سفر آمل

بالاخره اين تعطيلات طولاني هم تموم شد و برگشتم سر خونه زندگيم خيلي جسته گريخته به اينترنت دسترسي داشتم و فقط وقت کردم نظرات اميد را بگذارم اونم چون خودش زحمت تايپش را کشيده بود، فرصت نکردم به وبلاگ تک تک شما سر بزنم که اميدوارم تو اين چند روز بتونم به اين کارهاي عقب موندم برسم.
سال را خيلي خوب شروع کردم،درست موقع تحويل سال داشتم به طرف سفره هفت سين مي رفتم اينو به فال نيک گرفتم چون داشتم راه ميرفتم پيش خودم گفتم پس امسال همش مشغول بدو بدو هستم و واقعا هم تو اين 15 روز حالم خوب بود و پاهام بازي در نياورد و کمال همکاري را داشت جز يکبار که تعريف مي کنم.
همانطور که قبلا هم گفتم اميد را روز 4 فروردين شب ديدم اون هم هول هولکي،باز هم خيلي خوب بود چون وقتي نمي بينمش و دلم براش تنگ ميشه بهانه گير ميشم و به زمين و زمان گير ميدم اون طفلکي هم هيچي نميگه و کلي منو شرمنده خودش ميکنه.
يک کار ناقلايي تو سال جديد انجام دادم!!با کمال شيطنت به اميد پيشنهاد دادم بيا يک سفر يک روزه بريم خارج تهران اون هم در کمال خوشوقتي قبول کرد:teeth!! يکي از روزهاي هفته دوم که ادارات باز بودن از سر کارش جيم زد و آمد دنبالم(لازم به ذکره که ايشون يکي از کارمندان عالي رتبه يکي از وزارت خونه ها هستند!) وقتي سوار شدم گفتم کجا ميريم؟گفت اگه موافق باشي و خسته نشي آمل گفتم نه عزيز بزن بريم.
بماند که چقدر تو راه خوش گذشت من هم که اصلا به خودم بد نگذروندم يه بالش کوچولو با خودم برداشته بودم که بگذارم پشت کمرم که درد نگيره پشت صندلي را هم خوابونده بودم و کفشهام را هم در آوردم خلاصه کلي صفا کردم خوش خوشک رسيديم آمل اميد گفت تا اينجا آمديم حيفه نريم لب آب براي همين رفتيم محمود آباد لب ساحل رسيديم و پياده شديم اون موقع خيلي خسته بودم چون تو راه هوا خيلي گرم بود و گرما منو کلا دشارژ ميکنه اميد گفت بيا بريم دستمون را به آب بزنيم يک نگاهي به مسير کردم و ديدم نه اين کار من نيست :confusedچون با پيشروي آب، ساحل اون قسمت از بين رفته بود و جايي که ما وايستاده بوديم حدودا 2 متر بالاتر از سطح آب بود و واسه اينکه به آب برسيم بايد از رويه قلوه سنگها و جاهايه نا هموار رد ميشديم (سرازيري)
اميد گفت باشه هر جور تو راحتي،ديدم خيلي بي انصافيه اين همه راه منو آورده حالا من بخاطر ترس خودم نمي گذارم حتي دستش را به آب بزنه گفتم نه نظرم عوض شد بريم پايين گفت ميدونستم مياي تو ميتوني فقط اگه به ترسهات غلبه کني خلاصه با سلام و صلوات رفتم پايين حالا بماند افراد ديگه اي که اونجا بودن چيا در مورد من و اميد فکر کردن که عجب زن ذليله ببين خانمه چه جوري دو دستي چسبيدتش در نره يک وقت.
چون راه عادي و صاف را هم از اميد کمک ميگرفتم و حسابي چسبيده بودم بهش:tounge.
بعدش رفتيم ناهار خورديم جاتون خالي کته ماهي و اکبر جوجه تو راه برگشتن بيشتر خوش گذشت و حسابي خنديديم و آبعلي وايستاديم تا دوغ بخوريم هيچي مثل يک سفر قايمکي حال نميده بخوصوص که طرفت هم اهل اينکارا نباشه و تازه مزه اين شيطون بازي ها بره زير زبونش،جالبه ها آدم با 31 سال سن(شهريور ميشه 32)يک مرد35 ساله را مجبور کنه مثل پسرهاي 17،18 ساله شيطوني کنه.فردايه سفرمون اميد گفت وزير معاونين و روساي وزارت خونه را جمع کرده بود واسه عيد ديدني و عيدي نفيسي هم بهشون داده که من نبودم:confused.ولي بيخيال سفرمون ميارزيد به عيدي وزير:regular.
يکم در مورد اميد توضيح بدم براي افرادي که نمي دونن و تنبلي هم ميکنن آرشيو را بخونن:
اميد يک مرد 35 ساله مجرد است که مدرک مهندسي داره و حالا تومقطع دکترا داره ادامه تحصيل ميده واطلاعات شعريش هيچ ربطي به تحصيلاتش نداره و فقط بخاطر علاقه شخصيشه تا حالا هيچ دوست دختري نداشته براي من اون اوايل خيلي عجيب بود که چطور آدم ميتونه تا اين سن نياز به جنس مخالف را احساس نکنه دليل خودش اينه که من از وقتي که خودم را شناختم يا درس خوندم يا کار کردم و هميشه دلم ميخواسته عشق واقعي را تجربه کنم و سرم را با روابط بيهوده و بي حاصل گرم نکنم .براي همين تو برخورد هام خيلي مواظبم که احساس بدي بهش ندم که خاطره بدي از روابط زن و مرد تو ضميرش بمونه.از رفتارش لذت ميبرم چون ميدونم کليشه ايي و از قبل تعريف شده نيست بخاطر عدم تجربه قبلي هرچي هست احساس واقعيشه خوشحالم اون شب ماشين اداره که پيکان بود دستش بود که من جرات سوار شدن پيدا کردم هر ماشين ديگه ايي بود امکان نداشت سوار شم.
خلاصه که خوش بحالمه حسابي:wink.
ويولت


نظرات شما


  1. هيلا در 04/03/04 گفت :

    د! تا نظرمو گذاشتم ، مطلب جديد گذاشتی ! <: در ضمن فکر کنم اينجا اول شدم !!


  2. آورا در 04/03/04 گفت :

    آی گفتی. سفر يواشکی خيلی خوش ميگذره. البته اگر نگيرنت!!!!!!!!!


  3. زهرا در 04/03/04 گفت :

    سلام ويلت جون خوبی؟
    سال نوت مبارک
    اميدوارم که سال خوبی داشته باشیSmile
    دلم برات تنگ شده بود


  4. سعيد در 04/03/04 گفت :

    من که تجربه شو ندارم … اما اينجوری که گفتی دلم کلی آب شد Big Smile ..مم.. سفر يواشکی :-؟<Frown


  5. آبچينوس در 04/03/04 گفت :

    پس حسابي خوش گذشته !!! سال خوبي در پيش داشته باشي!


  6. majid در 04/03/04 گفت :

    violet jan salam sale khob va por omidi!! ro vasetooon arezoomandam!!


  7. روبي در 04/03/04 گفت :

    ..اوه کلی مطلب نخونده….. فک کنم کيف اين يه روز به همه تعطيلات می‌ارزيد…Big Smile…بريم بقيه رو بخونيم


  8. صبا در 04/03/04 گفت :

    چند باره سال نو مبارک بيشتر خوش بگذره . ما هم گناه داريم .يه کم چاشنی خوشحالی شو کم کن . آخی طفلی خودمون نشيم


  9. مهاب در 04/03/04 گفت :

    سلام… سفر دزدكي خوش بحال شده ات بخير؛ خدا را شكر كه تجربه اول اميد خان به خوشي و خوبي گذشت. اميدوارم عشق واقعي و بدون كليشه و پيش زمينه ذهني را تجربه كنه، و در آينده نزديك بتونيم نظراتش را بخونيم. كلمه«عشق» و « خوشبختي» از كلماتي هستند كه براي شخص من ابهامات زيادي دارند. لذا هر چي در موردش از دوستان بخوانم و ياد بگيرم، غنيمت بزرگي است.ضمناً اين ملاقاتهاي دزدكي عليرغم استرسهايي كه داره، بسيار دلچسب و مؤثره، و معمولاً به نتايج خوبي منتهي ميشه… موقع آب بازي لب دريا و نوشيدن دوغ آبعلي، حتماً جاي دوستان رو خالي كردين…سال شادي داشته باشين


  10. محسن در 04/03/04 گفت :

    نیاز فوری به یه تریپ روحیه داریم. لطفا یه تک پا برید برای این مریض ما کامنت بذارین روحیه‌اش خوب شه. این کاملا جدیه. و اصلا یه کامنت تبلیغاتی نیست.


  11. افتاده ترازسايه در 04/03/04 گفت :

    سلام به ويولت عزيزم
    از اينکه تعطيلات بهت خوش گذشته خو شحالم. اميدوارم سال جديدرو با انرژی بيشتری شروع کرده باشی و اولين روز کاری سال نو رو بهت تبريک ميگم.همينطوربهت تبريک ميگم بخاطر اميدمهربونی که داری.
    خوش باشيد و اميدوار.


  12. زخم زبون در 04/03/04 گفت :

    سلام.خوشحالم که هنوز فراموش نشدم.مرسی که به من سر زدی.موفق تر باشی.


  13. mehrdad در 04/03/04 گفت :

    دوست عزيز و بسيار گرامي خانم ويولت , گل و گلاب سلام و درود هاي گرم بنده را پذيرا باشيد اميدوارم حال و احوال شما و خانواده گرامي شما خوب و خوش باشد . سال نو و بهار بر شما عزيز گرامي مبارك اميدوارم كه امسال و همه سال خوب و خوش باشيد و پر از كام يابي و كام روايي و شادماني . دوست خوب و مهربان شايد 2 ماه پيش بود كه اولين بار به صفحه شما سر زدم و پيام هم گذاشتم . شما خيلي قشنگ و شيوا مينويسيد و توانايي اين را هم داريد كه هر روز بنويسيد . من كه اصلا نميتوانم اين گونه باشم . از اينكه دوستي به خوبي اميد خان داريد خيلي عالي است . اگه او يه خواهر هم سن شما و مجرد و مثل خودش اهل دل داره به من معرفي ش كنيد . از اينكه با شما دوست گرامي آشنا شدم خوشحال هستم . سال نوي خوش و مبارك و مملو از پيروزي و آرزوي نيكبختي و بهروزي مي نمايم .


  14. وای…ويولت گفتی هوس سفر يواشکی به جونم افتاد باز.سفر يواشکيم مياددددددد..به اميد خان سلام برسان.


  15. سلام اولا که قبول نيست چون مطلب سانسور داشت Big Smile
    ثانيا قرار نيست که همه اطلاعات اين پسره رو که لو بدی شما Smile
    ثالثا من کی گفتم عيد نمينويسم گفتم تا امتحانم نمينويسم که خوب حالا تموم شده
    رابعا بله درست حدس زديد من هم اميدم Big Smile


  16. رهام در 04/03/04 گفت :

    سلام-اميدوارم هميشه و همه جا موفق باشيد.راستی يک سوال هم برای شما ميل زدم که اگر جواب بدهيد ممنون ميشم.


  17. هاجر در 04/04/04 گفت :

    یک چیزی دیروز شنیدم از بابام کله م سوت کشید گفتم حتما زودی بهت بگم!!!‌یکی از دوستهامون که خیلی هم آدم پرکار و پر انرژی ایه مثل اینکه چند ساله ام-اس داره و من اصلا نمیدونستم این طوریه،‌ فقط میدیدم یک جور رژیم های خاص رعایت میکنه و توی شرکت غذاهای خودش رو فقط میخوره! بابا گفت فقط با رژیم غذایی گیاهی و یک جور درمان گیاهی خاص بیماریش رو کنترل کرده و ام-اس ش پیشرفت نکرده!‌ ببینم از وجود همچین درمانی خبر داری؟ امتحان کردی؟! اگر جالبه برات میتونم آدرس دکترش رو بگیرم برات!


  18. سيزيف در 04/04/04 گفت :

    چه باحال خوش به حالت. مثه فيلمهای عاشقانه فرانسوی !


  19. آس و پاس در 04/04/04 گفت :

    سلام ویولت
    مرسی
    باور کن اصلآ مساله یه چیز دیگه است…باشه بگو بیاد شاید همون سرزمین آفتاب کتک بتونه به من کمک کنه…بی خیال …
    آره من هم می خواستم که امید عزیز جواب بده…ممنون
    مثه اینکه سوتی دادن های من تمومی نداره …بهتره که من هیچ پیشگویی نکنم …
    خاطره خوب وبه یادماندنی ایی بود…
    خوشحالم که به شما خوش گذشته و سال خوب شروع کردید
    امیدوارم که همیشه روزگار بر وفق مرادتون باشه…


  20. ميترا در 04/04/04 گفت :

    خوشحالم که بهت خوش گذشته.منم يکبار اين کارو کردم ولی بعدش از دماغم اومد.بماند.ولی می دونم چه حالی کردين.خوش بحال هردوتون