رقص!

خوب الحمدالله سرماخوردگيم به خير گذشت گو اينکه کلي از برنامه هام را بهم ريخت شب قبلش آمپول زده بودم و اون شب تب و لرز کردم چون تو اتاقم هيچ وسيله گرمايي روشن نمي کنم فکر کنم عرق کردم و سرم تو سرما بود ،سرما خوردم چند تا مطلبه که با توجه به کامنت هاي شما ايتم وار توضيح ميدم،قبل از هر چيز روز جهاني خانمها به همه شما عزيزان و همسران گراميتون مبارک من متاسفانه نتونستم توي گردهمايي شرکت کنم چون وقتي تب دارم کل سيستم بدنم ميريزه بهم0
1-دوستان زيادي در مورد برداشتن عکس پس زمينه سئوال کردن دو تا دليل داره اول اينکه کمي اشکال فني ايجاد کرده بود که البته قابل حل بود ولي خودم نخواستم حل شه چرا؟هر کي يک اعتقادي داره منم ديدم از فرداي روزي که عکس را گذاشتم سايت خراب شد به اعتقاد من گذاشتنش اومد نداشت در حالي که من ميخواستم با خواننده هاي اصليم که هميشه ميان پيشم ارتباط روحي برقرار کنم و اين مهم انجام شد و حالا شما راحت ميتونيد نويسنده اين سطور را تجسم کنيد پس اصراري به گذاشتن عکس نمي مونه:regular.
2-مهاب عزيز در مورد مصرف آمانتادين سئوال کردن بايد بگم اين کپسول جهت کم کردن خستگي هاي مفرط که از عوارض اين بيماريست داده ميشه و از همون روزهاي اول تشخيص بايد مصرف شه بعلاوه ويتامين E روزانه 400 واحد که ضد اکسيداسيونه و تا حدي جلو تخريب جديد را ميگيره حالا سر فرصت تو يکي از پستهام ويتامين هايي که خودم بعنوان مکمل استفاده ميکنم مينويسم شايد براي فرد ديگه قابل استفاده باشه .
3-عزيز ديگه اي در مورد لزگي رقصيدن من گفته بود،بايد بگم قبل از بيماري نه تنها لزگي بلکه هر رقص ديگري را من به بهترين وجه ممکنه اجرا ميکردم تو ايراني از گيلکي و بندري بگير تا خارجي رپ و راک اندرول به سبک الويس تنها رقصي که هيچ وقت ياد نگرفتم برک دنس بود از همون بچگي مثلا 4 سالگي يادمه وقتي مامان برام لباس ميدوخت يا ميخريد من اولين کاري که ميکردم براي پرو کردن لباس يک قر جانانه جلوي آينه ميدادم که ببينم لباس بهم مياد يا نه:teeth!!!(هنوز هم همينکار را ميکنم )تو عروسي ها تا قبل از انقلاب که منم حدود 5 يا 6 سالم بود من پاي پر و پا قرص سن رقص بودم و جلو ارکستر ميرقصيدم بزرگ تر هم که شدم نه کلاسي رفتم نه چيزي چون رقص تو خونم بود و هرکسي را ميديدم و از رقصش خوشم ميا مد بعد مهموني کارم تقليد حرکات طرف بود در مورد رقص هاي خارجي بخوصوص رپ کاملا با احساسي که آهنگ بهم ميداد ميرقصيدم بدن نرمي هم داشتم و خيلي راحت خودم را با ضرب آهنگ حرکت ميدادم همرقص خوبي هم داشتم که به هيچ عنوان محدودم نمي کرد(همسر سابقم).خوب اينها همه مال گذشته بود الان بدنم به حدي خشکه و عضلاتم اسپاسم داره که حتي نشسته هم نمي تونم خودم را خيلي نرم تکون بدم:confused خوب خيلي سخته کسي که زماني به قند مجالس معروف بوده حالا صداي روحنواز آهنگ را بشنوه و نتونه بپره وسط ولي مهم نيست به خودم قول دادم باز هم برقصم حالا نه به تبحر قبل ولي مهم اينه که برقصم تو آخرين مهماني اينکار را کردم يکبار سر فرصت تعريفش ميکنم.
4-با اميد بحث ابراز علاقه کردن به طرف مقابل بصورت زباني را داشتيم من ميگفتم علاوه بر ابراز محبت بصورت عملي حالا چه بصورت نوازش يا شعر نوشتن يا کادو دادن… زن احتياج به شنيدن الفاظ محبت آميز هم داره جوابي بهم داد که خيلي برام جالب بود عين جمله اش را خواستم برام ايميل کنه عينا ميگذارمش اينجا شما هم استفاده کنيد من که بعد از اين جواب نطقم کور شد:
« واژه ها براي انتقال انديشه هاست ، اما وقتي كه انديشه ها درك شدند ، واژه ها بدست فراموشي سپرده مي شوند ».
« چوانگ تزو ، حكيم چيني »
ويولت


نظرات شما


  1. سارا در 04/09/03 گفت :

    سلام. ..خوشحالم که خوبی …بابا يه خورده هم به ما ياد بده ديگه !


  2. روبی در 04/09/03 گفت :

    …خوب خواستيم با بقیه دالتونها بيايم عيادت که خوشبختانه!Big Smile حل شد…اين جمله آخری که نقل کردی خيلی قشنگ بود حفظش کردم..شايد يه جايی به دردم بخورهBig Smile


  3. شهرزاد در 04/09/03 گفت :

    ويولت عزيز
    خوشحالم که خوبی . شاد و سلامت باشی .


  4. رها در 04/09/03 گفت :

    سلام ويولت گلم…خوبی نازنينم..آفرين به تو خوشحالم که همه چی رو براهه..به اميد هم خيلی سلام برسون..قربون تو


  5. نازيلا در 04/09/03 گفت :

    سلام خانمی
    کاملا حق با تو است . زن نياز داره که الفاظ محبت آميز را بشنوه حتی وقتی که انديشه ها درک شدن واژه ها نبايد فراموش بشن. تازه وقتی که انديشه ها درک شدن صداقت واژه ها را می شه دريافت که اون موقع بيشتر به دل آدم می شينن.


  6. افتاده ترازسايه در 04/09/03 گفت :

    سلام به ويولت عزيزم
    ازاينكه سرماخوردگيت خوب شده خيلي خوشحالم.در مورد جملة قشنگي كه اميد عزيزاز يه حكيم چيني نقل قول كرده هم بايد بگم كه منم با اين استدلال كاملا موافقم.عزيزم توخودت خيلي باتجربه و عاقل هستي و من ازت خيلي چيزا يادگرفتم ، ولي بذارمنم به عنوان يه خواهركوچكتر يه چيزي بهت بگم ، بين خودمون بمونه( چون ظاهرا اميد عزيزازوجوداين وبلاگ فعلاخبرنداره!!)
    هميشه حرفاي طرف مقابل رو ميشه از توي چشماش خوند.چون زبون ممكنه دروغ بگه ولي چشم ؟ هرگز.چون چشم آينة دله .ايندفه كه اميد بهت ابراز علاقه مي كنه اينو امتحان كن . ببين چشماش به تو چي مي گن. به چشماش اعتمادكن.به قول يكي از شعراي معاصر:
    مشنو از ني ، ني حصيري بيش نيست
    بشـنوازدل ، دل حريم كبريــاست
    (ني در اشعار فارسي ، كنايه از ناي آدمه كه اصوات و كلمات از اون خارج ميشن).
    يه راه فهميدن صداقت طرف مقابل هم اينه كه ببيني وقتي با عصبانيت ، قهر يا ناراحتي با اون برخورد ميكني ، يا حتي از شدت عصبانيت ، بهش توهين مي كني اون چه عكس العملي نشون ميده؟ اگه عشقش واقعي باشه …
    بقول مولوي:
    عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد
    بوالعجب ، من عاشق اين هردو ضد
    ضمنا به ياد داشته باش كه اونهم به اين ابراز علاقة تو احتياج داره ، حتي اگه بخاطرشدت علاقش به تو اينو به زبون نياره. پس اينو ازش دريغ نكن:
    چه خوش بي مهربوني ازهر دو سر بي
    كه يك سر مهربوني دردسر بي
    (باباطاهر عريان).
    شادباشي


  7. ميترا در 04/09/03 گفت :

    وای که چقدر اميد حرف قشنگی زد.خيلی به دلم نشست.
    موفق باشی.


  8. مهاب در 04/09/03 گفت :

    سلام… چه انتخاب قشنگ و به جايي از شاملوي بزرگ… تبريكتان باد اي شماياني كه عشقتان زندگي ست…
    و از هم او، من نيز تقديم مي كنم به آناني كه فردا را خواهند ساخت، غنچه ها…
    فروترين ريشه از
    دل خاك ندا داد
    عطر دور ترين غنچه
    بايد عسل شود
    خوشحالم كه سر حالي، اقلاً ما اينجور فرض مي كنيم. سابقه رقص تو، شبيه به سابقه ژيمناستها هست، و اگر ديروز چنان نمي رقصيدي، شايد امروز اسپاسم بيشتر مانع تحركت مي شد.ضمناً اطلاعات تجربي كاملي از هنر رقص داري، هرگز ملالي به خود راه نده، كه مثل ديروز نيستي، اراده قشنگت سنگ پلاكهاي عصبي رو آب مي كنه. از بابت توضيح دارويي هم ممنون. خوشحالم كه دكتر سابق مبتلاي سابقم با تشخيص به موقع و پروسه صحيح كنترلش، اقدام كرده بود. حيف كه قدر نا شناس بود آن مبتلا… از خدا براي همه آرزوي سلامتي دارم. من به بيان اميد اينو اضافه كنم،واژه ها فراموش نميشه، ظرفيت انتقال انديشه و احساس را از دست ميدند، و شايد در اين مرحله چشمها، گوياترين بيان انديشه و احساس باشه…
    اگه كسي بازم عكس خواست با مجوز ميتوني به من حواله كني.
    شاد و موفق و پرتوان بنويسي، مثل هميشه. خاصيت نوشته هاته كه من پر حرفي مي كنم. شرمنده تو و همه دوستان خواننده


  9. زهرا در 04/09/03 گفت :

    سلام ويلت جون
    نميدونم چرا نظرخواهی بالايی رو برداشتی
    خواستم بگم مرسی از اون شعر خوشگلSmile


  10. هاله در 04/09/03 گفت :

    به اميدت بگو اين حرفا رو واسه آدمای فراموشکار تنبل درست کردن. اگه ما قربون صدقه ها و حرفای مهر آميزمون نبود هيچوقت تا اينجا ديونه همديگه نبوديم. اينو با اطمينان بهت ميگم. از قول من بگو بهش بايد گفت. زن و مرد هم نداره. علاقه رو ميبايد ابراز کرد وگرنه طرف ممکنه ممکنه يادش بره چه قدر واسه آدم مهمه.


  11. هاله در 04/09/03 گفت :

    عجب گيری کرديم ها … به اين نويد بگو کوکی اين نظر خواهيتو درست کنه مشخصات آدم يادش نره. اين نظر قبلی مال خود خودمه نه مستر هکس! Smile


  12. سعيد در 04/09/03 گفت :

    سلام وايولت جان (ببين منم بلدم اسمتو درست بنويسم)Big Smile خوشحالم که حالت خوب شد خانومی . راستی بابا برک دنس که کاری نداره يه دوره آموزشی ميذارم واست Smile


  13. سعيد در 04/09/03 گفت :

    راستی فيلمه از وحشتناک هم يه چيزی اونورتر بود


  14. پدرام در 04/09/03 گفت :

    يه وقت فکر نکنی من ديگه نميام ها!


  15. آوان در 04/09/03 گفت :

    آفرين به تو… من زياد از رقص سر رشته ندارم ولی ميدونم حس ات چيه!
    چرا گفتی قهر؟ با تو خانم گلی کسی مگه می تونه قهر باشه؟
    من هم سرماخوردم اينقدر به سرماخوردگی فکر کردم…مواظب خودت باش… راستی ليسه برقی گرم با خودت ببر توی تختت خيلی به لرز کمک می کنه وقتی هم گرمت شد خاموشش می کنی راحت… هوم؟ امتحان کن!


  16. سلام خانوم روز شما با تاخير مبارک باشه اين کامنت مال مطلب بالای شماست


  17. نازآفرين در 04/10/03 گفت :

    سلام ويولت عزيزمٍ
    از روزی که کشفت کردم دلم برای خوندن نوشته های شاد و گرمت زود به زود تنگ ميشه … ديدی تن بعضی صداها از پای تلفن معلوم میکنه که صاحبش خندانه یا نه .. حالا منم حس ميکنم چهره خندان تو رو پشت اين نوشته هابه چشم ميبينم ….هميشه دلشاد باشی Smile


  18. هيلا در 04/10/03 گفت :

    ويولت جون
    در مورد اون جمله چينی …
    نظر بنده: يک لحظاتی هست که حرف زدن نميتونه شدت حس آدم رو بيان کنه و اگر آدم اصلا هيچی نگه (در صورت برقراری connection)انتقال اندیشه ها بسيار عميقتر عمل ميکنه . اما گاهی هم حرف زدن لازمه . خيلی هم به اين connection ها اعتباری نيست .. گاهی کلی noiseداره که باعث سوتفاهم میشه و هزار چیز دیگه . . خلاصه .. هر چیزی به موقع خودش (:


  19. raika در 04/10/03 گفت :

    baba kheili ba hali,man chi begam,aslan chi mitoonam begam.ye sari be man bezan