عمه خيلي عزيزم

يه عمه داشتم که خيلي برام عزيز بود و الگوي استقامت و روحيه براي من.
قبلا هم اشاره کردم بهش از اون وقتي که يادم مي آيد اين عمه جون من پا درد داشت و کم کم زمينگير شد ،اون اوايل تشخيص دکترها ديسک کمر بود و مي خواستن کمرش را عمل کنند که نمي دونم چي شد که اينکار را نکردند،پسر عمه ام تويه يکي از سفرهايي که به انگليس داشت مدارک پزشکي عمه ام را مي بره و اونجا تشخيص مي دهند که بيماري عمه جونم ام-اس است.
چيزي که تا حالا کسي بگوشش نخورده بود و تعريف اون موقعشون از اين بيماري اين بود که اينقدر اعصاب جاهايه مختلف از کار مي افته تا برسه به قلب و بيمار راحت شه:embaressed.
اين عمه من از تمام افرادي که من دور و برم ديدم سرحال تر و بذله گو تر بود و بسيار عالم،به سه گويش زنده فارسي صحبت مي کرد 1-مرغي2- گوشتي3-زرگري:teeth
زرگري را بارها از افراد مختلف شنيدم ولي خداييش کي مرغي و گوشتي شنيده چه جوريه؟
متاسفانه کم بودن سنم اجازه نداد تبحر پيدا کنم به اين گويش ها:sad.
اگه عروسي يا مهماني بود امکان نداشت عمه خدا بيامرزم بدون آرايش و زيور آلات حاضر بشه تويه مراسم ،زن عموم تعريف ميکنه خيابوني تو تهران و شهرستان خودشون نبوده که قبل از مريضي عمه ام با هم گز نکرده باشن،يعني زني با اون تحرک و شادابي تويه اون زمان(مثلا60 سال پيش)يکهو از پا مي افته.
ولي من بشخصه هيچوقت افسردگي يا آه و ناله اون بنده خدا يادم نمياد،هميشه تو زندگي عمه ام الگوم بوده و هميشه دعاش ميکنم با وجودي که بد ارثي برام گذاشت:sad.
خدايش بيامرزاد و روحش شاد.
توضيح: ویولتِ عزيز امروز سرما خرده و شرکت نيومده.به خاطره همين اين مطلب رو که خودشون آماده کردن رو من بجای ايشون روی سايت گذشتم
موفق و پيروز باشيد


دیدگاه ها خاموش