از بیمارستان اومدم

سلام به همه دوستهاي ناز و گلم
من ديروز بعد ازظهر ترخيص شدم ،از بعدازظهر دوشنبه بيمارستان بودم تا ديروز بعدازظهر،کلي خاطره و تجربه کسب کردم اين چند روز ،که سر فرصت مي نويسم.روي تخت بيمارستان که بودم يکي از دوستهاي بسيار بسيار خوبم که تمام کارهاي بستري شدنم را هم انجام داده بود(خدا ،حافظ سلامتي خود و خانوادهاش باشه،آمين)کامنت هايه بسيار زيبا و پر انرژيتون را برام پرينت کرد و آورد و همش را با اشک و لبخند رويه تخت بيمارستان خوندم،به هر دري زدم سايتي نبود که بتونم ازش استفاده کنم و به نويد عزيزم هم دسترسي نداشتم چون خيلي بي خبر رفته بودم اون هم در جريان نبود .
نمي دونم چه جوري مي تونم احساس خوش راه رفتن را بهتون منتقل کنم،بعضي وقتها خدا را شکر مي کنم براي اين بيماري چون اگه نداشتمش هيچ وقت اين احساس سرخوشي از بر داشتن هر قدم را نمي تونستم درک کنم،الان هر قدمم مساويست با يک تشکر از لطف خداي بزرگ و مهربون.دوستاني که ازم مي پرسن به خدا نزديک تر شدي؟بايد بگم بله خيلي الان طوري شده که من فقط مدام دارم با اون راز و نياز ميکنم و حرف ميزنم درست مثل يک دوست خيلي خوب چون تو زندگي عاديم فهميدم تنها کسي که همه جا به دردم خورده اون است و بس.جا نماز آب نمي کشم ،يک زماني نماز مي خوندم ولي الان نه چون به اين باور رسيدم که نماز خوندم فقط يک کار سمبليک ست.حالا ارتباطم باهاش خيلي بيشتر و صميمي تر از اون موقع است،بگذريم.
الان آرنولد وار در خدمتتونم هر کاري دارين و مي خواين انجام بدين من هستم،به بم مي خواين کمک کنيد؟تظاهرات کنيد؟انتخابات را تحريم کنيد؟آقا جون من پاشم!!!!!:teeth فقط دنبال يک آدم تاتي تاتي رو نگردين که شرمنده:wink.ممکنه فقط توجه تون جلب شه که به به اين خانومه کيه مثل مانکن ها قر ميده ميره.هاهاها
پيوست:مرسي از همه عزيزان بابت تبريک ولنتين،به شما هم مبارک،من کلي اين در و اون در زدم اون شب خاص نگرم ندارن،براي من که شب خوب و خاطره انگيزي بود و سورپرايزي شدم که در تمام عمرم بي سابقه بود،به فال نيک ميگيرمش.
ويولت


نظرات شما


  1. افتاده ترازسايه در 04/15/02 گفت :

    سلام به ويولت عزيز
    اين اولين کامنتيه که برات ميذارم ولی همه يادداشتهای قبلیت راهم خوندم . خيلی با احساس می نويسی . اشک من يکيوکه درآوردی !!! دست گلت دردنکنه.ازاینکه رفتی بیمارستان وبا سلامتی دوباره برگشتی سر کارت خوشحالم وبرات آرزوی تندرستی وشادکامی می کنم.


  2. هيلا در 04/15/02 گفت :

    ويولت عزيزم ….. حيف که کلمات قد نميده .. يا مخ من برای بيانش کم مياره ! ميدونی .. گاهی از اينکه زنده هستم واقعا احساس خيلی خيلي خيلی خوبی بهم دست ميده .. که اگه زنده نبودم نميتونستم يک چيزايی رو ببينم .. نمی تونستم با تو آشنا بشم یا نمی دونستم معنی عشق به خدا چیه . . دنیا با تموم سختیاش می ارزه . . میارزه به اون روزی که بفهمیم برای چی به این دنیا اومدیم. آرزو میکنم همیشه آسوده و شاد و سرخوش باشی .


  3. روبی در 04/15/02 گفت :

    بسيار بسيار از برگشتنتون اونم با اين انرژی خوشحالم… Big Smile


  4. ويولت در 04/15/02 گفت :

    کلی نوشته بودم همش پرید پس دوباره می نویسم
    به مهاب عزيزم:
    هيچ وقت ديگه نگو ببخشيد زياد نوشتم…اينجا متعلق به تمام کسانيه که حرفی برای زدن دارن.خواهش ميکنم ما را بيشتر از وضع خودت مطلع کن شايد من به عنوان خواهر بزرگتر يا کوچکتر نمی دونم.بتونم کمی از غم الانت کم کنم می دونم که بدترين لحظات را داری پس ما را هم شريک کن که راحتر بگذره.


  5. ويولت در 04/15/02 گفت :

    حدود ۳ سال پيش رفتم پارک جمشيديه وقتی با سختی تا دم درياچه رفتم از همراهام خواستم به راهشون ادامه بدن و من دست و پاگيرشون نشوم وقتی اونها رفتن نشستم و با خودم خلوت کردم پيش خودم گفتم شايد اين آخرين باری باشه که تونستم بيام بالا و ديگه نتونم اينجا را ببينم و از شما چه ژنهان يک دل سير هم گريه کردم.
    وقتی تو بيمارستان بودم اولين قولی که به خودم دادم اين بود که دوباره برم پارک جمشيديه.علی قربون بزرگيت ميرم .چون زندگی با همه قشنگيش هنوز ادامه داره


  6. sara در 04/15/02 گفت :

    salam khanomi. khoshalam ke morekhas shodi va halet behtare. piroz bashi.


  7. مهاب در 04/15/02 گفت :

    با سلام و خوشامد دوباره از اومدنت به خانه دل، خيلي نگرانت بودم و چشم براهت، گرچه لايق نيستم، ولي زمزمه هايي با او، براي سلامتي تو و همه خوبان عالم داشتم، اويي كه در مواقع حادّ زندگيمون، حامي است و مطمئن ترين پناهگاهمون. تجربه نيك تو، برايم دوباره ثابت كرد. بي صبرانه در انتظار دريافت انرژيهاي مثبت تو با نوشته هاي زيبايي از تجربياتت هستم. روز و روزگارانت شاد و مبارك باشه … راستي عشق 4 را هم چشم انتظاريم ؛)


  8. صبا در 04/15/02 گفت :

    خوشحالم که برگشتی . خبر ميکردی بياییم بيمارستان شلوغ بازی …. .البته کار خوبی کردی که نگفتی بياييم وگرنه ديگه راهت نمی دادن.


  9. پدرام در 04/16/02 گفت :

    من ديگه تو ژرشين بلاگ نيستم که نتونی بهم سر بزنی!


  10. saeed در 04/16/02 گفت :

    سلام ويولت جان نميدونی چقدر خوشحال شدم اين متنتو خوندمSmile خودمونيم بهترين رفيق دنيا رو داری(خدا).حيف که فعلا با ما قهره! راستی ولنتاينت هم مبارک ببخشيد يه خورده تبريکش تاريخ مصرفش گذشته


  11. يك هموطن در 04/16/02 گفت :

    با درود. از نظر شما متشكرم. براي شما آرزوی تندرستي و شادکامي دارم. هميشه بهاري باشيد.


  12. آوان در 04/16/02 گفت :

    خوشحالم که حالت خوبه و پا هستی همه جا… قدر اين ايمانی که دلت رو آرامش ميده بدون …
    هميشه شاد و سرزنده ببينيمت.


  13. آوان در 04/16/02 گفت :

    الان فرصت شد بقيه پست هات رو خوندم و باز اومدم که بگم من حرفت رو می فهمم خيلی کم ولی می فهمم کسانی که با همه وجود معنی سختی تلاش و مبارزه رو نچشيدن شايد حرفهای تورو شعار بدونن اما من حرفهات برام خيلی ملموس و باز هم ميگم افتخار کن بخودت خيلی جای تحسين داری و بدون که برای مبارزه و از پا نيافتادنت بايد به خودت هر روز بگی آفرين!


  14. محسن در 04/16/02 گفت :

    سلام خواهرعزيزم .ممنون از محبتت به ما دالتونهاSmile ايشالا هميشه آرنولدوار مثل نيكول كيدمن خوشگل و مثل بريتني اسپيرز خوش صدا باشيSmile


  15. رسا در 04/16/02 گفت :

    آرنووووووووووووووولد……


  16. نازنين در 04/16/02 گفت :

    عزيز دلم من واقعا اين همه صبر و شهامت و قدرت تو را تحسين ميکنم،خيلی زيبا به خودت روحيه ميدی،هر موقعه خسته از زمين و زمان به سراغ اين وب بلاگت ميام، باور کن ازحودم شرمنده میشم و به تو بیش ار بیش مفتخر، با قلبم میبوسمت،خوشحالم که بهتری، خیلی خوشحالم،


  17. زهرا در 04/16/02 گفت :

    سلام عزيز دلم خوشحالم که همه چيز خوب بودهSmile


  18. زیتون در 04/16/02 گفت :

    سلام ویولت عزیزم..حدس می زدم بیمارستان باشی..خوشحالم که سالم وسرحال برگشتی Smile
    چقدر تو اطلاعات در باره عملت(بهتره بگم عملیات) بیماریت داری..این خیلی خوبه و بیشتر می تونی به خودت کمک کنی.. خیلی به فکرت بودم…دیروز خودمو کشتم اینجا برات کامنت بنویسم نشدFrown