مثبت سازی کنید

اين دو روز تعطيلي هم فرصت خوبي براي استراحت بود هم براي فكر كردن حالا چه از نوع مثبت چه منفي دوتا مسئله بود خيلي ذهن منو به خودش مشغول کرده بود يكي اينكه چرا اين مريضي بايد براي من پيش بياد و دوم اينكه چرا من اينقدر اصرار به ازدواج كردن دارم كه اين آخري احتياج به زمان مناسب براي نوشتنش دارم و دلم ميخواد شما هم باهام همفكري كنيد شايد بتونم به نتيجه درست برسم.
اين فكر كه چرا من بايد از بد حادثه دچار اين بيماري بشوم اولين بار نيست كه ذهنم را به خودش مشغول كرده مسلما آخرين بار هم نخواهد بود اوايل خيلي ناراحتم ميكرد و شايد چندين روز به عالم افسردگي هم پناه ميبردم ولي بعد ديدم اينجوري نميشه بايد ديدم را به قضيه عوض كنم پس گشتم نكات مثبت اين بيماري را پيدا كنم پس ازتفكرات بسيار به اين نتايج رسيدم كه مي نويسم:
من از آغاز خلقتم آدم تنبلي بودم هميشه سعي ميكردم به انحاء مختلف از زير كار خونه در برم و طفلكي تقصير مامانم هم بود چون تمام مسئوليت هايي كه مي تونست بهعده من باشه خودش به عهده ميگرفت حتي تميز كردن اتاق خصوصي من رو،وقتي از مدرسه مي آمدم خونه ميديدم اتاقي كه قبل از رفتنم انگار بمب توش تركيده بود حالا همه چي مرتب سر جاشه كيف ميكردم و قند تو دلم آب ميشد(پدر مادر هايه عزيز خواهشا اينكار را با جگر گوشه هاتون نكنيد بخدا ظلم درحقشون بگذاريد كمي مسئوليت پذير بشن حداقل مسئوليت اتاق خودشون را بپذيرند اينكار شما محبت نيست فقط دوستي خاله خرسه ست) بعد هم كه بزرگتر شدم براي شستن ظرفها يا خونه تكوني دم عيد هميشه بهانه درس را داشتم و صد البته درس از همه چي براي مادرها مهمتر و مقدم ترست بعد از ديپلم هم دانشگاه و بعدش هم خونه شوهر البته اونجا تو بد هچلي گير كردم چون شوهرم از خودم تنبلتر بود و من علاوه بر كار طاقت فرسايي كه داشتم،مدير فروش بودم با يك عالمه دوندگي مخصوص اينكار،وقتي خسته و هلاك ميرسيدم خونه تازه بعد از جمع و جور خونه بايد واميستادم به شام درست كردن و خيلي مواقع مهمان داري چون خونه پر رفت و آمدي داشتيم همسرم هم طوري بود كه وقتي مي آمد خونه راحت ميتونستي كل راه عبوريش را حدس بزني از دم در كه كفش هاش را در مياورد و سر جاش تو جا كفشي نمي گذاشت و دو قدم جلو تر جوراب هاش بگير و بيا تا بلوز و شلواري كه كف اتاق خواب افتاده بود و جاش لباس خونه پوشيده بود…:confused
خلاصه كنم ديدم اين مريضي شد واسم توفيق اجباري ديگه هيچ كس ازم توقع كار سنگين انجام دادن نداره تو مهماني يا مسافرت ها وقتي يه كوه ظرف كثيف جمع شده كسي از من توقع شستن اون همه ظرف را نداره اينم بگما خودم ديگه دست از تنبلي برداشتم و پيشنهاد شستن ميدم با اين پيش شرط كه هر وقت خسته شدم ميام كنار و بقيه را يكي ديگه ادامه بده:regular،ديگه بگير برو تا آخر.
ديگه هيچ كس ازم توقع شركت تو مراسم حزن انگيز خاك سپاري يا حتي شركت در ختمها را نداره و معافم بعد از اين قضيه.فقط و فقط سعي ميكنم تو مراسم هاي شاد و مفرح شركت كنم كه كمتر به اعصابم فشار بياد.
ببينم اگه معمولي مثل همه آدم ها راه ميرفتم ديگه كسي قربون صدقه راه رفتنم ميرفت؟ قربون تاتي تاتي راه رفتنت برم يا قربون مانكني راه رفتنت برم؟:teeth
همه دوستت دارن و تا حد امكان عصبانيت باهات نمي كنن و از همه مهمترحس قوي انسان شناسي كه بعد از اين بيماري پيدا كردم با هيچ چيز عوض نمي كنم به قول معروف حسابي دماغم تيز شده کلي رابطه ام با خدا جفت و جور شده و روزي چند بار از ته دل يادش ميکنم و ميدونم هميشه مراقبمه و بهترين اتفاق ها را برام پيش مياره نمونه اش اينه که اگه با عصا گوشه خيابون واينستاده بودم با يك آدم ماهي مثل اميد آشنا ميشدم؟نه والله.
از من به شما نصيحت وقتي دچار يك مصيبتي ميشويد بگرديد واسه خودتون جنبه هاي مثبتش را پيدا كنيد اگه چيزي پيدا نكرديد، بسازيد از در و ديوار جنبه هاي مثبت بسازيد ،بيماري من در نوع خودش وحشتناكه زنده اي نفس ميكشي ولي بايد نگاه هاي پر ترحم ديگران را تحمل كني اگه مسيري بيشتر از 100 متر بود و كسي نبود كه همراهيت كنه بايد آژانس بگيري! اگه بچه دار شي و باهاش بري بيرون دو قدم ازت دور شه بايد بزني تو سر خودت و جيغ بزني بگيريدش رفت!!! چون پاهات اجازه نميده دنبالش بري…
ولي خوب چيزيه كه هست نميشه خودت را بکشي،ميشه؟پس بگذاريد مثبت سازي كنيم و اونها را تا اونجا كه ميشه پر رنگ كنيم.
به اميد بهبودي همه مريض ها.
ويولت
پيوست:الان ايميل هام را چک ميکردم سعيد عزيزم که تو درست کردن سايت تلاش چشمگيري داشت و با کمک نويد سايت را درست کردن(من امروز متوجه شدم چون اين دو روز چک نکرده بودم) يک خاطره با نمک از خودش برام نوشته که فردا عينا ميگذارمش تو سايت بگم که اون هم مثل من ام-اس داره بشتابيد که از دست ندينش.


نظرات شما


  1. sara در 04/03/03 گفت :

    Salam khanomi. khaste nabashi. kheili kheili khoshalam az khoshalit va mosbat. Bahatam movafegham sare in ke vaghti adam dochare mosibati mishe bayad janbeha mosbatesho begire! Be zaban soedi ye maslai hast, nemidonam farsi ham darim ya na, mige khoda vaghti 1daro ro adam mibande 100ta dare dige ro va mikone! Smile Kheili dostet daram khanomi. Piroz bashi.


  2. بهزاد در 04/03/03 گفت :

    خوشحالم که روحيت بالاست Big Smile


  3. کامبیز در 04/03/03 گفت :

    سلام
    الهی شکر اين نظر خواهی باز راه افتاد شاد و پيروز باشی


  4. ويولت در 04/03/03 گفت :

    به بهزاد:
    سلام قبل از اينکه وبلاگ بخوام بنويسم خواننده وبلاگ شما بودم ولی از کار افتاد نمی دونم فيلتر شد؟الان با اين آدرسی که گذاشتيد ميام اونجا ببنيم فعاله يا نه.
    به سارا:
    عزيز دلم نمی دونی کامنت هايه تو چقدر خوشحالم ميکنه خواهش ميکنم از خواهر گلت برام بنويس و از حالش منو بی خبر نگذار.می بوسمت
    در مورد ضرب المثل ايرانيش ميشه:
    گر خدا ببندد ز حکمت دری
    به رحمت گشايد در ديگری
    (یا به رحمت زند قفل محکمتری!!!)
    انگليسيش هم هست که تو profile ام نوشتم.


  5. سعيد در 04/03/03 گفت :

    به به چه عجب خانوم ما نوشته ی جديد ديديم از شما Smile ميگما يا من هی غر ميزنم به شما که چرا دير آپديت ميکنيد يا شما به من Big Smile اين تيکه هم که گفتی که پدر مادرا بايد بذارن بچه ها مسئوليت پذيری ياد بگيرن رو گل گفتی. نمونش خود من که الان انگار دارن قير تو حلقم ميريزن وقتی يه کاری ازم ميخوان Big Smile


  6. مهاب در 04/03/03 گفت :

    سلام، چه عجب، بالاخره باز شد، خوشحالم كه هنوز روحيه ميدي و توليد انبوه مثبت سازي رو اشاعه ميكني، …در دوره فترت كامنتها، شايد بيش از 8 تا ايميل برايت فرستادم( به آدرس ياهو) و در پي ام ها هم گفته بودم، كه همگي برگشت خوردند، و آدرسي خواسته بودم كه بتوني نوشته هامو بگيري، منتظر تماستون خواهم بود، و اگه مشكلي پيش نياد، كماكان استفاده بهينه رو از نوشته هاي زيبايت خواهم كرد. آرزوي بهبودي و مثبت انديشي براي همه، و خودم، از اوي مهربون خواهانم. شاد باشي


  7. زخم زبون در 04/03/03 گفت :

    سلام ويولت جان.بعد از مدت ها تونستم بام وبلاگت رو بخونم.نمی دونم چرا يه مدت تو وبلاگت نمی تونستم بيام.اولش که اصلاٌ نمی تونستم نظر بدم.ولی حالا همه چيز درست شده.بايد بشينم تمام مطالب رو بخونم.موفق باشی.


  8. sara در 04/03/03 گفت :

    Khanomi. Manam toro va neveshtehato kheili kheili dos daram. delam mikhast az tarigh dige mitonestam bahat harf bezanam. Jaye khahar bozorgam ro dari. Smile
    Khaharam khobe nesbatan halesh, ampolesho avaz kardan chon on ghablia baes mishod bafta protein az bein beran va dige jai barash namonde bod tazrigh kone. Amma khoda ro shokr rohiash khobe. Onam mosbat dare fek mikone mesle to! Wink Age varzesho youga ham miraft ali mishod!vali khob migan zare zare! Merci vase masal ke farsisho behem gofti! Fadaye mohabatet. Lots of love!


  9. شبگرد در 04/03/03 گفت :

    سلام. خیلی نوشته ات را پسندیدم . شب چهارم اما در رويا برنمی گردد … چش دارت


  10. سلام در مورد مطلب بالا بنظرت اين نذر و نيازها اثری ميکنه ؟؟؟؟؟
    من اميدوارم داشته باشه و شما هر چه زودتر سلامتيت رو بدست بياری
    ولی اساسا يه کمی ايراد دارم به اين نذر و نيازا..
    موفق باشيد


  11. ميترا در 04/03/03 گفت :

    والا نمی دونم چی بگم بهت. من اگه جای تو بودم تا الان دق کرده بودم. روحيت خيلی قويه و می دونی با اين روحيه می تونی کوه رو فتح کنی. باور کن.


  12. Sara در 04/03/03 گفت :

    3bare salam. Man emroz kheili bikar bodam vase hamin oftadam bejone koment gozashtan. sharmande, amma mikhastam ye chiz kolli dar mored nazro niaz begam. dar javabe aziz dordone. Adama vaghti dige kari az dasteshon bar nemiad bar delgarmi khodeshon ham ke shode be in chiza ro miaran. Man ham ziad be in chiza eteghad nadashtam, amma sare marizie khodam va khaharam, chiz hai ro didam ke baes shod iman biaram be inke khobi, paki va azmo rohie ghavi, che to khode adam che dar atrafesh baes mishe ke mojeze doros beshe. Nemone hamin velvete khobe mone.
    Adam ta iman va omid dashte bashe kheili kara mitone bekone.


  13. ويولت در 04/03/03 گفت :

    سارا جونم اينجا متعلق به تو و ديگر عزيزان هرچه ميخوای بنويس عزيزم خوشحال هم ميشم.


  14. sara در 04/03/03 گفت :

    Merci khanomi, rasti shoma adress yahoo dari? khoshal misham age betonam az on tarigh bahat harf bezanam.


  15. Sara در 04/03/03 گفت :

    Salam Violet joonam
    mersi ke addresso mano ham too safheie ghashanget gozashty ,kheili khoshhalam ke esmamo mibinam roo safthat ,neveshtehato kheili doost daram …dar morede nazro niaz ham man kheili kheili behesh eteghad daram ,va age doa va nazr nabashe hich kary be nazaram oonjoori ke bayad dar nemiad ,chon asle har chizi oon rabeieti hast ke bayad ba khoda dasht vaage oon dorost she baghie chiza doroste doroste ,khoda ham khodesh ye rahi ro jelo paie adam mizare ke adamo nazdiktar kone …man be doa kheili eteghad daram ,mishe age doa kardi az manam yad koni? manam ghol midam age doaham ghabel bashe hataman barat doa konam…
    doostet daram


  16. asopas در 04/03/03 گفت :

    سلام
    خوبي
    قصه از کجا شروع شد
    از گل و باغ و جوونه
    از صداي مهربون و
    يه سلام عاشقونه
    اومدم به مهربوني
    که بگم با تو يه رنگم
    تا بگم چه نازنيني
    اي شکوفه قشنگم
    اي سلام عاشقونه
    اي عزيز آشيونه
    عشقمون کاشکي
    همين جوري بمونه….
    مرسي که سر زديد بازم از اين کارا بکنيد.
    خيلي شرمنده کرديد , ممنون که به خاطر ما اينقدر زحمت مي کشيد اگه مايل باشيد من مي تونم يه پيشنهادي در مورد پروکسي به شما بدم.
    يکي از دوستام که يه لينک به وبلاگش تو بلاگ من هست(آزيتا)چندتا پورت با حال پيدا کرده که با اونا مي تونيد مشکل پروکسي رو حل کنيد.
    خوشحال ميشم باز هم به من سر بزنيد
    حالا می خوام یه کمی راحت با شما حرف بزنم(شاید باورت نشه)ولی وقتی نوشتههای شما رو خوندم اشک از چشمام جاری شد نمی دونم چرا؟…
    باید بگم که به روحیه شما غبطه می خورم ,من که سالمم اینقدر روحیه شاذاب و سر زنده ایی ندارم .
    راسته که آدم تا یه چیزی رو داره قدرش رو نمی دونه…
    باید بگم که من این حرفها رو از صمیم قلب زدم و اصلآاز روی ترحم یا دلسوزی نبود چون میدونم که اصلآ احتیاجی به ای چیزا ندارید…
    به هر حال من از آشنایی با شما و وبلاگتون خیلی خوشحال شدم, سعی می کنم باز هم بیام.
    امیدوارم که همه مریض ها شفا پیدا کنند…
    (فقط یه سوال دارم؟ms یعنی چی؟(
    اميدوارم موفق باشيد .
    قربان شما.
    آس وپاس


  17. سعيد در 04/04/03 گفت :

    راستی خانوم زولبيا از تجربيات اينجاست Smile بابا ما اينجا همه چی داريم به خداSmile


  18. زیتون در 04/04/03 گفت :

    ویولت جون… با علاقه تموم نوشته هات رو می خونم..خیلی حرفات به دلم می شینه!
    خوشحالم که امید باهاته…منتظر بقیه شم… اگه برات کامنتی نذاشتم چون نمی شد و این دو سه روز هم خیلی کمتر اومدم اینترنتSmile


  19. یار آشنا در 04/04/03 گفت :

    اسم این بلاگ رو اگه میذاشتی مثبت به توان بی نهایت بهتر بود Smile کاش اغلب آدمها این نگاه مثبت رو داشتن. راه افتادن کامنتها هم مبارک .


  20. نازيلام در 04/04/03 گفت :

    سلام ويولت جون
    آفرين و صد احسنت به روحيه مثبت انديشت. واقعا اين افکار آدم چه ها که نمی کنه. من خودم بهش ايمان دارم. يه جا خوندم که خدا به همه آدما يه اندازه نعمت داده . عقل هم داده .حالا اين ديگه بستگی به خود آدما داره که چقدر از اين خوان الوان بهره بجويند. هر چيز را که خودت را لايق اون بدونی سراغت مياد . شاد شاد شاد… باشی.


  21. پژمان در 04/04/03 گفت :

    فقط ميتونم بگم که بلاگستان يه ويولت داره که اونم تويی.
    شايد علاقه مندی من به اين وبلاگ به خاطر اينه که تو هم از لحظات سخت زندگيت می نويسی و هم خوبش و اينکه انقدر شجاع هستی که احساساتت رو بگی واقعا ارزشمنده برام.
    برات زندگی پرباری رو آرزو می کنم و حتما همين طور خواهد بود
    برادر کوچک تو
    پژمان


  22. فندق در 04/04/03 گفت :

    سلام
    ويولت خانم
    خوشحالم که ميبينم انقدر حالت خوبه و الحمدالله به حول قوت الهی (حول بود یا هول)و نوید عزیز سايت هم که درست شده و ديگه ميشه پيام گذاشت (به جای کامنت!).
    نميدونم ايميل های منو دريافت کردی يا نه.
    حالا برم نوشته ها رو دوباره بخونم بعد ميام دوباره.
    فندق


  23. رها در 04/09/03 گفت :

    ويولت گلم سلام..واقعا که تحسين برانگيزی..من به تو اين روحيه بسيار قويت رشک می برم..تو برای من يه الگوی خوبی ..نازنينم…نمی دونم چی بگم خيلی از خوندن متنت تحت تاثير قرار گرفتم..فعلا دارم می چکم ..بازم می آيم اينجا..بدرود عزيز.