عاشقم؟!

اگه امروز صبح از خونه بيرون آمده باشيد حتما متوجه انرژي بي نهايت مثبت در فضا شديد من که چند دقيقه توقف کردم و حداکثر انرژي که مي تونستم بگيرم از فضا دريافت کردم.
به احساس ديروزم خيلي فکر کردم و اينکه چرا دشارژ شده بودم و هرچه ساعت به طرف بعداز ظهر پيش ميرفت حالم بهتر ميشد،بله ظاهرا عاشق شدم!!!:embaressed
جمعه اميد مامانش اينها را برداشته بود برده بود چالوس که ناهار را تو پارک فين بخورند و لب آب بروند و برگردند(مي بينيد ددر رفتن فقط شامل حال من نيست خودش با مسافرت رفتن هرچند يک روزه باشه حال ميکنه)خوب موبايلش هم آنتن نمي داد و فقط يکبار از چالوس تونست با من تماس بگيره،بدجوري دلم براش تنگ شده بود و همين سبب شد که به زمين و زمان گير بدم که اين شامل حال خودش هم شد يعني با گير دادن بي خود مي خواستم به اصطلاح ميزان علاقه اش را محک بزنم چون ازم دور بود فکر ميکردم علاقه اش هم ممکنه دور شده باشه ازم(کامنت نگذاريد دعوام کنيد خودم مي دونم بچه بازي در آوردم ولي هميشه که نميشه عاقل بود بعضي وقتا هم خل بازي عالمي داره مخصوصا آشتي بعدش از من ميشنويد امتحان کنيد!:wink) گو اينکه همونجورکه ديروز گفتم اون اصلا وارد بازي هاي من نميشه.
ديروز که آمده بود دنبالم ديدم يک دسته گل خريده و دادش بهم و گفت روزت مبارک گفتم روز من؟گفت آره ديگه روز معلمه خنديدم گفتم من که معلم نيستم گفت چرا تو براي من يک پا معلم بودي گفتم مثلا چي يادت دادم؟گفت عاشق بودن رو جووني کردن رو…گفتم خوب عزيز دلم اگه من واقعا معلمتم اين درس را هم ياد بگير که واسه محبوبت لازم نيست يک دسته گل بزرگ بخري براي نشون دادن عشق و علاقه ات خريدن يک گل رز بدون تزيين هم کافيه.:shades
يک بحث با نمک ديگه هم ديروز پيش اومد که حيفم آمد ننويسمش داشتيم حرف ازدواج رو ميزديم و اينکه هر کدوم چه روشي را براي ازدواج کردن ميپسنديم من گفتم اگه من از کسي خوشم بياد ازش در خواست ازدواج ميکنم من آدمي نيستم که بشينم تو خونه منتظر خواستگار تا يکي بياد سبک و سنگينم کنه و شايد اگه خوشش بياد انتخاب شم(از اينجا ببعد را به سبک هاله عزيزم مينويسم)
اون: تو واقعا همسرت رو خودت انتخاب ميکني
من:آره خوب دفعه اول هم همينکار را کردم مسئوليتش را هم ميپذيرم
اون:ببينم از من هم خواستگاري ميکني؟
من با کمي تفکر:شايد يعني ازت بدم نمياد(مرسي ناز و کلاس گذاشتن:tounge)
اون:ولي من قبول نمي کنم
من:چرااااااااااااا؟Shockmg
اون:آخه ميخوام ادامه تحصيل بدم
من::teethو کتکي که بعدش بهش زدم.
ويولت
پيوست:دوست عزيزم توتيا که قبلا هم در موردش نوشتم که تو کلاس يوگا با هم آشنا شديم و تازه از آلملن برگشته و مثل من درگير ام-اس است به کمک نويد يک وبلاگ زده خوشحال ميشم بهش سر بزنيد به تازگي پدرش را از دست داده وداره تالمات روحيش را به رشته تحرير در مياره.


نظرات شما


  1. بانو در 04/02/05 گفت :

    اقا من با آتشيش موافقم!بادا بادا مبارک بادا ويولت جونم!


  2. آورا در 04/02/05 گفت :

    به اميد بگو …که آقاجان ما کتبا به شما اجازه ميديم که بعد از ازدواج مانع درس خواندن شما نشيم.


  3. آبچينوس در 04/02/05 گفت :

    مطلب قبلي ات تلخ بود ، کامنت نگذاشتم.گفتم بذار خودش حالش عوض ميشه!
    ببين يه وقت نذاري بره ادامه تحصيل بده ها!!مرد بايد تو خونه به بچه داريش برسه چه معني داره بره وسط فسق و فجور درس ياد بگيره و هوايي بشه؟!!
    —————
    راستش من ميخواستم يه اعترافي بکنم!
    ممم ممممم …. راستش راستش من اميد هستم!!! ببخشيد تا حالا نگفته بودم نمي خواستم ناراحت بشي! Smile نشون به اون نشون که پريروز رفته بوديم فشم .بعدش هم آش رشته و سوپ جو ودل و جگر خورديم . فرداش هم رفتيم کما رو ديديم!ديدي حالا راس ميگم؟


  4. مهاب در 04/02/05 گفت :

    …. فكر مي كردم كه اوضاع رو به راه ميشه… يعني بايد مي شد، حس ها اينجوري ميگن. تو شباهت عجيبي با اميد من داري، عين همين قضايا يه جورايي اتفاق افتاده، و من مثل اميد تو( منتها نه با يه دسته)، با يك شاخه دراز شكوفه باز شده گل رز، به ديدارش رفتم، و الان چند روزيه كه مهمانشم…
    هر دوتون گل هستين، هميشه چون گل، خوشبو و شاداب بمونين و از لحظه هاي زندگيتون لذت ببرين…جز اراده و انرژي، توقع ديگه اي نمي تونم داشته باشم.
    شاد باشيد


  5. نويد در 04/02/05 گفت :

    مبارکه Smile


  6. ويولت در 04/02/05 گفت :

    به آبچينوس:
    هاهاهاهاهاهاهاها
    یک نشونه ديگه هم اينه که ديروز برای آشتی کنون رفتيم استار برگر و بعدش هم اب انار محمد حالا بهتر ويولتت را يادت اومد اميدم هاهاهاها


  7. زوربا در 04/02/05 گفت :

    سلام ويولت جان… راستش اگر اشتباه نکنم توی بلاگ شيدا اينو نوشته اينم ادرسش بايد باشه…
    baranii.persianblog.com
    …..سعی ميکنم دقيقا برات بنويسم که بتونی برنامه ريزی کنی..یه قرار عمومی هست…به اميد ديدار.


  8. اميرطلا در 04/02/05 گفت :

    هر کسی بخواد ادامه تحصيل بده بايد کتک بخوره؟!! ای بابا!


  9. گیسو در 04/02/05 گفت :

    خوشحالم از آشتی کنون!!!!
    شاد باشی هميشه


  10. هيلا در 04/02/05 گفت :

    اينقدر از هله هوله ميگی، از این ذرت پخته ها: (cup corn) خوردی ؟ اوخ اوخ …. بدو که از دستت رفت …. آبليمو و گلپر و کره و … يام يام !!


  11. آس و پاس در 04/02/05 گفت :

    سلام
    خیلی خوشحالم که اوضاع دوباره خوب شد(البته خوب بود خوبتر شد…)
    وقتی امید گفت “من قبول نمی کنم” قیافه شما باید دیدنی بوده باشه…
    البته قیافه امید بعد از کتک بعدش بیشتر….
    ببینم این چیزی که آبچینوس گفته شوخیه؟
    اگه شوخی نباشه خیلی خبر خوبی بود …اگه شوخی هم باشه ,شوخی جالبی بود…


  12. ويولت در 04/02/05 گفت :

    به هيلا عزيزم:
    آره بابا خوردم مگه میشه هل و هوله از زیردست من بدون اینکه بچشم سالم رد شه مشتری پر و پا قرصشم بعد هم گلپر نداره خانمی آويشن داره کوچولوش ۵۰۰ تومن بزرگش ۱۰۰۰
    به آس و پاس عزيزم:
    همش يک شوخی با نمک بود.


  13. مهستا در 04/02/05 گفت :

    منم دعوتم؟


  14. هيلا در 04/02/05 گفت :

    اوا ننه خاک به سرم ! راست ميگی .. چرا من نوشتم گلپر؟!؟!


  15. مهستا در 04/02/05 گفت :

    ديدم حرف عروسيه گفتم منم بيام .چشمک


  16. سعيد در 04/02/05 گفت :

    تا تو باشی ديگه اينقدر ناز نکنی ويولت خانوم Big Smile))) چه جواب باحالی داد اميد Big Smile ميخوام ادامه تحصيل بدم Big Smile)
    ۲ ساعته دارم ميخندم Big Smile


  17. ميترا در 04/02/05 گفت :

    خيلی خوشحالم که حالت خوب شده و باز هم خوشحالم که اميد رو در کنارت داری.قدر اين لحظات و اميد رو بدون. به اميد روزهای بهتر از امروز


  18. امين در 04/02/05 گفت :

    تو چی کار ميکنی اينقدر صبح انرژی داری؟ من که صبحها از خواب آلودگی به در و ديوار ميخورم!


  19. بهزاد در 04/02/05 گفت :

    خودمونيم اگه يه شاخه گل بر ميداشت مياورد نميگفتی اين چيه آوردی؟Big Smile


  20. Sara در 04/02/05 گفت :

    Salam nazanin. Smile Manam roze moalemo behet tabrik migam, shoma bara manam moaleme khobi hasti! Smile @};- man ke gole rasti nemitonam begiram biaram pas in gole naghabele elektroniki ro az taraf man ghabol kon. Rasti khanomi karte davat yadet nare. Salamato payande bashi. Smile


  21. داش رهام در 04/03/05 گفت :

    سلام به همه رفقای بی معرفت خودم…
    يک مدت ما نبوديم يکيتون در نيومدين بگيد بابا آخه اين داش رهام کو بابا خدا نکرده بابا يک فاتحه که می تونستيد بياييد بخونيد.ولی نه جاتون خالی رفته بوديم با رفقا خوشگذرونی و اميدوارم که شماها هم همگی خوب و خوش باشيد.اما بعد…
    داش رهام و يادت نره دعوت کنی …


  22. روزبه در 04/03/05 گفت :

    صبحها آرزوی خواب دارم…اندکی انرژی به من کمک کنيد…به روز شدم…روزبه


  23. خوب گناه داره!اجازه ادامه تحصيل بهش بده ديگه ويولت!قول ميده به زندگی خللی ايجاد نکنه!تازه ما هم ۰خودمون خودمونو از حالا دعوت کرديمBig Smile)


  24. سلام….


  25. عاطفه در 04/03/05 گفت :

    سلام دوست عزيز
    می دونی اين انرژی های مثبت رو عاشقا ميتونن ببينن. به هر حال خوشا به حال عاشقان