امید ، عشق وخیانت 1

با تشكر از همة خوانندگان عزيز وبلاگ ويولت ، بويژه كامنت گذاران محترم مطلب ديروز ، ضمن اعلام اينكه آورا و مهاب عزيز موضوع مطلب امروز رو درست حدس زدند و به ترتيب اول و دوم شدن :regular، بايد بگم كه طرح اين سئوال دو علت داشت :
1- شيطنت ذاتي نويسنده :tounge.
2- برانگيختن حساسيت خوانندگان:teeth.
وحالا اصل مطلب:
توي يكي از روزاي تعطيلات كه با اميد داشتيم صحبت مي كرديم ، با سئوالي كه من مطرح كردم بحث بطرف عشق و خيانت كشيده شد. از اميد پرسيدم كه علاقش نسبت به من ناشي از يه عشق واقعيه يا يه علاقه و دوست داشتن موقتي وزودگذره :wink؟ اونم بعد از تعريف عشق ( كه در زير عينا نقل شده ) ، در مورد قسمت دوم سئوالم اين شعرقشنگ روخوند:
نه پرنده ام كه دل خوش كنم به درخت
نه درختم كه فريفته شوم به بهار
منم آن دلــوخته عاشــــــــــق زار
كه نرد عشق باخته است به نگار
ازاونجا كه فكر كردم شايد نظرات اميد هم بتونه به جمع بندي بحث خيانت كمك كنه واز طرف ديگه خيلي طولاني بود ازش خواستم اونا رو برام بنويسه كه عين مطالبش رو اينجا ميارم تا شما هم بخونين و در موردش نظر بدين :
عهــــــــد كردم هر بار بردم نام او
بازگويم يكــــي از انعــــــــام او
كنون روز از نو است و روزي از نو
هر آنچه از عمر پيشين برفت ، گو رو
عشق :
نام بلبل ز هواداري عشق است بلند
ورنه پيداست چه از مشت پري برخيزد
« اگه بخوام عشق رو تعريف كنم ، بايد بگم عشق چيزي نيست كه ذهن ما توان تصور و تجسم اون رو داشته باشه. يه احساسيه كه در يه لحظه بر شخص حادث ميشه و اگه واقعي باشه تا آخر عمر باقي مي مونه.هيچ ربطي هم به عالم ظاهر نداره ، گرچه ما براي تصور اون چاره اي نداريم جز اينكه اون رو به عالم مادي مرتبط كنيم:
« بگرفت كار حسنت چون عشق من كمالي
خوش باش زانكه نبود اين هردو را زوالي
در وهم مي نگنجــد كاندر تصور عقـــــل
آيد به هيچ معــــني زين خوبتر مثـــــالي »
بزرگي مي گه :
« هيچ چيز به خودي خود داراي معنا نيست ، اين شما هستيد كه به اون معنا مي بخشيد »
همانطوريكه گفتم ، اگه عشق واقعي باشه ، دوام واستمرار پيدا مي كنه ودر قيد زمان ومكان محدود نميشه. عاشق ، عاشق معشوق خودشه ، حتي اگه ماهها و سالها اون رو نبينه وبه وصالش هم نرسه ( مثل ليلي ومجنون ، شيرين وفرهاد ، خسرو و شيرين و…:embaressed).
عشق ، عاشق رو اول در خودش ذوب و فنا مي كنه و بعد عمر جاودان مي بخشه:
« بغير از آنكه بشد دين ودانش از دستم
بيا بگو كه زعشـــــقت چه طرف بستم
اگرچه خرمن عمـــــرم غم تو داد بباد
به خاك پاي عزيزت كه عهد نشكستم »
و عاشق از اين فنا و بلا نه تنها شاكي نيست ، بلكه راضي هم هست و لذت هم مي بره :confused!!!!
« راست گفتي عشق خوبان آتش است
سخت مي سوزاند ، اما دلكش است
از خــــدا خواهم كه افزونش كنــــد
دل اگــر دم زد ، پر از خونش كنــد »
يا:
« اي انيس بزم عشــــــق و محـــرم كاشانه ام
جام لبــــــريز بلا را با تو هم پيمــــــانه ام
هردو مي سوزيم از يك شعله در بزم وصال
فرق ما اين است ؛ تو شمعي و من پروانه ام »
يا :
« گردست دهد خاك كف پاي نگارم
بر لوح بصـــر خــــــط غبــــاري بنگارم
بربوي كنار تو شدم غرق و اميد است
از موج سرشكم كه رساند به كنــــــارم
پروانة او گر رســــــدم در طلب جان
چون شمع همان دم به دمي جان بسپارم
زلفين ســـــياه تو به دلداري عشـــاق
دادند قرار و ببــــــــــــــردند قـــــــرارم
اي باده از آن باده نسيـمي به من آور
كان بوي شفـــــــابخش بود دفع خمارم
گر قلب دلم را ننهد دوست عيـــاري
من نقد روان در ره اش از ديده شــمارم »
اگه عشق واقعي باشه ، حتي فكر خيانت هم به مخيلة عاشق وارد نميشه :whatchutalkingabout:
« گرم صد لشگر از خوبان به قصد دل كمين سازند
بحمــــــدالله والمنه بتي لشــــــــــگرشكن دارم
سزد كز خاتم لعلش زنم لاف ســـــــــــــــليماني
چو اسم اعظمم باشد ، چه باك از اهرمن دارم
چو در گلـــــــزاراقبـــــــــــالش خرامانم بحمدالله
نه ميل لاله ونســــــــرين ، نه برگ نسترن دارم »
و اگه واقعي نباشه ، اونوقته كه احتمال خيانت وجود داره:angry .
….واما خيانت :
بنظر من ما ايراني ها به شدت دورنگ و دورو هستيم ( بهتره بگم صد چهره هستيم ). يعني ظاهر وباطن ما هميشـه ( در 99 درصـــد موارد ) در تضــاد كامل با همديگه اســت. هميشه بخاطر حفظ ظـــاهر و به اصـطلاح « آبروداري » ، آنچه كه بنظر مي رسيم با آنچه كه هستيم 180 درجه تفاوت داره:confused. حتي دراين مورد ضرب المثل معروفي مثل « خواهي نشوي رسوا ، همرنگ جماعت شو !!!! » هم در فرهنگ فولكلوريك ما بسيار مورد استفاده قرار مي گيره.
دوبيتي زير رو هم خودم در انتقاد به اين موضوع سروده ام :
« مرغي سفري چون به وطن كرد ورود
بس نغمة نو خواند كه بي پاسخ بود
آخر ز يكــــــي مرغ جهانديده شنود
بايد به زبان رايج باغ ســــــــــــرود » :confused!!!!
اينها چيزهاييست كه باعث ميشه روحية انسان از « رهبري » به « رهرويي » و از « مرشدي » به « مريدي » تبديل بشه. قطعا در ترويج وتوسعة اين فرهنگ ، حكام وقت ايران ( سلطه طلبان داخلي ) و در بعضي موارد نيز سلطه طلبان خارجي نقش بسزايي ايفا كرده اند.
به هر حال اين دورويي و اين تضاد ظاهر وباطن ( كه دردين ماهم از اون به عنوان تقيه نام برده شده وبه اون توصيه هم شده است !!!!) باعث شده كه ما ايراني ها به هنرپيشه هاي ماهر وقابلي تبديل بشيم وهركدوم از ما در طول روز در نقش هاي متفاوتي ظاهر بشيم كه از « خود واقعي » ما فرسنگ ها فاصله دارن و درحقيقت حاصل سرپوش گذاشتن بر روي ذات واقعي ماهستن. مثلا ايفاي نقش يك انسان شريف ، از ترس محتسب ، شحنه ، پليس ، كلانتري و…ويا حتي حرف مردمShockmg!!!
مثالهاي بيشماري در فرهنگ وادب ما براي اين موضوع ميشه پيداكرد. ازقبيل :
واعظان كاين جلوه در محراب ومنبر مي كنند
چون به خلوت ميروند آن كار ديگر مي كنند
يا:
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نيست
در حق ما هرچه گويد جاي هيچ اكراه نيست
يا:
گرچه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود
تا ريا ورزد وسالوس ، مسلمان نشود
يا:
« مي صـوفي افكن كجا مي فروشـند
كه درتابم از دست زهــــد ريايي
رفيقان چنان عهد صحبت شكستند
كه گويي نبوده است خود آشنايي »
يا:
« امام خواجه كه بودش سرنماز دراز
به خون دختر رز خرقه را قصارت كرد »
يا:
« صوفي بيا كه خرقة سالوس بركشيم
وين نقش زرق را خط بطلان به سركشيم »
در اين رابطه حافظ بر آشفته شده و ميگه Angry
« مي خور كه صد گناه ز اغيار در حجاب
بهتر ز طاعتي كه به روي وريا كنند »
ويا خيام نيشابوري فرياد ميزنه :
« با تو به خرابات اگـر گويم راز
به زانكه به محراب كنم بي تو نماز
اي اول واي آخر خلقان همه تو
خواهي مرا بســـــوز ، خواهي بنواز »
بگذريم…
ادامه دارد
:whatchutalkingabout


نظرات شما


  1. آورا در 04/30/03 گفت :

    سلام. خدارو شکر که حدسم درست بود!!!!!!!!
    اين اقا اميد هم يک ديوان اشعاره سياره ها. قدرش را بدون.
    با نظرش هم ۱۰۰٪ موافقم(در مورد عشق)
    در ضمن چرا متنت دوبار پشت سر هم اومده؟


  2. ويولت در 04/30/03 گفت :

    به آورای عزيزم:
    با تبريک مجدد بخاطر هوش سرشارت لطفا برای اينکه مطلب امروز رو بهتر ببينی يه بار صفحه رو Refresh کن.


  3. علی در 04/30/03 گفت :

    ميشه بگی اين اميد چند سالشه چجوری آشنا شذديد<؟


  4. ويولت در 04/30/03 گفت :

    به علی :
    ماجرای آشنايی من با اميد و بقه چيزايی رو که ميخوای در موردش بدونی ميتونی توی آرشيو ( مطالب فوريه ) پیداکنی و بخونی.


  5. افتاده ترازسايه در 04/30/03 گفت :

    سلام به ويولت عزيزم
    از اينکه نگرانیم بی مورد بود و ماجرا به خوبی وخوشی تموم شد خيلی خوشحالم . فعلا چيزی نمی گم تا بقيه مطلب رو هم بخونم. تا بعد…
    شاد باشيد


  6. مهاب در 04/30/03 گفت :

    سلام عزيز؛
    منم از حدس درستم خوشحالم، نگفته بودم، ولي كاملاً حدس مي زدم كه اميدت باستناد اشعار و فرهنگ فولكلوريكمون، در موضوع بحث كنه… تا اينجاي نظراتش در مورد عشق و خيانت موافقم، خصوصاً در مورد عشق واقعي، كه غير واقعي اش ممكنه به خيانت هم منتهي بشه… در مورد «رهبري» بجاي «رهرويي»، و « مرشدي» بجاي « مريدي» موافق نيستم، و تاريخ ما نشان داده كه از مريد و مرشد بازي، و رهبر و رهرو سازي، به هيچ جايي نرسيده ايم، و الان داريم در يوزگي بيگانگان را مي كنيم، منتها با باصطلاح آبروداري… متأسفانه ما ايراني جماعت علاوه از تبحّر در چند چهرگي، همه فن حريف هم هستيم، و در تمامي مسائل سياسي، اجتماعي، اقتصادي، و… صاحب نظر هستيم، و اين ناشي از حضور سردمداران ؟؟؟ هست. سال 1371 دكتر اسلامي ندوشن مقاله جالبي در اطلاعات سياسي- اقتصادي، در همين موضوع نوشته بود، و بصورت كارشناسي تجزيه و تحليل كرده بود…. بياييد خارج از مباحث اعتقادي و سياسي، مانع از باز توليد نظام مبتني بر مريد سازي و … باشيم. مشتاقانه منتظر ادامه نظرات اميد خان هستم. اميد دارم هيچكس نا و بي اميد نباشد. لابد من و آورا هم جايزه مونو بايد از اميد بگيريم ؛) شاد باشيد و شادكام


  7. ويولت در 04/30/03 گفت :

    به مهاب عزيز:
    ۱- از اينکه نظر خودت رو برام نوشتی خيلی ممنونم.
    ۲- من فکر می کنم که اگه اون قسمتی از حرفای اميد روکه مربوط به مريد ومرشد و… است يه بار ديگه با دقت بيشتری بخونی متوجه بشی که با نظر تو هم جهت وموافقه.
    ۳- ميل وضميمه ای رو که نوشته بودی عنوز به دستم نرسيده.


  8. ويولت در 04/30/03 گفت :

    سلام به همه خوانندگان عزيز وبلاگ :
    بابا شما ديگه کی هستين تنبلا. چرا نظر نمی دين؟ اگه اينجوری کنين منم ديگه زود به زود آپديت نميکنما!!!حلا ديگه خود دانيد!!!!!
    منتظرم.


  9. ميترا در 04/03/04 گفت :

    من کاملا با نظرات اميد موافقم