گفتي فکر کردم مجبور شده اي خودتو به جناب آقاي ريش مشکي بند کني !! اگه اونجوري ميبود و اون آقاهه هم انصار حزب الله ميبود ، قيافه هر دوتون خيلي ديدني و با مزه مي شد!! Big Smile


  14. ويولت در 04/03/05 گفت :

    به آبچينوس:
    Big Smile نگو دهنم آب افتاد
    دلم به تاپ تاپ افتاد.
    اوغ حالم بهم خورد


  15. محسن در 04/03/05 گفت :

    من که موافقم! هفته وحدت بشه ماه وحدت! يا سال وحدت!


  16. ويولت در 04/03/05 گفت :

    ولی باور کن اولش هول کرد اومد بگيرتم بعد که چشمش به قيافه خشمناک من افتاد پشيمون شد وگرنه که از خداش بود(زبون درازی)


  17. شواليه در 04/03/05 گفت :

    سلام ويولت جان ببخشيد يک مدتی به وبلاگ قشنگتان سر نزدم…راستش اين کامپيوتر من اساسی قاطی کرده و ويندوزش پريد…ولی مطالب قشنگ قبليتون را هم خوندم شما جز معدود وبلاگهائی هستيد که ارشيوش را هم می خونم…امديم اين دفعه در مورد کوه رفتن خودمون بنويسيم که باز يک دوست افغانی گير سه پيچ داده که بحث ادامه بدم….سعی می کنم سريه به بحثهای قبلی برگردم….


  18. هيلا در 04/03/05 گفت :

    ای کاش من هم دم گاندی بودم میدیدمت ! .. حالا هر روز رد ميشما….


  19. سعيد در 04/03/05 گفت :

    اين گيشو خانوم و شما در مورد چيز ترش گفتين يادم افتاد ديشب داشتم له له ميزدم واسه يه گوجه سبز Big Smile حتی فکر بهش هم دهن من رو ترش ميکنه Smile


  20. رهگذر در 04/04/05 گفت :

    درود بر احساس پاک شما!….اميدوارم همیشه شاداب و سلامت باشيد!


  21. پرند در 04/04/05 گفت :

    و گدايی را ببخشيد دزدی را اقسامی است.
    خوش باشی