فقط بلند فکر کردم!

دلم بدجوري گرفته نمي دونم تو پست قبلي احساس كردين از سر واكني نوشتم يا نه؟
از پنج شنبه تا حالا حالم خوب نيست باز درست نمي تونم راه برم همش هم بخاطر يك بيل بيلكيه كه ادعا عاشق بودنش گوش فلك را كركرده و حاضر بخاطر اين عشقش،معشوق بيچاره را به خاك سياه بشونه آخه آقايون چرا اينقدر خودخواهيت ؟يك كم فكر و تعقل به خدا بد چيزي نيست.
ميگم بابا تو هنوز خرت از پل نگذشته بخاطر علاقه بي منطقت داري پدر منو در مياري ميگه جواب اين دوسال نيم وقت و احساس گذاشتن منو كي ميخواد بده؟ميگم خوب بابا اين متقابل بوده ،منم احساس گذاشتم منم وقت گذاشتم ولي حالا به جايي رسيدم كه ميبينم تو اون نيمه گمشده من نيستي چرا؟ميدونم خيلي مهربوني ميدونم از ته ته دلت منو دوست داري ميدونم هر چي بخوام كافيه لب تر كنم از زير زمين هم شده پيدا مي كني برام، ميدونم هر چي تو زندگيت داري و ميخواي فقط واسه شادي منه ولي همه اينها ميارزه به اون جمله ات كه تو اوج عصبانيت گفتي”خوبه منم اداي راه رفتن تو رو در بيارم؟””من اگه تو رو صندلي چرخدار نشونم نامردم!!!” چه جوري بهت حالي كنم كه همين دو جمله، تو رو مثل يك قطره اشك از چشمم انداخت،چه جوري حاليت كنم كه من با يك آدم معمولي فرق ميكنم اگه تو دعواهاي عادي كل كل داري و خط و نشون ميكشي و بعدش با يك كادو گرون قيمت و گفتن دوستت دارم از دل طرف در مياري با من نبايد اينكار را بكني،من بد من نفرت انگيز من بد دهن….بايد زمان بدي تا آروم شم نه اينكه پر(به فتح پ ) به پرم بگذاري من احتياج به يك آدم آروم دارم فردي كه هر چقدر جيغ جيغ كردم فقط بشنوه زمان بده بهم بخدا خودم ميام سر عقل،بخدا راسته ميگن آدمي كه ازدواج كرد خر شده اگه بار دوم باز بخواد اينكار را بكنه بايد بهش گفت:خر كه مكرر نميشه!!!!!!!
بابا اين عشق و علاقه صنار نمي ارزه ،من اگه بشينم رو صندلي چرخدار اولين نفري كه بدبخت ميشه توي كه احمق!
تو رو به هركي كه ميپرستيد اگه ظرفيت و تواناييش را نداريد نرويد طرف آدمي كه مشكل جسماني داره چون اين مشكل مساويست با ده برابرش مشكل روحي،آدم قحط كه نيست.
يك عشق تو زندگي همونطور كه نويد بخش و روحيه ده و انرژي بخشه امان از روزي كه دست و پا گير و دوستي خاله خرسه بشه،دست برداريد از اين فيلم هندي بازي كردن ها از اين اشك هايه تمساح ريختن ها.
من خودم واسه خودم مهمم فقط فقط خودم و سلامتيم دست از سرم بردار ببينم چه غلطي دارم ميكنم:embaressed.
توضيح:هر چي نوشتم ذره ايي به اميد ربط نداره،اون برام منبع آرامشه لااقل فعلا.


نظرات شما


  1. ويولت در 04/28/02 گفت :

    تو این چند روز این بهترین اتفاقی بود که برام افتاد طبق راهنمایی سعید که در موردش نوشتم تونستم وارد سایت شم و فضای قشنگ بنفشش را ببینم آروم شدم آرومه آرومه انشالله سعید جان هر چی از خدا میخوای ده برابرش را بهت بده.
    به افتاده تر از سایه عزیزم:
    میشه اون خاطره مشابهی که داشتی بنویسی ما هم استفاده کنیم؟فضای امروز عزیزم ظاهرا پر از امواج منفی ست باید جا خالی بدیم،هاها


  2. سعيد در 04/28/02 گفت :

    خوشحالم که راحت حرفتو تو وبلاگت ميتونی بنويسی! من هر وقت که نوشتم آروم شدم .. وقتی فرياد زدم تو وبلاگ يا گريه کردم .. اميدوارم تو هم آروم شده باشی


  3. sezar در 04/28/02 گفت :

    سلام بر violet عزيز:
    خيلی خوشحال شدم وقتی فهميدم تونستی وبلاگ رو ببينی.برات از صمیم قلب آرزوی موفقيت و سلامتی ميکنم.
    اميدوارم بازم بتونم کاری انجام بدم
    چه اينجا چه جای ديگه سايت تو خوندن داره
    sezar


  4. sezar در 04/28/02 گفت :

    سلام بر violet عزيز:
    خيلی خوشحال شدم وقتی فهميدم تونستی وبلاگ رو ببينی.برات از صمیم قلب آرزوی موفقيت و سلامتی ميکنم.
    اميدوارم بازم بتونم کاری انجام بدم
    چه اينجا چه جای ديگه سايت تو خوندن داره
    sezar


  5. باز از اوون حرفا زديها…..
    ولی به نظر من عشق خيلی هم وجود خارجی نداره شايد بشه اسمش رو گذاشت دوست داشتن اما عشق خيلی مفهوم غريبيه …
    حداقل با اوون تعريفی که تو جامعه ما ازش جا افتاده نميشه اصلا به چيزی به نام عشق نزديک شد چون يه پرتگاه خطرناکه که هر لحظه احتمال خطا و افتادن آدم به ته دره يعنی نفرت هست چيزی که من بهش رسيدم
    آدما ميتونن بعد از اينکه مدتها با هم زندگی کردن بگن ما همديگرو دوست داريم اما عاشق همديگه ايم يه کم عجيبه


  6. زهرا در 04/29/02 گفت :

    سلام خوشگلک
    من با عزيز دوردونه موافقمSmile