گیجم!!!

تويه اين مدت که دارم مي نويسم همش دل دل ميکردم که هر چي بنظرم مياد که درسته و مفيد برايه بقيه بنويسم يا نه ؟تا همين ديروز نظرم منفي بود و فکر ميکردم دليل نداره همه چيز را بريزم تو دري با توجه به اينکه تويه اين يکسال و اندي که خواننده وبلاگهايه مختلف بودم ،ديدم به عناوين مختلف کامنت هايه زشت و مايوس کننده تويه کامنت دوني ها گذاشته ميشه ،با نويد مشورت کردم اون اعتقادش اين بود که هر چي به ذهنت ميرسه بنويس که شايد سئوال خيلي ها باشه که در عالم واقعيت يا با اون نتونستند کنار بيان يا ترس و يا خجالت مانع از سئوال کردنشون ميشه ،خوب خيلي از مسائل هست که من اگه فقط خواننده هايي با اين مشکل داشتم خيلي راحت و بدون خجالت مطرح مي کردم نمونه اش عدم يا سختي کنترل ادرار يا حتي بعضي مواقع مدفوع ست يا چطور کنار اومدن با يبوست که بعلت کمي تحرک گريبانگير اکثر بيماران هست البته من در حدي نيستم که راه کار پزشکي ارائه بدم فقط دلم مي خواد از احساس خودم در مواجهه با اين مشکلات بنويسم بعد از عمري سر بلندي حالا ناغافل شلوار آدم خيس شهShockmg ،ولي فکر کردم خواننده عادي چه گناهي کرده اينها را بخونه اثرش براي اون چي مي تونه باشه جز اينکه قاه قاه بخنده؟:confused
يا وقتي امروز پيغام مهاب عزيز رو خوندم خيلي متاسف شدم چون خودم يک همچين تجربه ايي داشتم ،من هم يک ازدواج نا موفق تويه کارنامه زندگي دارم(توجه کنيد که اصلا ديدم و نظرم شکست نيست فقط يک تجربه بود وبس)تا الان فکر ميکردم خوب هيچ دليلي نداره اين را اينجا بنويسم که بعدش خداي نکرده پيامدش کامنت هايه آنچناني باشه ،ولي حالا با خوندن کامنت ها خودم را يک جورهاي مسئول ميدونم اگه بتونم ديد حتي يکنفر را مثبت کنم يا مشکل يکنفر را حل کنم با تجربياتم ،انوقته که ميتونم احساس کنم آسمان مال من است.
خوشحال ميشم نظراتتون را در اين مورد بخونم .
ويولت


نظرات شما


  1. رهگذر ثانی در 04/04/02 گفت :

    برای اولین بار می‌نویسم :
    اول!


  2. زهرا در 04/04/02 گفت :

    سلام عزیزم
    همه مثبت فکر میکنن اما تعریف مثبت برای همه فرق میکنه خوشگلمSmile


  3. رهگذر ثانی در 04/04/02 گفت :

    ویولت عزیز!
    اگر خوانده باشی، بامداد خوب‌مان تجربه‌اش را، البته در زمینه‌ای دیگر، خیلی راحت و صمیمی نوشت و همه از او تشکر کردند، چه آن‌ها که این تجربه می‌توانست برای‌شان مفید باشد، چه آن‌ها که از راه بیان این تجربه در شادی و اندوه یک دوست شریک شده بودند و با شناخت بیشتر از بامداد نزدیکی بیشتری را با او حس می‌کردند.
    آنچه را که می‌تواند به تو آرامش بدهد، بی‌هیچ آداب و ترتیبی برای‌مان بنویس. مطمئن باش برای ما هم آرامش خواهد داشت، چون به یک دوست نزدیک‌تر می‌شویم.


  4. چرتينكوف در 04/04/02 گفت :

    يكي اينكه : بنظرم درست ميگه اونكه ميگه در زندگي چيزي به اسم شكست وجود نداره ، يا ميبري و يا چيز ياد ميگيري.
    دوم اينكه : تجربه معلم سختگيريه اول امتحان ميكنه بعدا” ياد ميده.
    سوم اينكه: اهميتي نداره كه كسي به مشكلات ديگران بخنده يا گريه كنه … مهم اينه كه بهش فكر كنه. مشكل تو مشكل منم هست. مال من مال تو هم هست. چون ما انسانيم و در يك جامعه جهاني زندگي ميكنيم. مگه اينكه خلافش ثابت بشه كه بتونيم بگيم بمن چه!
    آخر اينكه: سفر به ژرفاي اندوه سفريست به وسعت وجود هر كسي و هر كس در اين سفر تنهاست. چون وسعت وجود آدما با هم فرق داره. سعي نكن كسي رو همسفر خودت كني. سفرنامه خودتو بنويس تا در مسير سفر ديگران بهشون كمك كني كه بدونن اين مسير قبلا” چه طور پيموده شده اينكار ترسشونو كم ميكنه.
    سالم و شاد باشي


  5. مهاب در 04/04/02 گفت :

    با سلام به ويوليت مهربان و مسئول در قبال آدما،…متأسفم كه حامل خبر بد هستم… به دليل حاكميت سنتهاي غلط فرهنگي، در رنگ و لعاب مذهب،امروز متاركه همسر مبتلايم عليرغم ميل باطني ام تمام شد…توافقم فقط به خاطر اين بود كه بيش از اين در استرس و فشار عصبي نباشد ولي اي كاش با تو و همه اونايي كه با قبول واقعيات، زندگي را به هنر تبديل مي كنند، آشنا مي شد…به هر حال، با نظر نويد كاملاً موافقم،با نظرات عالمانه رهگذر ثاني عزيز و چرتينكوف مهربان كاملاً موافقم(خواننده مطالبشان هستم و مطالب زيتون مهربان،منتها عادت به كامنت گذاشتن ندارم،در مورد شما،حريف احساساتم نشدم ؛) …بقولي هر چه ميخواهد دل تنگت، بنويس، هيچ آداب و ترتيبي هم مجو … با توجه به ازدواج نا موفقي كه داشتي،تمام تجربياتت را بريز بيرون… حتي اگر يك نفر مبتلا، يا وابستگانش، از اين تجربيات استفاده مفيد كردند، تو به مسئوليت انساني خود عمل كرده اي … اگر جسارت نشه، براي زوجهاي مبتلا، حتي در مورد مسائل زناشويي و … ؛) هم بنويس،جامعه ما چوب نا آگاهي و ندانم كاريها را مي خورد. بنويس، باز هم بنويس …« ما به اين دليل مرده ايم كه خالي از عشقيم»
    Frown … با نوشته هايت احياگر عشق مبتلايان و خانواده هايشان باش. سپاسگزارم


  6. زهرا در 04/04/02 گفت :

    عزیز دلم اینجا وبلاگ توئهSmile ماها میایم که نوشته های تو رو بخونیم. هر چی که دلت تنگت میخواد بنویسSmile من که هر روز میام پیشت . قربونت برم
    راستی 48 ساعته دیگه هاست هاجر راه می افتهSmile


  7. سلام ويوليت عزيز
    ممنونم که به وبلاگها من سرزديد. آخه ژيدا کردن وبلاگهای من کاری نداره من قبلا ۴ وبلاگ داشتم و الان ۳تا دارم که يکيش همون عقابها نزديک بسته شدن هستش. به هر صورت اگر لينک وبلاگهای منو بخواهيد اينه:
    http://www.mashaheer.net
    http://weblog.bolghan.com
    http://tools.bolghan.com
    http://photoshop7.bolghan.com
    …..
    براتون آرزوی موفقيت دارم


  8. سام در 04/05/02 گفت :

    سلام دوست نازنين اصلا مهم نيست كه ام اس داري مهم قلب پاك و روحيه مثبتيه كه داري اميدوارم يه روز خوب خوب بشي يه جشني با وبلاگ نويسها بپا كنيد هر چند كه امثل ما جرات افتابي شدن تو جايي رو نداريم تا اين وضع هست ولي از خوشحالي شما مطمين باش خوشحال ميشيم راستي واسم كامنت نذار


  9. عرض شود که شما بنویس
    اما اینقدر صورتی شده اینجا که چشم آدم یه طوریش میشه Smile


  10. ویولت در 04/05/02 گفت :

    مهاب بسیار عزیز نمی دونی چقدر متاسف شدم،خانمت درسته که اصرار به جدایی داشته ولی این روزها برای اون و تو بدترین روزهاست چون تا وقتی عملش انجام نشده و آدم اون امضاء را ننداخته پای آن ورقه باور نمی کنه چی کرده؟اگه می تونی خودت و اگه پذیرات نیست از دوستان نزدیکش خواهش کن این روزها تنهاش نگذارند و دورش را بگیرند،چون اگه قرار به عود بیماری باشه همین روزها اتفاق می افته.
    موفق و شاد باشی و مطمئن باش زندگی به پایان نرسیده همیشه یک راه جدیدی هست.


  11. قاسم در 04/07/02 گفت :

    با راهنمائی دخترک شیطان راهم بدینجا رسید که با نویسنده این وبلاگ آشنا شوم.
    از آشنائی شما ویولت بسیار مسرورم و از همینجا بدینوسیله از دخترک شیطان و عزیز تشکر میکنم